۱۳۹۱/۱۲/۱

نگاهی به کشورهای کثیرالمله و چندزبانه – عراق

نویسنده: سردار داغچی
جغرافيا:
عراق( با نام رسمى جمهورى عراق) كشورى در خاورميانه و جنوب غرب آسيا است. پايتخت عراق شهر بغداد است. اين كشور از جنوب با عربستان سعودى، از غرب با اردن و سوريه، از شرق با ايران و از شمال با تركيه همسايه است. مساحت عراق 317.438 کيلومتر مربع است. جمعيت عراق در حدود 28993000 نفر است. قسمت اعظم جمعيت عراق را اعراب و ساير قوميت ها مانند كردها، تركمن ها وآشورى ها تشكيل مى دهند. عراق در مورخه ى 1932.10.3 از انگلستان استقلال گرفته است.
تاريخچه:
عراق داراى تمدن و فرهنگ ديرينه اى است. سومريان، اكدى ها و آشورى ها نخستين تمدن هاى باستانى عراق را چند هزار سال قبل از ميلاد بنا نهادند. پس از اسلام، عراق مركز حكومت عباسى شد. عراق از ميانه سده دهم تا پايان سده سيزدهم هجرى شمسى تحت اداره حكومت عثمانى قرار داشت و در سال 1919 از امپراتورى عثمانى جدا شد و تحت حكومت بريتانيا قرار گرفت و سرانجام در سال 1932 به استقلال رسيد. در سال 1359 هجرى شمسى وارد جنگ با ايران شد و در سال 1991 ميلادى به كويت حمله كرد به دنبال اين تهاجم با تحريم هاى اقتصادى روبرو شد و قسمت شمالى آن منطقه پرواز ممنوع اعلام شد و با قيام كردها در شمال عراق آنها عملا توانستند حكومت خود را در شمال تشكيل دهند و نهايتا در سال 2003 با تهاجم نظامى آمريكا و هم پيمانانش حكومت عراق سرنگون شد و دولت جديد عراق تشكيل شد، همچنين كردها درشمال، حكومت كردستان عراق را بطور رسمى تشكيل دادند.
دين و زبان:
دين اسلام، دين رسمى اين كشور است. تركيب دينى در كشور عراق عبارت است از: مسلمان شيعه (62%)، مسلمان سنى ( 34 درصد) و بقيه ( 4 درصد).
زبان هاى رسمى در اين كشور عبارتند از زبان هاى عربى و كردى. تركيب جمعيتى در كشور عراق به شرح زير مى باشد: 
عرب (64.7 درصد)، كرد ( 23 درصد)، ترک (5.6%) و بقیه 6.7%
حقوق زبانى ازديد قانون اساسى
ماده 4
1- زبان هاى عربى و كردى زبان هاى رسمى عراق هستند و حق عراقى ها براى آموزش زبان هاى مادرى مانند تركى، سريانى و ارمنى در موسسات آموزشى دولتى و خصوصى بر اساس مقررات آموزشى به فرزندانشان تضمين مى شود.
2- دامنه اصطلاح زبان رسمى و نحوه ى اجراى مقررات اين ماده در قانونى به شرح زير مشخص مى شود:
الف- انتشار روزنامه رسمى دولت به اين دو زبان (زبان هاى عربى و كردى) میباشد.
ب- در اماكن رسمى مانند مجلس نمايندگان، شوراى وزيران (هيات دولت)، دادگاهها و كنفرانس هاى رسمى از اين دو زبان استفاده مى شود.
ج- به رسميت شناخته شدن اسناد و مدارك رسمى و نامه ها و انتشار اسناد رسمى به اين دو زبان صورت مى گيرد.
د- باز شدن مدارس نيز با اين دو زبان بر اساس مقررات آموزشى صورت خواهد گرفت.
ه- در زمينه هاى ديگر مانند اسكناس، گذرنامه و تمبرها، اصل برابرى (دو زبان عربى و كردى) بايد رعايت شود.
3) ارگانها و سازمان هاى فدرالى در ايالت كردستان دو زبان عربى و كردى را مورد استفاده قرار مى دهند.
4) زبان تركى و سريانى در واحد هاى ادارى كه اكثريت جمعيت را در آنجا تشكيل مى دهند زبان رسمى به شمار مى روند.
5) در صورتيكه اكثريت مردم يك منطقه يا استان در همه پرسى عمومى موافقت كنند هر منطقه يا استان میتواند هر زبان محلى را به عنوان زبان رسمى ديگر خود برگزيند.
نظام سياسى:
حكومت كشور عراق از نوع جمهورى چند حزبى با يك مجلس قانونگذارى است.

