۱۳۹۱/۷/۷

چند زبانگی استثناء نیست، تحمیل آموزش زبانی دیگر به جای زبان مادری استثناست

اومود اورمولو
در حالیکه در بعضی از جوامع به مانند ایران که تاکنون هیچ کدام از حقوق زبانی، اجتماعی، فرهنگی، شهروندی و .. ملیت ها محقق نشده و بلکه هنوز هم در مرحله کتمان، تحقیر و نادیده گرفتن از سوی سیستم حاکم و ملت حاکم می باشند، در دنیا و در نزدیکی ایران نیز روندهای قابل تاملی در رابطه با تحقق حقوق ائتنیکها صورت گرفته و می گیرد. بسیاری از زبانهای ائتنیکی در کشورهای چند ملیتی دنیا و منطقه به سرعت در حال رسمی شدن می باشند ولی در ایران هنوز هم سیستم و ملت حاکم علارغم جامعه چندملیتی ایران بر اجباری بودن آموزش و تحصیل به زبان اقلیت حاکم فارسی‌زبان که به گفته آقای حاجی بابائی وزیر آموزش و پرورش تنها زبان مادری 30% دانش آموزان وارده به سیستم تحصیلی اند اصرار می ورزند. چند زبانگی و چند فرهنگی در بسیاری از کشورها به مانند جوامع اروپائی فرصتی ایده آل تلقی می گردد ولی در جوامع عقب مانده از هر لحاظ چندزبانگی و چندفرهنگی بلای جان سیستم های بسته و قرون وسطی می باشد. در بسیاری از کشورهای منطقه که سالها با حکومتهای دیکتاتور، توتالیتار، دینی افراطی و ... اداره می شدند اکنون در راستای تحقق حقوق ائتنیکی ملیت ها قدمهای قابل تاملی برداشته شده است. در این مقاله به بررسی چندین کشور چند زبانه خواهیم پرداخت:
کانادا:
کانادا یکی از کشورهائی می باشد که در حوضه تحقق حقوق ائتنیکی در زمره کشورهای چند ملیتی و چند زبانی دست آوردهای بزرگی را بدست آورده است. در سال 1969 با تصویب قانونی زبانهای انگلیسی و فرانسوی به عنوان دو زبان رسمی کانادا تصویب شدند. بر اساس قانون مذکور دولت کانادا ملزم به بجا آوردن تعهداتی در قبال تمامی شهروندانش در حوزه آموزش این دو زبان شد. ایالت های نیوبرانزویک (New Brunswick) به صورت رسمی چند زبانه بوده و در دیگر سو در ایالت کبک نیز زبان فرانسوی زبان رسمی می باشد. در مناطقی که دارای یک زبان رسمی اند در صورت درخواست مردم منطقه قوانینی برای بسط و گسترش زبان مذکور نیز در قانون اساسی کانادا در نظر گرفته شده است. در سال 2006 بر اساس پرسشهای عمومی که برای سرشماری صورت گرفته کانادا متشکل از مردمانی با 62 زبان مختلف می باشد.   
بولیوی:
بر اساس دومین ماده قانون اساسی بولیوی که در سال 2008 به تصویب رسیده است در کنار رسمیت زبان اسپانیائی 36 زبان منطقه ای نیز مورد قبول و رسمیت واقع شده و قانون اساسی بولیوی نیز ملزم به حفظ و بسط این زبانها گشته است.
مکزیک:
زبانی به مانند ناهواتل (Nahuatl) که زبان 1.5 میلیون نفر و در دیگر سو زبان Aquacatec که زبان تنها 27 نفر می باشد در کنار 62 زبان دیگر به عنوان زبان های رسمی مکزیک مورد قبول دولت واقع شده اند. در مکزیک هیچ زبانی در سطح فدرال رسمی نبوده ولی به صورت گذرا زبان اسپانیائی زبان ارتباط دولت و مردم می باشد.
آمریکا:
در آمریکا هیچ زبان رسمی به صورت فدرال وجود نداشته و فقط به صورت گذرا بعضی ایالت ها دو زبانه اند. برای مثال در ایالت لوئیزیانا زبانهای انگلیسی و فرانسوی مورد استفاده قرار می گیرد. در ایالت هاوائی زبان هاوائی یائی و انگلیسی به صورت فعلی مورد قبول می باشد. در ایالت های کالیفرنیا، تگزاس و فلوریدا به علت وجود اکثریتی انگلیسی و اسپانیائی زبان شهرداری ها خدمات خود را به دو زبان انگلیسی و اسپانیائی عرضه می کنند. 
هندوستان:
در هندوستان علاوه بر زبان هندوئی و انگلیسی 23 زبان رسمیت یافته است. دانش آموزان دوره متوسطه هندوستان در کنار آموزش زبان محلی خود زبان انگلیسی را نیز می آموزند. در منطقه Puducherry هندوستان زبان رسمی فرانسوی می باشد.
استرالیا:
دولت استرالیا زبان آلمانی را به عنوان زبان رسمی پذیرفته است. در کنار زبان آلمانی زبانهای گروه‌های ائتنیکی به مانند هندی، مجار، اسلاو و ... نیز بر اساس قوانین فدرال مورد حمایت و گسترش واقع شده اند. 
بلژیک:
بلژیک که به علت اوضاع زبانی - ائتنیکی دارای موقعیتی موزائیک وار می باشد به علت بسیاری از مسائل سیاسی و شاید تعلل در احقاق حقوق زبانی سالهاست که با بحث های تجزیه مواجه شده است، بلژیک دارای 3 زبان رسمی آلمان، فرانسوی و فلامن می باشد. در بروکسل پایتخت بلژیک 2 زبان فلامن و فرانسوی به عنوان دو زبان رسمی شناخته می شود.
فنلاند:
در فنلاند دو زبان فینی و سوئدی به عنوان زبان رسمی پذیرفته شده اند ولی در عین حال دولت زبانهای سامی و رومنی را نیز تحت ضمانت قانون اساسی قرار داده است.
لوکزامبورگ:
در لوکزامبورگ 3 زبان لوکزامبورگی، فرانسوی و آلمانی به عنوان زبانهای رسمی مورد قبول واقع شده اند. در 4 سال اول سیستم آموزشی زبان لوکزامبورگی و در مراحل بعدی زبانهای آلمانی و فرانسوی به دانش آموزان آموزش داده می شود. در عین حال دانش آموزان زبان انگلیسی و یک زبان اروپائی را نیز یاد می گیرند.  
هلند:
در هلند دو زبان فلامنی و فریزی رسمیت دارند، زبان فریزی زبان 300 الی 700 هزار نفر می باشد.
سوئد:
در سوئد پس از سال 2009 هیچ زبانی رسمیت ندارد. در حالیکه زبان اکثریت مردم زبان سوئدی میباشد ولی زبانهای فینی، رومنی، یئدیشی و ... تحت ضمانت قانون اساسی سوئد واقع شده اند.