۱۳۹۱/۱۱/۲۹

نگاهی به کشورهای کثیرالمله و چندزبانه – افغانستان

نویسنده: سردار داغچی
جغرافيا:
كشور افغانستان با نام رسمى جمهورى اسلامى افغانستان ( در زبان پشتو: افغانستان اسلامى جمهوريت) كشورى است در آسياى ميانه كه حد فاصل آسياى ميانه، جنوب غربى آسيا و خاورميانه. پايتخت آن كابل مى باشد. همسايگان افغانستان، پاكستان در جنوب و شرق، ايران در غرب، تركمنستان، ازبكستان، تاجيكستان در شمال و چين در شمال شرقى است. مساحت افغانستان درحدود 652225 كيلومترمربع است. جمعيت اين كشور 27145000 نفر مى باشد.
تاريخچه:
افغانستان كنونى تا سال 1747 تحت حكومت ايران (منظور سلسله های ترک و سلسله های فارس) قرار داشت وحكومت هاى بسيارى از جمله هخامنشيان، سلوكيان، اشكانيان، ساسانيان، امويان، عباسيان، صفاريان، سامانيان، غزنويان، غوريان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان، ايلخانان، مغول، تيموريان، گوركانيان، صفويه، افشاريه و قاجاريه را تجربه كرده است. درسال 1126 احمدشاه درانى كه از سرداران نادرشاه افشار بود، پس از مرگ او افغانستان كنونى را پايه گذارى كرد. افغانستان چندى پس از استقلال زير سلطه بريتانيا درآمد. از زمان استقلال افغانستان اين كشور دو بار توسط امپراتورى بريتانيا اشغال گرديد و تا زمان اعلان استقلال آن توسط امان اللهخان در 1919 ميلادى سياست خارجى اين كشور زير نظر مستقيم انگلستان بود. كلمه افغانستان به عنوان نام اين كشور در قانون اساسى زمان امان الله شاه به تصويب رسيد. لازم به ذكر است كه افغانستان در مورخه ى 1919.8.8 از انگلستان استقلال گرفته است.
دين و زبان:
دين اسلام، دين رسمى كشور افغانستان است. تركيب دينى در اين كشور عبارت است از: مسلمان سنى(82 درصد)، مسلمان شيعه( 17 درصد) و بقيه ( 1 درصد).
زبان هاى رسمى كشور افغانستان عبارتند از: زبان هاى پشتو و فارسى درى. تركيب جمعيتى در كشور افغانستان عبارت است از: پشتو(42 درصد)، تاجيك( 27 درصد)، هزاره( 9 درصد)، ازبك( 9 درصد) و بقيه( 13 درصد). 
سيستم آموزشى:
هنگام اشغال افغانستان توسط شوروى ( دهه 1360 ) وجنگ هاى داخلى اين كشور (1370 ) شالوده آموزش و پرورش افغانستان ازهم پاشيد. در دوره قدرت طالبان دختران خانه نشين شدند و اجازه تحصيل از آنها گرفته شد. در اين دوره به جاى درس هاى علمى مانند شيمى و فيزيك در مدارس بيشتر بر آموزش هاى مذهبى تاكيد مى شد. پس از يورش آمريكا به افغانستان در سال 1380 و فروپاشى طالبان، با روى كار آمدن دولت انتقالى وضعيت تحصيل اندك اندك رو به بهبودى رفت ولى با اين وجود هنوز بيش از 60 درصد مردم افغانستان از سواد خواندن و نوشتن بى بهره اند. اكنون 10 درصد از بودجه سالانه افغانستان به امور آموزشى اختصاص دارد، كه از اين ميان 7 درصد آن مربوط به وزارت آموزش و پرورش است، يك درصد مربوط به نهاد هاى پژوهشى ويك درصد مربوط به آموزش عالى است.
چكيده اى از قانون اساسى كشور افغانستان:
گروه هاى قومى ونژادى
جمعيت افغانستان از گروه هاى قومى ونژادى پشتون، تاجيك، ازبك، هزاره، تركمن، بلوچ، پشه اى و ايماق تشكيل شده است.
زبانها
مردم افغانستان به يكى از زبان هاى درى، پشتو، ازبكى، تركمنى، پشه اى، نورستانى و بلوچى تكلم مى كنند. بر اساس قانون اساسى افغانستان زبان هاى درى و پشتو زبان هاى رسمى دولت افغانستان هستند و در مناطقى كه متكلمين زبان ديگرى زياد باشد آن زبان به عنوان زبان رسمى سوم تلقى مى شود.

۱۳۹۱/۱۱/۲۸

نگاهی به کشورهای کثیرالمله و چندزبانه – بولیوی

نویسنده: سردار داغچی
جغرافيا:
بوليوى كه به سرزمين قلع، مبارزه و كودتا مشهوراست كشورى است در نواحى مركزى آمريكاى جنوبى و با 1098581 كيلومتر مربع وسعت و 9525000 نفر جمعيت که در مورخه 1825.8.6 از اسپانيا استقلال گرفت. اين كشور داراى دو پايتخت مى باشد كه يكى پايتخت ادارى و ديگرى پايتخت سياسى است. لاپاز پايتخت ادارى و سوكره پايتخت قانونى مى باشند. از شهر هاى عمده ى اين كشور مى توان به سانتاكروز، كوچابامبا، اورورو، پوتوسى و تاريجا اشاره كرد. همسايگان اين كشور عبارتند از: پرو و شيلى در غرب، پاراگوئه در شرق و آرژانتين و برزيل در جنوب و شمال. بوليوى از معدود كشورهاى آمريكاى لاتين است كه به دريا راه ندارد و كوههاى سر بفلك كشيده آن اين سرزمين سرخپوست نشين را از هر طرف محصور كرده است. اين مسئله در وضعيت اقتصادى آن بى تاثير نبوده و عدم دستيابى به آبهاى آزاد مسائلى را در زمينه بازرگانى و تجارت به وجود آورده است. كوه هاى آند به دو سلسه موازى تقسيم شده است كه در ميانشان گودال مواج وسيعى (التى پلاتو) است كه در آن درياچه تيتى كاكا مرتفع ترين درياچه قابل كشتيرانى جهان جاى دارد. در شرق و شمال شرق كشور زمين هاى كم ارتفاع پهناورى هست كه در آن جنگل هاى بارانى(للانوس)، جلگه هاى نيمه استوايى و علفزار هاى نيم كم آب (چاكو) قرار دارد. اين كشورجز مناطق استوايى و پر باران محسوب مى شود.
تاريخچه:
بوليوى طى سه جنگ ويرانگر، جنگ پاسيفيك ( 1879 تا 1883 ) در كنار پرو و بر ضد شيلى، و در جنگ هاى چاكو( 1928 تا 1930 ) و ( 1933 تا 1935 ) با پاراگوئه زيان هاى بزرگ انسانى و ارضى را متحمل شد. حيات سياسى يكصد سال اخير اين كشور مملو از كودتاهائى است كه حتى يكى از آنها نيز نتوانسته به ثبات سياسى پايدار در اين كشور منجر شود. ژنرالها يكى پس از ديگرى آمدند و رفتند بدون آنكه در وضعيت رقت بار مردم تحولى پديد آيد. از يك زاويه شايد بتوان رشد ناپايدارى سياسى را در اين كشور كه به بى ثبات ترين كشور آمريكاى لاتين شهرت يافته است در تاريخ گذشته آن جستجو كرد. تاريخ دوره قبل از ورود اسپانيائيها چندان روشن نيست و اطلاعاتى كه مورخان و محققان غربى دراين باره عرضه كرده اند آنقدر پراكنده و ضد و نقيض است كه نمى توان براى آنها اعتبار علمى قائل شد. با اين حال قدر مسلم آنكه صاحبان و ساكنان اوليه بوليوى سرخپوستانى بودند كه علاوه بر بوليوى بر نواحى گسترده اى از غرب آمريكاى جنوبى مسلط بودند. زندگى آرام و صلح جويانه آنها ادامه داشت تا اينكه استعمارگران از راه رسيدند و بوليوى هم همانند اغلب ممالك آمريكاى لاتين مستعمره اسپانيا شد. از اين تاريخ به بعد رنج و محروميت توده ها روز به روز فزونى گرفت. كشور گشايان اسپانيائى در دهه 30 از قرن شانزدهم قدم به خاك بوليوى گذاردند و پس از سركوب مقاومتهاى پراكنده و نامنسجم بوميان، آنجا را به اشغال در آوردند و تا سال 1825 آن را به صورت سلطنتى اداره كردند دراين سال در جريان نهضتهاى استقلال طلبانه اى كه سيمون بوليوار آنها را رهبرى كرد و در پى
افول امپراطورى اسپانيا بوليوى ظاهرا به استقلال دست يافت و نام آن كه تا آن وقت پروى عليا ناميده ميشد به احترام بوليوار به بوليوى تغيير پيدا كرد. فاتحان اين سرزمين يعنى اسپانيوليها از روز اول سرخپوستان را كه صاحبان اصلى اين كشور هستند مجبور كردند كه در معادن كار كنند و اكنون نيز كارگران معادن همان سرخپوستها هستند كه با دستمزدهاى ناچيز در معادن كارمى كنند. باقى سرخپوستان در مزارعى كه اغلب متعلق به اربابان و گاهى نيز متعلق به خودشان است كار مى كنند و عده قابل توجهى هم به صورت اجتماعات بومى در آيلوها (آيلو واژه اى سرخپوستى است به معناى قبيله و طايفه با خصوصيات مشترك اقتصادى، خانوادگى، مذهبى) زندگى مى كنند.
دين و زبان:
مذهب اصلى در اين كشور مسيحيت بوده كه حدود 78 درصد از جمعيت كاتوليك، 19 درصد پروتستان و 3 درصد بقيه اديان را شامل مى شود. تركيب نژادى در بوليوى عبارتست از: سرخپوست: 62 درصد، دو رگه سرخ و سفيد: 28 درصد و سفيد پوست 10 درصد.
در كشور بوليوى 3 زبان به عنوان زبان رسمى محسوب مى شوند كه عباتند از زبان هاى اسپانيايى، كچوا و آيمارا.