آفریقای جنوبی:
پس از ساقط شدن رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی و ظهور جمهوری آفریقای جنوبی در کنار رسمی بودن زبان انگلیسی 11 زبان دیگر نیز جزء زبانهای رسمی و آموزشی گشتند. در زمان رژیم آپارتاید در آفریقا دو زبان انگلیسی و یکی از لهجه های زبان هلندی مورد تکلم بوده و زبان رسمی شمرده می شدند. پس از سقوط رژیم آپارتاید در سال 1994 و برگزاری اولین انتخابات آزاد که در جلوداری نلسون ماندلا با تشکیل حکومت ملی شکل گرفت تمامی زبانهای ریشه دوانده آفریقائی دارای موقعیت رسمی گشتند.

۱۳۹۱/۶/۳۰

مثالهائی از سیستم آموزشی و تحصیلی کشورهائی چند زبانه - چندملیتی

اومود اورمولو - در بسیاری از کشورهای جهان به علت بافت ائتنیکی جوامع و احقاق حقوق اولیه متکلمین به زبانهای متفاوت از زبان غالب در سیستم آموزشی و تحصیلی دولت ها سعی می گردد از مدل های آموزش چندزبانگی بهره برده شود، به طوریکه در بسیاری از کشورهای جهان امروزه سیستم آموزشی چندزبانه با توجه به ترکیب ائتنیکی – جمعیت متکلمین کشور مذکور تحقق یافته و در حال تداوم می باشد. در زیر به نمونه های مختلفی از این کشورها پرداخته شده است.  
اسرائیل:
بیش از 82% جمعیت اسرائیل را یهودی ها تشکیل می دهند و تنها 18% جمعیت متشکل از اعراب میباشد، ولی در کنار رسمیت زبان عبری، زبان عربی نیز رسمی بوده و در سیستم آموزشی نیز مورد بهره برداری واقع می گردد. دانش آموزان عرب تا اواخر دوران راهنمائی مکلف به آموزش زبان عربی و پس از آن دوران ملزم به یادگیری زبان عبری به عنوان زبان دوم می باشند.   
آلمان:
در آلمان طرحی با نام "طرح ملی سازش زبانی" جهت اجرای برنامه های چند زبانگی مورد قبول واقع شده و در حال اجرا می باشد. در بعضی از ایالتهای آلمان از کلاس های اول ابتدائی و در هفته به صورت 3 الی 5 ساعت به صورت اجباری زبان مادری تدریس خواهد شد در دوره راهنمائی نیز مدل مترادف زبانی برای آموزش زبان مادری به همراه زبان آلمانی اجرا می گردد. در عین حال در سیستم آموزشی آلمان هر دانش‌آموز ملزم به یادگیری اجباری 3 زبان هست.
چین
در چین گروه‌های ائتنیکی متعددی ساکن اند به طوریکه برای اساس آمارها بیش از 140 زبان و لهجه مورد تکلم واقع می شوند. در سال 1984 قانونی با نام "قانون خودمختاری منطقه ای اقلیت‌ها" به تصویب رسیده است، در این قانون دولت چین حفاظت و گسترش از زبان منطقه‌ای را به رسمیت شناخته است. سیستم خودمختار مناطق قابلیت تشخیص و بهره‌برداری از زبان منطقه برای سیستم آموزشی را در اختیار دارند. دانش آموزان مناطق خودمختار در کنار زبان مادری خود ملزم به یادگیری زبان چینی نیز می باشند.
آفریقای جنوبی:
پس از تغییر رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی و تصویب قانون اساسی به سال 1993 زبان به عنوان "حقوق انسانی" شناخته شده و چندزبانگی به عنوان میراث معنوی کشور تلقی گردید. در قانون اساسی آفریقای جنوبی در کنار زبان انگلیسی و زبانهای آفریقائی 9 زبان دیگر قومی / قبیله ای نیز رسمیت یافته‌اند. پنج سال اول سیستم آموزشی و تحصیلی در آفریقای جنوبی بر اساس زبان مادری کودک و در ان اثنا نیز زبانهای انگلیسی، فرانسوی و پرتغالی تدریس می گردد.
بولیوی:
کشور بولیوی با رفرمهائی که در سال 1994 در سیستم آموزشی و تحصیلی خود انجام داده، آموزش و بسط دیگر زبانها را نیز به عنوان هدف برگزیده است. در قانون اساسی بولیوی در کنار زبان اسپانیائی که زبان غالب 80% مردم می‌باشد، 36 زبان دیگر نیز به صورت زبان رسمی منطقه‌ای تعریف شده و در سیستم آموزشی و تحصیلی مورد استفاده واقع می گردند.
سوئد:
کشور سوئد در سال 1976 رفرمهائی با نام "زبان خانگی" در قانون اساسی خود انجام داده است. در رفرمهای زبانی قانون اساسی سوئد آموزش زبان سوئدی به مهاجرین ملزم دانسته شده ولی در عین حال حق آموزش و تحصیل به زبان مهاجرین را نیز در صورت خواست گروه‌های مهاجر به رسمیت شناخته است. هدف کشور سوئد از رفرمهای زبانی، ترویج دوزبانگی در نوشتار و گفتار بیان شده به طوریکه میراث فرهنگی در دو سو قابل رشد گردد. سوئد به علت نوع نگاه و سیستم آموزشی‌اش به مسئله زبان جزء کشورهای نادر در اروپاست. در سیستم و طرح زبان خانگی در صورتیکه اجتماعی حاصل از 5 نفر درخواستی مبنی بر آموزش زبان مادری را به دولت سوئد ارائه کنند شهرداری های منطقه ملزم به جای آوردن زیرساختهای آموزش زبان مادری گروه 5 نفره می باشند.       
هلند:
کشور هلند در سال 1980 قانون پذیرش مهاجرین را به تصویب رسانده و در سال 1983 دیدگاه های رسمی دولت هلند را طی بیانیه‌ای رسمی به عموم مردم هلند رسانده است. هدف دولت هلند ببارآوری نسلی باسواد بیان شده و بدین جهت حقوق تمامی گروه‌های ائتنیکی و اقلیت‌های مختلف به عنوان شهروندان یکسان هلند در قانون اساسی تضمین شده است. سیاست های هلند بر مبنای کاهش قبول مهاجر و انتگراسیون حقوق اقلیت ها پایه ریزی شده است. در سال 1980 دولت هلند قانون آموزش زبان مادری را به تصویب رسانده است.
آمریکا:
زبان اسپانیائی که در اکثر مناطق ایالات متحده آمریکا متکلمین بی‌شماری دارد به عنوان زبان دوم سیستم آموزشی و تحصیلی آمریکا مورد بهره برداری واقع می گردد. در آمریکا مدارس مخصوص آموزش زبان اسپانیائی برای کودکان اسپانیائی زبان وجود دارد که در مدارس یادشده دو زبان اسپانیائی و انگلیسی تدریس می گردد. کلاس های دوزبانه در آمریکا توسط دو معلم هم زمان به انجام می گیرد.