سيستم سياسى:
نظام سياسى حاكم بر بوليوى از نوع جمهورى چند حزبى با دو مجلس قانونگذارى است. در سال 2008 بر اساس اصلاحاتى كه اوومورالس رئيس جمهور بوليوى در قانون اساسى اين كشور صورت داد زبان بومى مردم سرخپوست (البته بجز آيمارا و كچوا كه قبلا هم رسمى بودند) نيز در كنار زبان اسپانيايى در اين كشور به رسميت شناخته شده است. يعنى در نواحى اى كه به زبانى به غير از زبان اسپانيائى صحبت مى شود زبان آن نواحى نيز به رسميت شناخته شده است. همچنين كاركنان دولتى نيز ملزم به تسلط بر حداقل دو زبان دولتى هستند. دپارتمان هاى كشور نيز خودمختارى بيشترى يافته اند. اصلاحات قانون اساسى بوليوى به 36 گروه و اجتماع بومى اين كشور اجازه مى دهد تا از حق زمين، زبان و شركت در مجامع استفاده كنند و براساس آن اصلاحات ارضى با محدود كردن زميندارى اجرا مى شود. اصلاحات قانون اساسى به بوميان در اداره زمين هايى كه به طور سنتى مالك آن بوده اند، خودمختارى مى دهد و همچنين آنها را براى دريافت سهم درآمد حاصل از فروش منابع طبيعى اين كشور در اولويت قرار مى دهد. اين در حالى است كه بسيارى از منابع طبيعى بوليوى در مناطقى قرار دارد كه توسط گروه هاى مخالف دولت مورالس اداره مى شود. مورالس به عنوان نخستين رئيس جمهور سرخ پوست بوليوى، طرح اصلاحات قانون اساسى را ارائه كرد و اعتقاد دارد اين مسئله موجب فراهم شدن فرصت ها و مسئوليت هاى برابر براى همه مردم بوليوى خواهد شد.
بوليوى و اصلاحات جديد:
بوليوى در حالى كه ذخاير چشمگير گازى در اختيار دارد فقيرترين كشور آمريكاى لاتين به حساب مى آيد. مورالس در سال 2005 با تعهد ملى كردن صنايع گاز طبيعى اين كشور به قدرت رسيد و از زمان آغاز به كار تاكنون حضور دولت در اقتصاد اين كشور و همچنين منافع طبقات فقير جامعه را افزايش داده است. مورالس همچنين از متحدان هوگو چاوز رئيس جمهورى ونزوئلا به شمار مى رود و مانند او ديدگاه هاى ضدآمريكايى دارد. بعضى از اصلاحات بنيادى در قانون اساسى بوليوى موارد زير
هستند:
1- انتخابات رياست جمهورى: اوو مورالس اجازه دارد براى يك دوره ديگر در انتخابات رياست جمهورى در سال 2009 شركت كند.
2- حقوق بوميان: قانون جديد فرصت ها و مسئوليت هاى برابر براى همه مردم به وجود مى آورد.
3-  خودمختارى: تقسيم قدرت دولت مركزى با رهبران محلى يكى از بخش هاى اصلاحات است.
4-  عدالت: نظام قضائى براى اهالى بومى هم مانند نظام دولت خواهد شد. قضات انتخاب خواهند شد و ديگر به وسيله كنگره منصوب نمى شوند.
5-  اصلاحات ارضى: محدوديت مالكيت اراضى تا 5 هزار هكتار
اقتصاد:
64 درصد مردم كشور بوليوى زير خط فقر به سر مى برند و يكى از كشورهاى  فقير آمريكاى جنوبى محسوب مى شود. نيروى كار در اين كشور در سال 2005، 4.3 ميليون نفر بوده است كه جمعيت مشغول به كار در اين كشور دربخش هاى زراعت، صنعت و خدمات فعال هستند. نرخ بيكارى در اين كشور در سال 2004 در حدود 7.8 درصد بوده است. تعجبى ندارد اگر بگوئيم با آنكه معادن غنى قلع اين كشور 70 درصد از كل قلع جهان را توليد مى كند و معادن ديگرى مانند مس، روى، سرب و نفت هم فراوان يافت مى شود، باز بوليوى يكى از فقيرترين كشورهاى جهان است. نكته جالب توجه در مورد اين آمارها آن است كه مردم بوليوى زندگى فقيرانه خود را روى گنج سپرى مى كنند. بوليوى بعد از ونزوئلا بزرگ ترين منابع گازى آمريكاى لاتين را در اختيار دارد. همچنين بزرگ ترين صحراى نمك جهان در بوليوى قرار دارد كه علاوه بر درآمد حاصل از استحصال نمك، درآمد گردشگرى را نيز عايد بوليوى مى كند. اين كشور پس از استقلالش، در بيشتر سال هاى پس از استقلال دستخوش بى ثباتى سياسى و شاهد روى كار آمدن سلسله اى از دولت هاى نظامى و غير نظامى بوده است. با اين حال از 1982 بوليوى دولت هاى منتخب مردم داشته است.
دولت بوليوى آموزش را در سطح ابتدائى و متوسطه رايگان كرده است با ذكر اين نكته كه بعضى از مدارس نيز به صورت خصوصى بوده و براى تحصيل در آنها بايد شهريه پرداخت شود. در مدارس خصوصى نسبت به مدارس دولتى امكانات بهترى موجود است و بيشتر افراد دراين گونه مدارس ثبت نام مى كنند. براى تمام كودكان بين 6 -14 سال تحصيل اجبارى است با اين همه به دليل فقرى كه ذكر شد بيشتر بچه ها مجبور به كار هستند تا به خانواده در زمينه مالى كمك كنند و به همين دليل وقت كافى براى رفتن به مدرسه ندارند؛ بنابراين بسيارى از دبيرستانها در شهرها هستند و بسيارى از خانواده ها استطاعت مالى ندارند تا بچه هايشان را به جا هاى دورترى جهت تحصيل علم بفرستند. مانند بسيارى از كشور هاى دنيا دانش آموزان بوليوى نيز قبل از رفتن به دانشگاه 12 سال آموزش مى بينند. چون اين كشور در نيمكره جنوبى قرار دارد سال تحصيلى از اواخر فوريه (بهمن و اسفند) آغاز مى شود و تا نوامبر(آذر) ادامه مى يابد با 15 روز تعطيلات زمستانى در جولاى (اواخر مرداد) و تعطيلات تابستانى از دسامبر (آذر و دى) تا فوريه (بهمن و اسفند). كلاسها از ساعت 8 صبح تا 1 بعد از ظهر و 5 روز در هفته تشكيل مى شود. تا قبل از سال 1994 كتابها فقط به زبان اسپانيائى نوشته مى شدند و به همان زبان هم تدريس مى شدند و بچه هاى محلى و سرخپوستان كه به زبانهائى همچون آيمارا و كچوا صحبت مى كردند قادر به فهميدن دروس نبودند و به همين دليل هم مشكلات بسيارى از جمله خالى شدن مدارس از دانش آموزان و بيزارى آنها از تحصيل و به تبع آن كمبود افراد متخصص به وجود آمد. بنابراين دولت اين كشور طى تحقيقاتى علت را در سيستم مدارس اين كشور تشخيص داد و براى فائق آمدن بر اين مشكل بعد از سال 1994 آموزش دو زبانى را در اين كشور گسترش داد. هم اكنون دانش آموزان محلى به زبان خودشان همراه با زبان اسپانيائى آموزش مى بينند. اين كشور داراى سه زبان رسمى اسپانيايى، كچوا(Quechua) و آيمارا(Aymara) مى باشد. يكى از كارهائى كه درمدارس اين كشور فقير صورت مى گيرد سفرهائى است كه به مدت 15 روز با همكلاسيها صورت مى گيرد و در اين 15 روز به همه جاى كشور و همچنين بعضى كشور هاى خارجى مسافرتهايى صورت مى گيرد و با آداب و سنن مردم بومى و همچنين سرخپوستان كل كشور آشنايى صورت مى گيرد.

۱۳۹۱/۱۱/۲۷

نگاهی به کشورهای کثیرالمله و چندزبانه – سنگاپور

نویسنده: سردار داغچی
جغرافيا
سنگاپور در منطقه جنوب شرق آسيا در تنگه مالاكا بين اقيانوس هند و آرام واقع شده است. اين كشور كوچك ترين كشور مستقل آسياست و از يك جزيره اصلى و 63 جزيره كوچك تشكيل شده است. مساحت سنگاپور با جزاير كوچكترش مجموعاً 641 كيلومتر مربع است. طبق سرشمارى كه در سال 2007 به عمل آمده ميزان كل جمعیت سنگاپور 4.564.000 نفر بوده است.
دین و زبان:
اديان موجود در سنگاپور عبارتند از: بودايى، تائوئيست، مسلمان، مسيحى، هندو و بدون دين كه در اين ميان پيروان اديان برحسب درصد عبارتند از: بودايى  42.5%،  مسلمان 14.9%، مسیحی 14.6%  و بیقه 28%.
زبانهای رسمی در كشور سنگاپور عبارتند از: زبان هاى چينى(ماندارين)، مالايايى، تاميل، انگليسى.
زبان مالايى:
زبان مالايايى كه به محلى باهاسا ملايو خوانده مى شود، زبانى است كه توسط مردم نژاد مالايى كه از ساكنان شبه جزيره مالايا، جنوب تايلند، سنگاپور و شمال شرقى سوماترا هستند، صحبت مى شود. اين زبان يكى از زبان هاى رسمى كشور مالزى است. شكلى از اين زبان توسط دولت اندونزى (در زمان تشكيل آن) گرفته شده و با تغييراتى به نام زبان اندونزيايى بين مردم آن منطقه صحبت مى شود.
زبان تاميل:
زبان تاميل ممكن است در يكى از اين معانى به كار رود:
- قوم تاميل از شاخه هاى قوم دراويدى كه جنوب و جنوب شرقى آسيا محل اصلى سكونت آنان است.
- زبان تاميل يا زبان تاميل ها.
- الفباى تاميل كه براى نوشتن زبان تاميل استفاده مى شود.