کانادا:
کانادا به صورت رسمی دوزبانه بوده و دارای 2 زبان رسمی انگلیسی و فرانسوی می‌باشد. در ایالت کبک (Quebec) زبان غالب فرانسوی هست. در کنار دو زبان رسمی انگلیسی و فرانسوی در صورت خواست آموزش و تحصیل به زبان مادری نیز دولت کانادا ملزم به ایجاد زیرساختهای لازم جهت آموزش زبان مادری گروه‌هیا خواستار می باشد و دولت کانادا حق آموزش به زبان مادری را به رسمیت شناخته است. در قانون اساسی کانادا حقوق اقلیتها به رسمیت شناخته شده و به علت ذکر شدن در قانون اساسی ضمانت اجرائی دارد. در کانادا بیش از 20 زبان مورد تکلم واقع می گردند. مدارس فرانسوی زبان کانادا با سه مدل اداره می شوند.
فرانسه:
در فرانسه مدارس چندزبانه‌اند. اکثر زبانهای اقلیتها در مدارس خصوصی و یا رسمی قابل تدریس و آموزش میباشد. آموزش به زبان مادری اقلیتها از دوران ابتدائی قابل تحقق هست. برای مثال در مناطق باسک، آلاسکا و .. در صورت خواست مردم منطقه برنامه کلاس های ابتدائی بر اساس زبان مادری مردم منطقه صورت می‌پذیرد در دوره راهنمائی نیز وضعیت مشابه می باشد و دولت فرانسه نیز ملزم به کمک‌های مالی جهت اجرای سیستم فوق را بر عهده دارد. برای مثال در ایالت باسک 70% هزینه آموزش و تحصیل به زبان باسکی  توسط دولت و 30% توسط والدین دانش آموز تامین می گردد. در مدارس دولتی دروس زبان مادری به صورت 2 ساعت در هفته تدریس می شود. در مدارس دوزبانه نیز زبان فرانسوی در کنار زبان مادری دانش آموزان تدریس می گردد.
بلژیک:
بلژیک که به صورت دولت فدرال اداره می شود دارای 3 زبان رسمی فرانسوی، فلامن و آلمانی می باشد. عمده جمعیت بلژیک از فلامن و فرانسوی زبان‌ها تشکیل می گردد. در بلژیک مرزها بر اساس زبان تعیین گردیده است و در واقع بلژیک به سه منطقه زبانی تقسیم شده است. در کلاس های بروکسل برای فرانسوی زبانها آموزش زبان فلامنی و برای فلامن زبانها نیز تدریس زبان فرانسوی صورت می گیرد.
هندوستان:
هندوستان از 22 ایالت و 9 منطقه وابسته به دولت مرکزی تشکیل شده است. بیش از 83% جمعیت هندوستان از هندوها و حدود 17% از دیگر اقلیتهای دینی (مسلمان، مسیحی، بودیست و..) تشکیل شده است. در هندوستان 872 زبان و لهجه ثبت گردیده است. در تمامی ایالت های هندوستان زبان انگلیسی و هندی در کنار زبان محلی مردم منطقه رسمیت دارند. هندوستان جزء کشورهائی می باشد که در خود متفاوت ترین زبانها و فرهنگ ها را جای داده است.
ایران:
و برای مقایسه بد نیست به وضعیت منطقه جغرافیائی ایران بپردازیم. به گفته آقای حاجی بابائی وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران حدود 70% دانش آموزانی که وارد سیستم آموزشی و تحصیلی می گردند دارای زبان مادری به غیر از زبان فارسی می باشند و تنها 30% دانش آموزان هنگام ورود به سیستم آموزشی دارای زبان مادری فارسی می باشند. ولی نکته قابل توجه و تامل تحمیل زبان 30% از دانش آمزوان فارس زبان به 70% دانش آموزان غیرفارس زبان در سیستم آموزشی ایران می باشد که بی شک جزء نادرترین سیستم های آموزشی در دنیا می باشد که علارغم چندملیتی بودن و تنوع ملل و فرهنگ ها اکنون نیز بر تدام سیاست های ملت سازی و هویت تراشی اصرار می ورزد. در ایران هیچ یک از زبانهای ترکی، عربی، بلوچی، لری، کردی، گیلکی و ... در سیستم آموشی کوچکترین جایگاهی ندارند و حتی سیاست رسمی دولت ایران کتمان و نادیده گرفتن تمامی ائتنیک ها و زبانهای غیرفارس پایه ریزی شده است، به طوریکه سالهاست وجود هویت و زبانی به مانند زبان ترکی در ایران کتمان گردیده و به انواع راهها سعی در ریشه تراشی و تاریخ سازی برای این زبان و هویت می گردد.

سیاست های زبانی و آموزشی در بلژیک

اومود اورمولو
اساس سیاست های زبانی و آموزشی بلژیک همانطور که در قانون اساسی بلژیک نیز ذکر شده بلژیک را کشوری 3 زبانه تعریف کرده و بر این اساس می باشد. قانون اساس بلژیک سه زبان فلامن، فرانسوی و آلمانی را به عنوان سه زبان رسمی کشور معرفی می کند، البته این به معنای نادیده گرفتن زبانهای دیگر مهاجرین و اقلیت ها نمی باشد بلکه تنها بیان کننده تکثر سه گروه جمعیت زبانی بلژیک هست. از نظر جغرافیائی بلژیک به سه منطقه بروکسل، والونی و فلامن تقسیم بندی گردیده است. در منطقه والونی تکثر با فرانسوی زبانها و در منطقه فلامن تکثر با فلامنی (فلاندری) زبانهاست. در این مناطق مرزهای جغرافیائی بر اساس مرزهای زبانی تقیسم بندی شده و به عبارت دیگر زبانهای فرانسوی و فلامنی جزء دو گروه عمده زبانی منطقه فوق می باشند. در پایتخت نیز هر دو زبان فرانسوی و فلامنی به صورت برابر در حال تکلم می باشند. پایتخت بلژیک نمونه بارز چند زبانی و چند فرهنگی می باشد. چند زبانگی اجتماعی به رسمیت یافتن دو یا چند زبان در اجتماع و پذیرش و استفاده چند زبان از سوی تک تک اشخاص جامعه تعریف می گردد.  در تقابل با مقوله چند زبانگی اجتماعی موضوع چند زبانگی فردی ولی عدم قبول چند زبانی از سوی سیستم حاکم و تحمیل سیستم تک زبانی واقع شده است. در مقاله فوق به سیستم زبانی و آموزشی و روند تاریخی چند زبانگی بلژیک خواهیم پرداخت.
روند تاریخی چند زبانگی بلژیک
چند زبانگی منطقه فلامن از دوره قرون وسطی آغاز شده ولی در قرن 17 و در زمان لوئی 14 هم شروع به گسترش فرانسوی زبانها نموده است. در قرون 19 و 20 بر اساس بسیاری از روندهای تاریخی زبان فرانسوی به عنوان زبان غالب در منطقه بوده است. اگر پروسه فوق را فرانسوی شدن بنامیم در سال 1960 جلوی گسترش روند فوق رفته رفته گرفته شده و همزمان با تصویب و اجرای قوانین مختلفی که سعی در حمایت چند زبانی فردی به جای حمایت از چند زبانگی اجتماعی شده است.