زبان تاميل نيز يكى از زبان هاى رسمى كشور سنگاپور است.
زبان ماندارين:
زبان ماندارين (Guanhua يا Beifanghua)  يك گروه از زبان هاى چينى مرتبط  با هم است كه در قسمت هاى شمالى و جنوب غربى چين صحبت مى شوند. از نام ماندارين علاوه بر اشاره به مجموعه اين زبانها، براى ناميدن زبانى مشخص به نام ماندارين استاندارد نيز استفاده مى شود. اين زبان بيش از هر زبانى بر روى كره زمين صحبت مى شود. در زبان انگليسى، كلمه ماندارين به دو مفهوم اشاره مى كند:
1- به ماندارين استاندارد (Putonghua/Guoyu) كه بر پايه لهجه پكنى (لهجه اى  كه در پكن صحبت می ىشود) بنا شده است. ماندارين استاندارد به عنوان زبان رسمى جمهورى خلق چين و زبان رسمى جمهورى چين (تايوان) و يكى از زبان هاى رسمى سنگاپور مورد استفاده قرار می گيرد. اين زبان يكى از 6 زبان رسمى سازمان ملل می باشد.
2- ماندارين به تمام گويش هايى گفته مى شود كه در شمال و جنوب غربى چين صحبت مى شوند. همگى اين گويش ها از نظر زبانشناسى ماندارين ناميده مى شوند. در زندگى روزمره، از كلمه ماندارين براى اشاره به زبان ماندارين استاندارد استفاده مى شود. ولى گروه زبان هاى ماندارين شامل گروهى از زبانها مى شود كه گاهى اوقات مشابهت زيادى با هم ندارند و كمتر توسط صحبت كنندگان ديگر قابل فهم مى باشند. اين دسته بندى بر اساس معيار هاى زبانشناسى بوده و خارج از محيط هاى دانشگاهى كاربرد ندارد.
ساختار سياسى:
اين كشور در مورخه ى 1965/8/9  از مالزى استقلال گرفته است. نوع حكومت سنگاپور جمهورى چند حزبى با يك مجلس قانونگذارى و پايتخت آن شهر سنگاپور است. لازم به ذكر است كه:
سنگاپور تا سال 1819 و نفوذ سِر استمفورد رَفِلز جايى دورافتاده و كم اهميت بود. در ابتدا انگليسى ها حضور خود را در تنگه مالاكا و در قرن هجده ميلادى بنيان نهادند، هنگامى كه كمپانى هند شرقى به جهت ايمن سازى راه تجارى خود از چين تا هند بساط خود را در مناطق اين مسير گستراند، اين موجب واهمه توسعه طلب هاى هلندى كه براى حدود 200 سال قدرت تجارى اروپايى در منطقه را در دست داشتند، گرديد. رفلز افزايش حضور بريتانيا در منطقه را خواستار بود و بدون معطلى اجازه آن صادر شد. تحت قيمومت وى، شهرت درمانده سنگاپور به عنوان گندابى عفونت زا به سرعت فراموش شد. مهاجرين جذب بنادر آزاد آن شدند و يك مستعمره آباد با پايگاه هاى نظامى زمينى و دريايى در سنگاپور احداث گرديد. در دهه 1950 و با دميدن ناسيوناليسم در منطقه، حزب هاى سياسى نوپايى آرام آرام سنگاپور را به سوى دولت ملى راندند. حزب اقدام مردم، به رهبرى دانش آموخته كمبريج، لى كوآن يو در انتخابات 1959 به پيروزى رسيد و به نخست وزيرى دست يافت، سمتى كه او براى 31 سال بعد نيز نگاهبانش بود. در 1963 سنگاپور با مالايا (مالزى كنونى) متحد شد. اما در سال 1965 اين فدراسيون نوپا به مشكل برخورد و اندكى پس از آن سنگاپور به استقلال دست يافت و ديگر بار داستان موفقيت اقتصادى آن در منطقه تكرار شد. لى، دولتى مبتنى بر كمونيسم و سركوب مخالفين سياسى را شكل داد.
لى كوآن يو در سال 1990 از سمت نخست وزيرى كناره گيرى كرد و گوه چوك تونگ، رهبرى آزاد انديش تر جاى وى را گرفت. اولين انتخابات رياست جمهورى در آگوست 1993 برگزار شد. پيش از آن اعضاء پارلمان رئيس جمهور را برمى گزيدند. در 2004 پسر لى كوآن يو، لى هسين لونگ سمت نخست وزيرى را بدست آورد و گوه چوك تونگ سمت جديد وزير اعظم و لى كوآن يو سمت مرشد وزير را تصاحب كردند.