روند تاریخی زبان منطقه والونی متفاوت می باشد علت این امر نیز تعقیب تغییرات فرانسه و تاثیرات فرانسه بر منطقه بوده است. برای مثال در انقلاب فرانسه بسیاری از لهجه های محلی به کلی از یاد برده شد و سعی در استانداردیزه کردن زبانی بود ولی در منطقه والونی سعی در عدم ورود به مرحله استانداردیزه شدن زبانی نموده و تفاوت لهجه های داخلی زبان فرانسوی سالهای در این منطقه ادامه داشته است.         
چند زبانگی اجتماعی و چند زبانگی فردی
در بسیاری از کشورهای چند فرهنگی حرکت های اجتماعی و سیاسی سبب دگرگونی چند زبانگی اجتماعی به چند زبانی فردی شده، بلژیک نمونه بارز این نوع کشورهاست. در اواخر قرن 19 در بروکسل کودکانی که زبان مادریشان فلامن بود به صورت اجباری به سیستم آموزشی دو زبانه گرایش داشته و مجبور به آموزش و تحصیل به زبان فرانسوی شده و رفته رفته این سیستم سبب گریز فلامن ها از منطقه و گسیل فرانسوی زبانها به منطقه شده است. در جبهه پیش رو نیز در منطقه فلامن و فلامن زبانهای بروکسل به سبب ممنوع بودن و سیاست های زبانی که ناشی از عدم دیده شدن زبان مادری فلامن ها بود رفته رفته به حرکت سیاسی تبدیل شد و این حرکت سیاسی در سده های 19 تا 20 شروع به تشکیل مخالفت های عمده سیاسی و ارگانیزه شدن نموده است. حرکت سیاسی مذکور زبان فرانسوی را برای گسترش و آموزش زبان فلامنی به عنوان تهدید نگریسته است. به همین سبب سیاست های زبانی منطقه فلامن در سال 1960 قوانین متعدد زبانی در حوزه چند زبانگی را تصویب نمود به طوریکه بسیاری از این قوانین سبب عدم رسمی شدن زبان فرانسوی در منطقه فلامن شدند. ولی در عین حال این نوع نگرش سبب گسترش چند زبانگی فردی در منطقه شد.  
در دیگر سو گسترش روندهای تاریخی هم زمان در بلژیک سبب گسترش چند زبانگی فردی شده؛ علت این تغییر اساسی در اواخر سده 20 دو مورد ذکر می گردد. اولین مورد مهاجرت خانواده های کارگر به شهرها و شروع به تحصیل کودکان این خانواده ها بازگو می گردد، دراین کنار این مورد ثابت بودن سیستم تحصیلی دوزبانه منطقه از 1982 تا به اکنون ذکر می گردد. قوانین مذکور سبب گسترش چند زبانگی فردی و گسترش این تفکر شده است. دومین مورد نیز ایجاد اتحادیه اروپا و تشکیل آن ذکر می گردد. تشکیل اتحادیه اروپا تاثیرات متعددی در سیستم های آموزشی و تحصیلی داشته است.  سیستم آموزشی و سیاست های زبان اروپا متشکل بر حفظ زبان مادری و آموزش دو زبان به غیر از زبان مادری هدف گذاری شده است. همانطور که مشاهده می شود سیستم و سیاست های زبانی اروپا نیز در جهت گسترش چند زبانگی فردی بنا نهاده شده است.
سیاست زبانی
سیاسی های زبانی و آموزشی بلژیک علارغم برنامه ریزی شدن بر هدف گذاری چند زبانگی فردی به سبب بسیاری از مسائل نتوانسته به صورت طولانی مدت برنامه مذکور را ادامه دهد. در خارج از پایتخت و در مناطق فلامن و والونی بر طبق قوانین وقت اجازه گشایش مدارس فلامنی و فرانسوی زبان داده نمی شد. در سال 1998 حکومت والون با تصویب قوانینی در منطقه حاکمیت خویش توانسته در کلاسهای ابتدائی تحت شرایط خاصی آموزش زبان فلامنی را آغاز کند. پس از آغاز تدریس و آموزش زبان فلامنی در مناطق والونی تاثیر مثبتی در اجتماع مشاهده شد به طوریکه اکنون بیش از 20 مدرسه آموزش فلامنی در منطقه والونی ثبت گردیده است. در دیگر سو در مدارس و کلاس های فوق 20 تا 80% محتوای دروس در جهت آموزش دومین زبان صورت می گیرد. در بروکسل و در مدارس Foyer آموزش و تحصیل به زبانهای ایتالیائی، ترکی و اسپانیائی نیز همراه با روند فوق آغاز شده است. سیاست فوق برای بلژیکی ها اجباری نبوده و بیشتر برای مهاجرین غیربلژیکی در نظر گرفته شده است. در منطقه فلامن هنوز چنین سیاست هائی در مورد زبانها محقق نشده است.
راه کارهای آموزش چند زبانه
سیستم آموزشی و تحصیلی که در منطقه والونی استفاده می گردد بر مبنای سیستم آموزشی چند زبانگی کانادا یا immersion می باشد. در بسیاری از مناطق بلژیک به مانند اکثر شهرهای اروپا سیستم آموزشی Content and Language Integrated Learning استفاده می گردد. سیستم فوق بر مبنای چند زبانگی پایه ریزی شده و در کنار آموزش زبان اهدافی به مانند فرهنگ سازی، دوست داری محیط زیست و ... را در خود جای داده است.
در ایران نیز کتمان زبانهای ملل ترک، عرب، بلوچ، لر، گیلک، کرد، مازنی و ... طی سالهای متمادی سبب ظهور مرزهای زبانی و سیاسی شدن خواسته های به حق زبانی گشته است، به نوعی شاید در خوشبینانه ترین حالت ممکن برای فردا بتوان چنین وضعیتی را در نظر گرفت. 

سیستم آموزشی و تحصیلی چند زبانه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی

اومود اورمولو
جغرافیائی که تحت حکمرانی اتحاد جماهیر شوروی بود دارای مردمانی با زبان های مادری متفاوتی بود. اداره جغرافیای چند زبانه و سیاست های زبانی و آموزشی در پیش گرفته شده در این جغرافیا همیشه از جمله نکات بحث برانگیز بوده و می باشد.