وضعيت كلى اقتصاد سنگاپور:
اهميت استراتژيك اين كشور كوچك به دليل قرار گرفتن آن در دهانه تنگه مالاكا است. موقعيت جغرافيايى اين كشور طورى است كه در مركز راه هاى دريايى و هوايى اقيانوس هاى آرام و هند قرار دارد. سنگاپور هدايت صادرات و واردات منطقه شرق آسيا را به عهده دارد و داراى اقتصادى خدمات گرا است. توليد ناخالص ملى اين كشور در سال 2005 برابر 120 ميليارد دلار آمريكا بوده و سهم آموزش و پرورش از 3.8 درصد مى باشد. اگر چه رشد اقتصادى سنگاپور تداومى آهسته داشته، به جز كاهشى كه ما بين سال هاى 1997 تا 1998 داشته، در بقيه سالها رشدى صعودى را نشان داده است. اين تداوم رشد صعودى حاكى از يك اقتصاد سالم و قوى و نه كاملاً دولتى همراه با خدمات اجتماعى و مدنى چشمگير مى باشد كه اثرى عميق بر رفاه مردم و اقتصاد كشور داشته است. جزيره اصلى سنگاپور با مساحتى بالغ بر 682 كيلومتر امروز به يك مركز مهم صنعتى، بانكدارى، تجارى و توريستى و يكى از مهمترين بنادر در جهان با بيش از 600 خط دريايى و هوايى تبديل شده است. 1300 بانك بين المللى و محلى امروز اين كشور را به يك كانون مهم تجارى و مالى مبدل كرده است. وجود اقوام مختلف با تضاد هاى فرهنگى، اديان متنوع، اماكن ديدنى بسيار زيبا و هتل هاى شيك و مجلل، سالانه جهانگردان بى شمارى را به اين كشور جلب مى كند. سنگاپورى ها از درآمد سرانه بالايى برخوردارند، به طورى كه در رده هاى بالاى طبقه بندى جهانى قرار مى گيرند  (ميانگين درآمد سالیانه هر نفر 32.900 دلار). در يك ارزيابى كلى مى توان گفت كه سنگاپور از نظر اقتصادى داراى وضعيت مناسبى است و از اين نظر در ميان كشورهاى در حال توسعه از موقعيتى شاخص برخوردار است. رشد اقتصادى اين كشور و به تبع آن نياز اين كشور به افزايش بهره ورى و رقابت پذيرى، زمينه مناسبى براى استفاده از فناورى هاى نوين و پيشرفته در اين كشور ايجاد كرده است.
كشور سنگاپور در سال هاى اخير شاهد رشد چشمگيرى در زمينه فناورى هاى اطلاعات و ارتباطات، نانو و بيوتكنولوژى و نيز ساير حيطه هاى صنعتى بوده و اين پيشرفت ها را در سايه سياست هاى آموزشى اقتصاد محور خود كسب كرده است. آموزش علوم تجربى و رياضيات به عنوان زيربناى رشد علوم و فناورى در اين كشور از اهميت ويژ هاى برخوردار است و در اين رابطه وزارت آموزش و پرورش سنگاپور، با فراهم كردن نظام آموزشى آزاد و انعطاف پذير، دانش آموزان را با نياز هاى جامعه  آشنا ساخته و به گونه اى آنها را آموزش مى دهند كه بتوانند در آينده در رفع مشكلات جامعه سهيم باشند. در سايه اين سياست ها، دانش آموزان سنگاپورى موفق شده اند تا در آزمون هاى بين المللى از جمله PIRLS و TIMSS  نتايج بسيار درخشانى كسب نمايند. سياست هاى آموزشى سنگاپور متمركز بر رشد منابع انسانى است و سعى مى شود تا علاوه بر آشنا ساختن دانش آموزان با نياز هاى كشور، مهارت هاى لازم براى انجام فعاليت هاى علمى- فناورانه در سطح جامعه را به آنها آموزش دهند. در هر كشورى، لازمه پيشرفت سريع در علوم و فناورى، وجود شهروندانى است كه با علوم پايه آشنايى داشته و داراى سواد علمى- فناورانه باشند و بتوانند با درك واقعيت هاى علمى، در زندگى روزانه خود كه مملو از پديده هاى علمى و فناورى است، تصميمات منطقى و آگاهانه اتخاذ نمايند.
در نظام آموزشى سنگاپور، در مقطع ابتدايى، يعنى از سال اول تا ششم، دانش آموزان چهار سال را به عنوان مرحله پاى هاى مى گذرانند. همه دانش آموزان در دوره پايه موظف هستند برنامه هاى مشترك زبان انگليسى، زبان مادرى، علوم تجربى و رياضيات را داشته باشند.