اگر روند تاریخی سیاست های آموزشی دوره اتحاد جماهیر شوروی مورد نقد قرار گیرد بی شک کاستی ها و نقصان های متعدد این سیستم آموزشی نمایان تر می شود. در دوره های اول انقلاب بلشویک برای تمامی گروههای زبانی استقلال نسبی به رسمیت شناخته شده و تمامی گروههای زبانی می توانستند با توجه به قوانین در مکان های عمومی و خاص مورد بهره بردای واقع شوند، حتی برای زبانهائی که دارای الفبا نبودند سیستم با جمع آوری آکادمیسین های متعدد سعی در برطرف کردن و حمایت مشکلات زبانی بود. هدف دولتمردان اتحاد جماهیر شوروی از حمایت زبانی گروههای مختلف تشکیل یک اجتماع سوسیالیست و دولتمداری قدرتمند بود. مسئولین اتحاد جماهیر شوروی سیاست های فوق را در تمام دوران حاکم خود پیش نبرده و برای مثال بعضی از گروههای زبانی و ائتنیکی را مورد تبعیض قرار داده و یا تنها آزادی های مختص فولکلوریک ائتنیکی را به رسمیت شناخته بودند. در دیگر سو به جزء زبان روسی زبانهای غالب دیگری نیز در محدوده مشخصی به صورت استثنائی به حیات خود ادامه می دادند و بقیه زبانهای مغلوب به ناچار در معرض سیاست های آسیمیلاسیون زبانی واقع می شدند. برای مثال ازبک های ساکن تاجیکستان و آبازهای ساکن گرجستان از دو نمونه زبانهای مغلوب بوده اند. با تمامی این مطالب پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 تغیرات شگرف زبانی در هر یک از جمهورهای جدید پدید آمده و تغییرات متعددی در حوزه زبانی صورت گرفت. کشورهای جدید التاسیس در اولین وهله به پاک سازی تاثیرات زبان روسی در زبانشان پرداخته و از سوی دیگر شروع به تمهیداتی مبنی بر حفظ زبانهای اقلیت موجود در کشورهای جدید نمودند. برای مثال بسیاری از کشورهای جدید التاسیس اقدام به ترک الفبای سیریلیک و استفاده از الفبای جدید لاتین نمودند. در ادرات و ارگان های رسمی، آموزش و تحصیل، تلویزیون و مدیا و ... رفته رفته الفبای لاتین جدید حاکم شد. سیستم آموزشی و تحصیلی بسیاری از کشورهای تشکیل شده پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 3 گروه طبقه بندی می گردد که در مقاله فوق بدین موضوع پرداخته خواهد شد.
اروپای شرقی       
روسیه سفید، استونی، لتونی، مولداوی، لیتوانی و اکراین جزء بلوک روسیه در اروپا می باشند. در سال های 1988 تا 1990 شش کشور فوق حاکمیت زبان خویش را بر کشورشان اعلام کردند. تنها نکته متمایز این کشورها روسیه سفید می باشد که در سال 1995 زبان روسی را به عنوان دومین زبان خود معرفی کرد. زبان اکراینی به عنوان تنها ترین زبان رسمی اکراین در تمامی مراجع و ارگانهای رسمی و دولتی، مدارس و تمامی موضوعات زندگی جامعه اکراین گسترش یافته و رخنه کرده است. ولی سیاست های زبان اکراین بدون در نظر گرفتن بافت دمگرافی کشور بنا نهاده شده است. برای مثال در کیو پایتخت اکراین حتی کلاس های آموزش زبان روسی تماماً ممنوع شده و حتی کودکانی که دارای زبان مادری روسی بوده اند با توجه به اجبار قوانین اکراین مجبور به تحصیل و آموزش زبان اکراینی می باشند. در مولداوی پروسه تغییر الفبا سیرلیک به الفبای لاتین نیز آغاز شده و زبانهای رومن و مولداوی که دو زبان اکثریت کشور می باشند در تمامی ادارات و ارگانها رسمی گسترش یافته است. در سیستم زبانی مولداوی علاوه بر زبانهای رومنی و مولداوی زبانهای اکراینی، قاقاووز، بلغاری و ... که زبان اقلیت ساکن در مولداوی می باشند با توجه به تصویب قوانین زبانی قادر به ادامه حیات و آموزش خود می باشند. در استونی 82% آموزش متوسطه به زبان استونیائی بوده و زبانهای فینی، سوئدی، روسی و ..به عنوان زبانهای اقلیت مورد ضمانت قانون اساسی قرار گرفته و برای بهره برداری از حقوق تحصیلی زیرساختهای قانونی نیز مرتفع شده است. در کلاس های اقلیت های غیراستونی زبان چندین درس به زبان استونی به اجبار گنجانده شده است. در استونی زبان آموزش عالی به زبان استونیائی می باشد. در لتونی با توجه به رفرم زبانی که در سال 2004 صورت گرفته شده هدف استفاده از زبانی لتونیائی در دوران متوسطه ذکر شده است. برای مرحله گذر زبانی کودکان نیز تدریس و آموزش دوزبانه برنامه ریزی شده است به طوریکه 60% موارد دروس به زبان لتونیائی و 40% به زبان روسی خواهد بود. در لتوانی دوران متوسطه به زبان لیتوانیائی بوده و زبانهای روسی و دیگر زبانهای اقلیت های نیز قادر به تحصیل و آموزش می باشند. در لیتوانی نیز از تعداد کلاس های آموزش زبان روسی کاسته می شود. زبان آموزش عالی لیتوانیائی بوده و تنها بعضی از دانشگاه ها قادر به ارائه زبان انگلیسی می باشند.
کشورهای ترانس قفقاز
کشورهای ترانس قفقاز متشکل از آزربایجان شمالی(جمهوری آزربایجان)، گرجستان و ارمنستان می باشند. زبان ملی این کشورها در دوران اتحاد جماهیر شوری به صورت رسمی مورد پذیرش حاکمیت وقت بوده است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی هر یک کشورهای مذکور زبان ملی خود را به عنوان زبان رسمی معرفی و اعلام کردند. در گرجستان و در منطقه خودمختار آبازا زبانی آبائی به عنوان زبان رسمی مورد قبول واقع شده است. در آزربایجان شمالی پروسه گذر به الفبای لاتین آغاز شده و در تمامی ارگانهای دولتی، تحصیلی و آموزشی و .. زبان ترکی گسترش یافته و همراه با گسترش زبان ترکی حاکمیت زبان روسی نیز از اجتماع زوده شده است. در ارمنستان زبان ارمنی به صورت زبان رسمی دولت می باشد ولی در کنار زبان ارمنی دیگر زبانها نیز از حقوق تعلیم و آموزش برخوردارند؛ حتی ارمنستان بین سه کشور مذکور جزء کشورهائی می باشد که قدم های خوبی در جهت حفاظت از زبانهای اقلیتهای غیرارمنی برداشته است. علت تغییر نگرش دولت ارمنستان به زبانهای اقلیت تغییر سیاست های زبانی و آموزشی ارمنستان در سال 1999 بوده است. هدف ارمنستان از تغییر سیاست های زبانی پرورش نسلی سه زبانه معرفی گردیده است. سیاست های زبانی که برای نسل های آتی ارمنستان در پیش گرفته شده است تحت حول زبانهای روسی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی می باشد. در سال 2001 ارمنستان با قبول و امضاء حقوق اقلیت های زبانی دیگر زبانهای اقلیت درون ارمنستان از جمله زبانهای یونانی، کردی، روسی و یزیدی نیز مشمول قانون حفاظت زبانی ارمنستان گشته اند. از حقوق اقلیت های غیرارمنی در ارمنستان می توان به حق آموزش و تحصیل به زبان مادری، حق استفاده از زبان مادری در دادگاه، استفاده از زبان مادری در مراسمات ملی و اجتماعی و ... اشاره کرد. ارمنستان قدم های مثبتی را در راه تحقق حقوق زبانی اقلیت ها برداشته است ولی بی شک تا تحقق تمامی حقوق زبانی اقلیت های فاصله بسیاری دارد.
در آزربایجان شمالی زبانهای غالب و ائتنیکی دارای وضعیت نسبتاً خوبی واقع شده اند. برای مثال زبان روسی دومین زبان متکلمین در آزربایجان شمالی می باشد. زبان آموزش متوسطه ترکی بوده و برای اقلیت های زبانی به مانند روسها نیز زبان روسی و برای گرجی ها زبان گرجی تدریس می گردد. در دیگر سو زبانهای اقلیت کم شمار آزربایجان شمالی نیز به صورت محدود نیز دارای حق تحصیل و آموزش به زبان مادری می باشند. زبان آموزش عالی در آزربایجان شمالی متشکل از زبانهای ترکی آزربایجانی، ترکی ترکیه، روسی و انگلیسی می باشد.
در گرجستان زبان آموزشی دوره متوسطه گرجی و آبازا می باشد ولی دیگر زبانهای اقلیت های زبان به مانند ترکی، ارمنی، روسی نیز قابل تحصیل و آموزش می باشند. زبان گرجی در تمامی مدارس غیرگرجی زبان به صورت دروس اجباری آموزش داده می شود و در کنار زبان گرجی زبان روسی نیز دومین زبان اجباری گرجستان می باشد. پس از سال 1991 نیز تعداد مدارس و کلاس های آموزش زبان روسی دچار کاهش شده است. برای مثال زبان صفحه اینترنتی روئسای جمهور آزربایجان شمالی و ارمنستان به غیر از زبانهای رسمی کشور مذکور به زبانهای انگلیسی و روسی می باشد ولی زبان صفحه اینترنتی رئیس جمهور گرجستان به غیر از زبان گرجی تنها به زبانهای انگلیسی می باشد.  
کشورهای آسیای میانه
قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان در سالهای 1989 تا 1990 هر کدام زبانهای ملی خود را به عنوان زبان رسمی دولت اعلام نموده و زبان روسی را تنها زبان محاوره و ارتباطی مابین گروهای مختلف اعلام داشتند. در سال 1990 ازبکستان زبان روسی را به عنوان زبان اقلیت اعلام نمود، در همین زمان قزاقستان و قیرقیزستان نیز زبان روسی را به عنوان زبان رسمی قبول پذیرفتند. کشورهای ازبکستان و ترکمنستان در سال 2007 از الفبای لاتین برای نگاشتن زبان دولتی بهره بردند، ولی هنوز تاجیکستان در حال استفاده از الفبای سیریلیک می باشد.
در قزاقستان زبان قزاقی به عنوان زبان اجباری در تمامی مدارس اقلیت های زبانی تدریس می گردد، و در دیگر سو زبان روسی به عنوان زبان دوم در تمامی مدارس قزاقستان به صورت اجباری آموزش داده می شود. زبان آموزش عالی نیز به صورت زبانهای قزاقی و روسی می باشد. در قرقیزستان سیستم آموزشی و تحصیلی بر مبنای سیاست های چند زبانی شکل گرفته است. هدف سیستم آموزشی قرقیزستان حفاظت از تمامی زبانهای قرقیزستان تعریف شده است. زبان آموزشی دوره متوسطه در قرقیزستان عبارت از زبانهای قرقیزی، روسی، ازبکی، تاجیکی و ... می باشد. در مدارس غیر قرقیز زبان، زبان قرقیزی به عنوان دروس اجباری برای دانش آموزان تدریس می گردد. در مدارسی که غیر روسی زبان نیز زبان روسی به عنوان درس اجباری تدریس می گردد. زبان آموزش عالی قرقیزستان مشتمل بر زبانهای قرقیزی، روسی، ازبکی، انگلیسی و عربی می باشد. زبان آموزشی دوره متوسطه ازبکستان نیز ازبکی می باشد ولی برای دیگر گروههای زبانی به مانند روسی نیز 300 هزار معلم پرورش یافته است. در مدارس ازبک تا کلاس 11 زبان روسی به عنوان دومین زبان در هفته 2 ساعت تدریس می گردد. زبان آموزش عالی ازبکستان نیز از زبانهای ازبکی، روسی، قاراپاپاقی و انگلیسی تشکیل می گردد. در کنار آموزش و تحصیل زبانهای فوق در بعضی از دانشگاههای ازبکستان نیز زبانهای ترکمنی، تاجیکی و قزاقی نیز زبان آموزش و تحصیل می باشد. در تاجیکستان نیز زبان دوره متوسطه زبان تاجیکی می باشد، در کنار زبان تاجیکی زبانهای روسی، ترکمنی، قرقیزی و ازبکی نیز در مدارس تاجیکستان در دوره متوسطه تدریس می گردد. پس از سال 2004 زبان روسی به عنوان دومین زبان در کلاس های دوم تا 11 به صورت درس اجباری تدریس می گردد. زبان آموزش عالی تاجیکستان متشکل از زبانهای تاجیکی، ازبکی و روسی می باشد. در ترکمنستان زبان دوره های آموزش متوسطه و آموزش عالی به زبان ترکمنی می باشد. زبان اقلیتهای دیگر زبانی به مانند روسی و ازبکی مورد احمال مسئولین دولتی ترکمنستان واقع شده اند بدین سبب مسائل زبانی و مهاجرتی هدف داری از سوی گروههای زبانی فوق در سالهای اخیر صورت گرفته است.

سیاست های زبانی در اسرائیل و آموزش چند زبانه


اومود اورمولو
بر اساس نظریات جامعه شناس شناخته شده آقای Lambert سیاست های دولت ها در موضوع زبانی به سه گروه عمده تقیسم بندی می گردند: 1– طبقه بندی هموژن 2- طبقه بندی دوزبانی 3- طبقه بندی موزائیک. 
در طبقه بندی هموژن اقلیت حاکم که به لحاظ بافت جامعه دراکثریت واقع شده اند به صورت استفاده از یک زبان و اقلیت محکوم نیز که متشکل از یک یا چند گروه اند به صورت یک یا چند زبان مطرح می گردند، برای مثال کشورهای موجود در اروپای غربی ، آمریکا، روسیه، ژاپن در طبقه بندی فوق دیده می شوند. در طبقه بندی دو زبانی کشور به دو یا سه منطقه زبانی مشخض تقیسم می گردد؛ کانادا، بلژیک، عراق، سنگاپور از نمونه های مشابه طبقه بندی فوق می باشند. در طبقه بندی موزایک به صورت عمومی گروههای زبانی متشکل از 5 یا بیشتر تشکیل دهنده گروه زبانی غالب می باشند، برای مثال نیجریه، اتیوپی، گینه نو، هندوستان از نمونه فوق اند. ولی اسرائیل با سیستم زبانی که در مقاله مذکور شرح داده خواهد شد قابلت ورود به هر سه تعریف را دارت می باشد. به علت استفاده از زبان عبری در تمامی امورات رسمی و ارگانها سیستم زبانی اسرائیل در قالب هموژن می تواند جای گیرد. در عین حال سیستم زبانی اسرائیل در قالب دو زبانی نیز تعریف می گردد چون اسرائیل دارای دو زبان رسمی عبری و عربی می باشد. در آخر نیز اسرائیل به سبب وجود مهاجرین مختلف از کشورهای متعدد دارای جمعیت قابل ملاحظه غیر یهود می باشد که این وجهه اسرائیل نیز در قالب تعریف موزائیک می گنجد.
زبان عبری در ارگانهای دولتی و رسمی اسرائیل مورد تکلم واقع شده و جمعیتی بالغ بر 5-6 میلیون نفر بر این زبان صحبت می کنند. هژمونی رسمی بودن زبان عبری در کنار اینکه سیستم تک زبانی را ارجح می داند بنا به ضروریات و احتیاجات جامعه عرب زبان مجبور به گذر به سیستم دو زبانه بوده است. در سیستم دوزبانگی عبری- عربی گرچه سنگینی کفه ترازو به سمت زبان عبری می باشد ولی زبان عربی نیز در تمامی سطوح تحصیل، آموزش، ادبی، فرهنگی، اجتماعی و ... در حال بهره برداری از موقعیت خود می باشد. زبان عبری به غیر از جغرافیای فلسطین به صورت زبان اداری و ارتباط نمود بیشتری دارد. قوانین به صورت زبان عبری بوده و حکام نیز تمثیل کننده زبان عبری می باشد ولی در صورت احتیاج می توان از زبان دیگری نیز بهره جست. در سیستم آموزش نیز کفه تراز به سمت زبان عبری سنگینی می کند ولی در تمامی مناطق فلسطینی نشین زبان تدریس و آموزش زبان عربی می باشد.
اگر روند فوق به صورت تاریخی مورد بررسی قرار گیرد متوجه عدم وجود سیاست مرکزی زبانی از سوی اسرائیل خواهیم شد. قبلاً بدون در نظر گرفتن احتیاجات شهروندان و حفظ یکپارچگی منطقه سیستم زبانی مختلفی برای هر یک از گروههای زبانی و ائتنیکی موجود در اسرائیل کنونی در نظر گرفته شده بود. به عبارت دیگر سیاست های زبانی در حال گسترش به صورت روند عادی بود. در زمانی که مناطق یهودی و عرب نشین تحت قیویمت انگلیس بود اجتماعات یهود و عرب با سیستم های زبانی مختلفی اداره می شدند. برای مثال سیستم زبانی به صورت شخصی - اجتماعی ، دینی – لائیک طبقه بندی شده و عرضه می شد ولی در اواخر دوران مذکور تفکر ملی گرائی یهود در سیستم زبان نیز تاثیر گذاشته و سیستم و سیاست زبانی مرکزی در حال شکل گرفتن بود. ولی شروع تفکر فوق سبب ایجاد مشکلات متعدد سیاسی شد. پس از کلنجارهای متعدد سیاسی قانون تحصیلی که در سال 1953 مورد تصویب واقع شده از نتایج مثبت این امر می باشد. در قانون اساسی و ماده فوق پایه تفکر آموزشی بر مبنای سیستم جهانی و برابر در نظر گرفته شده و سیاست های که سبب افتراق در جامعه می گردد را به کلی پس زده است، به طوریکه از نتایج مثبت این قانون که امروز نیز در جریان می باشد سیستم آموزش دو زبانه در اسرائیل می باشد. در عین حال مناطق دروزی کیبوتص نشین با توجه به آموزه های دینی – لائیک نیز از سیستم های آموزشی فوق در جهت بهره برداری از زبان خود می باشند. صحبت کردن از سیستمی که بتواند در تمام گروههای فوق سیستم زبانی را به صورت یکسان و برابر اجرا کند بی شک دور از واقعیت می باشد چون در نظر دولتمردان اسرائیل ارتباطات سیاسی و استراتژیک ارجحتر از تمامی این مسائل اند. پس از ایجاد و مسکون شدن یهودیان در اسرائیل روشنفکران یهودی از اهمیت بسزای زبان عبری در حفظ یهودیت سخن گفته و به نوعی زبان عبری را مترادف با حفظ هویت یهودیت معرفی می کردند. بدین سبب یهودیانی که از جغرافیای خاورمیانه و یا دیگر نقاط دنیا به اسرائیل مهاجرت می کردند از نظر زبانی ناخواسته در سیستمی واقع می شدند که مجبور به ترک هر زبانی به غیر از زبان عبری می شدند، اشخاصی که در مقابل این تفکر ایستادگی می کردند محکوم به رانده شدن از اجتماع بودند. در حالیکه چه در زیرساخت های تشکیل دولت اسرائیل و چه در قوانین انگلیسی های که بر مناطق فلسطین حاکم بودند قرار بر استفاده از زبان عبری، عربی و انگلیسی در تمامی امور اجتماعی، سیاسی، دولتی و ... بود. گرچه که این توافق نامه به صورت کامل به اجرا گذاشته نشده است ولی در مناطق فلسطینی نشین زبان عربی در جایگاه زبان تحصیل و آموزش قرار داشته و زبان های عبری و انگلیسی نیز به اختیار در جایگاه های بعدی واقع شده اند. ولی در دانشگاه های اسرائیل زبان تحصیل تنها زبان عبری بوده و تمامی فلسطینی ها و غیرفلسطینی ها در صورت خواست تحصیلات آکادمیک ملزم به یادگیری زبان عبری می باشند.
در دیگر سو پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اسرائیل با مهاجرت عمدای از مناطق روسیه مواجه شده و گروه ائتنیکی روس نیز مواجه شده است. در کنار مهاجرین روسی مهاجرین بسیاری از کشورهای ایران، رومانی، هلند، مجارستان، اتیوپی ... وارد اسرائیل شده اند و به معنائی دیگر اسرائیل به مانند موزائیکی از زبانها شده و در طبقه بندی گروه موازیک جای گرفته است. در کنار تمامی این مهاجرین با توجه به غالبیت تفکر لیبرال در دنیا در اسرائیل نیز پس از سال 1990 جامعه چندفرهنگی مورد قبول دولت واقع شده و پروسه رسمی شدن زبانهای مختلف در تمامی مراحل آغاز گردیده است. قبول و اجرای سیاست چند فرهنگی بی شک از منجمله نتایج ارتباط با دنیای غرب و سیاست های انگلیس در منطقه بوده است.
سیستم آموزشی چند زبانه
مباحث ذکر شده در سطور فوقانی همگی نشان از شروع برنامه ریزی و سیاست زبانی اسرائیل در سال 1993 می باشد که در این سیاست زبانی و آموزشی بافت دموگرافی و سیاسی منطقه در نظر گرفته شده و پس از جدل های متعدد در سال 1996 منجربه نشر اطلاعیه عمومی وزیر آموزش و پرورش اسرائیل گشت. در این اطلاعیه از حفظ زبانهای مختلف در اسرائیل و برنامه های آموزشی و تحصیلی مطالبی ذکر شده است که اولین نشانه های تغییر دید سیاسیون اسرائیل نسبت به زبانهای غیرعبری می باشد، پس از این تاریخ زبانهای عربی، انگلیسی به عنوان زبان های رسمی تحصیل انتخاب شدند. 
در اسرائیل و در کلاس های مناطق عرب نشین تحصیل به زبان عربی اساس آموزش می باشد ولی در کنار زبان عربی ، زبانهای عبری به عنوان زبان دوم و زبان انگلیسی به عنوان سومین زبان در امر آموزش و تحصیل مورد استفاده واقع می شوند. در مناطق یهودی نشین زبان اصلی آموزش زبان عبری می باشد ولی دانش آموزان یهودی از سنین کوچک به اجبار زبان انگلیسی را می آموزند و زبان انگلیسی برای یهودیان از اهمیت بسزائی برخوردار می باشد. در دیگر سو 50% دانش آموزان یهودی ملزم به آموزش زبان عربی به مدت 3 سال می باشند. به غیر از زبانهای مذکور زبانهای فرانسوی، روسی و ییدیش نیز در مدارس اسرائیل در امر آموزش استفاده می گردد. به سبب برنامه و سیستم آموزش زبانی اسرائیل سیسم تحصیل آکادمیک نیز همواره با بروز مشکلات روبرو می باشد. بسیاری از زیرساخت های آموزش زبانهای عربی، فرانسوی، روسی در ساختار آکادمیک اسرائیل تهیه می گردد، که اساس تهیه ملزومات زبانهای فوق نیز همگی متاثر از روند جهانی و منطقه می باشد. به همراه گسترش تفکر سیستم زبانی در تمامی مدارس اسرائیل نیز برنامه های آموزش از طریق اینترنت و کامپیوتر نیز به سرعت در حال گسترش می باشد.
در اسرائیل برای استفاده از سیستم آموزش عالی امتحان خاصی در نظر گرفته شده است. در امتحان فوق وضعیت دانش آموزان از لحاظ زبان انگلیسی، ریاضیات، جبر، دروس عمومی مشخص می گردد، ولی ورود به دانشگاه تنها به قبولی در این امتحان نبوده و دانشگاه ها نیز به صورت خصوصی با استفاده از مکانیزمی دانشجو می پذیرند. در دیگر سو به همراه زبان انگلیسی وضعیت دانش آموزان از لحاظ زبان های عبری و عربی نیز مورد نقد قرار می گیرد.
آموزش معلمین نیز به دو صورت متفاوت صورت می گیرد. برای ملعمی در دوران ابتدائی نامزدین حرفه معلمی دوره های خاصی را بر اساس تدریس در دوران ابتدائی و قبل از دانشگاه می گذرانند ولی نامزدین شغل معلمی در دوران پس از ابتدائی باید در دانشگاه خاص معلمی تربیت گردند. در دیگر سو برای معلمین یهودی کلاس های برای آموزش زبان عربی نیز تخصیص داده می شود. همانطور که در سطور قبل اشاره شد در اسرائیل به امر آموزش زبان انگلیسی اهمیت فراوانی داده می شود به طوریکه در بسیاری از مراحل با کمبود آموزگار انگلیسی مواجه شده و مجبور به استفاده از دیگر معلمین خارجی می گردد. نامزدین معلمی زبانهای روسی و فرانسوی نیز تمامی مراحل آموزشی را در دانشگاه می گذرانند.
رفتار معلمین در برابر زبانها
بر اساس تحقیقات متعدد صورت گرفته معلمین عرب آموزش زبان عبری را یکی از الزامات زندگی در اسرائیل می پندارند ولی معلمین یهودی بیشتر آموزش انگلیسی را پسندیده و ارجحیت فراوانی قائل اند. معلمین عرب حمایت خود را از آموزش دو زبانه و رسمی شدن زبان عربی اعلام می دارند در حالیکه معلمین یهود موقعیت زبان عبری را ارج می نهند.
معلمین عرب در حفظ و گسترش زبان اجدای خود بیشتر از معلمین یهودی تاکید دارند، ولی تمامی معلمین در سیستم آموزشی و سیاست های زبانی فوق که شامل اهمیت بر تمامی زبانهای متکلمین منطقه می باشد تاکید دارند. معلمین عرب آموزش زبان مادری را قبل از دیگر زبانها پراهمیت می دانند، مسئله زبانی برای معلمین عرب مترادف با مسئله حفظ هویت در مقابل یهودیت معنا می گردد، برای آموزگاران عرب رابطه بین هویت، زبان و فرهنگ ناگسستنی می باشد با تمامی موارد فوق در سیستم و سیاست های زبانی اسرائیل تمامی زبانهای از حق زیستن ، حفظ و گسترش برخوردارند.   
نکته قابل تامل  توجه تاکید تمامی معلمین عرب، یهودی و ... در حفظ و گسترش زبانهای مهاجرین می باشد.
سیستم و سیاستهای زبانی اسرائیل را با سیستم آموزشی ایران 88 ساله گذشته مقایسه کنید. به گفته وزیر آموزش و پرورش بیش از 70% دانش آموزان دارای زبان مادری به غیر زبان فارسی اند ولی 70% فوق از کوچکترین امکانات آموزشی زبان مادری برخوردار نبوده و ملزم به آموزش اجباری زبانی به غیر از زبان مادری خویش اند.
حال باید سوالات زیر را به طور شفاف پاسخ دهیم:
1- آیا آموزش اجباری زبان اقلیت حاکم بر اقلیت محکوم در تعاریف آکادمیک نسل کشی زبانی و فرهنگی نمی گنجد؟ 
2- آیا زبان فارسی و سیاست های زبانی 88 ساله گذشته ابزاری استعماری در جهت مسعتمره سازی مناطق ملی غیرفارس و ذهن انسان غیرفارس نبوده اند؟
3- آیا سیاست های زبانی ایران در راستای کتمان تاریخ، هویت، زبان مادری و به طور عمومی دنیای گذشته، حال و آینده مردمان غیرفارس کاربرد نداشته است؟ 
.... و سوال های بسیاری که ذهن هر انسان و قلم آزاد اندیش را رنج می دهد، با توجه به اوضاع و روند منطقه ای و جهانی بی شک فارغ از سیستم و نوع حکومت فعلی و آینده باید تغییر نگرش وسیعی در موقعیت و وضعیت زبانهای ملل غیرفارس و برنامه ها و سیاست های زبانی صورت گیرد. به نظر راقم این سطور رسمیت و حق آموزش در عالی ترین سطوح ممکن برای تمامی زبانهای ملل غیرفارس ساکن ایران جزء اولین قدم از پروسه دمکراتیک شدن ایران و احقاق حقوق ضایع شده ملی و زبانی اقلیت محکوم غیرفارس می باشد.