همچنين برخى ديگر از موضوعات درسى مثل موزيك، هنر سفالگرى، آموزش بهداشت، مطالعات اجتماعى و آموزش علوم فيزيكى (شامل فيزيك و شيمى) به دانش آموزان آموزش داده مى شود. علاوه برموارد فوق تدريس علم اخلاق نيز به دانش آموزان كمك مى كند تا ارزش هاى اخلاقى و هويت ملى شان را بهتر درك كنند. در پايان سال ششم، از دانش آموزان امتحان نهايى تحت عنوان امتحان فارغ التحصيلى از مدرسه ابتدايى گرفته مى شود و با توجه به نمره هاى كه كسب مى كنند و استعدادى كه در درس خاصى دارند مى توانند دروس مقطع متوسطه مورد نظر را انتخاب كنند. مقطع متوسطه حدود چهار الى پنج سال است و زمان آن به استعداد دانش آموز بستگى دارد. دروس خاصى براى تمام دانش آموزان ارائه مى شود تا دانش آموزان را براى امتحان ورودى دانشگاه كه در پايان چهار سال انجام مى گيرد آماده كند. كسانى كه اين امتحان را به خوبى بگذارنند، وارد مقطع سال پنجم مى شوند. برنامه آموزشى براى دوره هاى ويژه و معمولى شامل انگليسى و ادبيات انگليسى، زبان مادرى، رياضيات، علوم، تاريخ، جغرافى، هنر و صنعت، طراحى و فناورى، اقتصاد، خانه دارى، آموزش اخلاق، آموزش تربيت بدنى و موزيك است. با اتمام امتحانات پايانى مقطع متوسطه، دانش آموزان مى توانند به مدت دو سال در آموزشكده هاى مقدماتى ادامه تحصيل دهند و يا به دوره سه ساله پيش دانشگاهى در مؤسسات متمركز وارد شوند.
هدف از آموزش علوم در سنگاپور، تربيت افرادى است كه با علوم و فناورى آشنا باشند. در رويكرد هاى نوين آموزش علوم، افزايش دانش علمى و درك پديده هاى مرتبط با علوم در اولويت قرار دارند؛ اما چون گسترش دانش علمى دانش آموزان با توجه به حيطه هاى شناختى و سن آنها، در تمامى حيطه هاى علمى داراى محدوديت است، لذا توانايى اخذ اطلاعات، ايجاد و يا پردازش آن از اهميت ويژ هاى برخوردار است. براى برخوردارى همه دانش آموزان از رويكرد هاى آموزشى همسان، برنامه درسى و سيلابس هايى تدوين شده است كه بر رشد مهارت هاى تفكر، مهارت هاى فرايندى، نگرش و نيز مهارت هاى تصميم گيرى و حل مسئله تأكيد دارد. در يك جامعه متمدن و پيشرفته، براى درك اين واقعيت كه علوم و فناورى به زندگى انسانها شكل مى دهد، ضرورى است تا در آموزش علوم نگرش هاى مثبت افراد نسبت به خويشتن و جامعه مطرح شود تا آنها بتوانند با زندگى ماشينى كنار آمده و خود را با شرايط دنياى مجازى وفق دهند. از اين رو در برنامه هاى درسى آموزش علوم در سنگاپور تلاش مى شود تا از يك طرف دانش آموزان را با زمينه هاى علمى آشنا ساخته و شرايط مطالعه و يادگيرى بيشتر آنان را در آينده و در سطوح بالاتر يادگيرى فراهم نمايند و از طرف ديگر با آگاهى دادن و آموزش روش هاى تفكر، آنها را براى زندگى در يك جامعه علمى- فناورانه آماده نمايند.
عوامل مختلفى در موفقيت دانش آموزان سنگاپورى و نظام آموزش و پرورش سنگاپور نقش دارند. اولين و مهم ترين عامل كارايى، احساس مسئوليت و فعاليت هدف دار و برنامه ريزى شده وزارت آموزش و پرورش سنگاپور است. مسئولين نظام آموزشى با كمك متخصصان تعليم و تربيت، چارچوب هاى نظام آموزشى و نيز سيلابس هاى برنامه درسى را به بهترين نحو ممكن و بر پايه مطالعات تطبيقى تهيه و تدوين نموده اند. درسايه فعاليت هاى آنان كتاب هاى درسى، كار و ارزشيابى سنگاپور بر پايه سيلابس هاى مورد نظر تدوين گشته و روى هم رفته مى توان گفت كه پشتيبانى وزارت آموزش و پرورش از معلمان، دانش آموزان، كادر آموزشى و نيز توليد محتوا براى آنان، به نحو احسن انجام مى گيرد. سيلابس ها و چارچوب هاى برنامه درسى سنگاپور كاملاً پويا بوده و با توجه به وضعيت اقتصادى و بازار كار، قابليت اصلاح پذيرى دارند. فرهنگ اجتماعى كشور سنگاپور نيز در رشد تحصيلى دانش آموزان نقش به سزايى دارد؛ زيرا كه خانواده ها به تحصيل فرزندانشان و يادگيرى علوم و فناورى اهميت زيادى قائل هستند و حاضرند براى افزايش رشد تحصيلى آنان سرمايه گذارى نمايند. وجود جو رقابتى در جامعه آموزشى سنگاپور و گسترش اين روحيه و فرهنگ به رقابت هاى بين المللى سبب شده است تا خانواده ها نسبت به برگزارى مسابقات علمى و موفقيت فرزندان خود اهميت بيشترى قائل شوند. برگزارى مسابقات علمى در سطح مدارس، منطقه ، كشور و بين الملل اهميت زيادى در نظام آموزشى و نيز در بين خانواده ها داشته و روى اين اصل بسيارى از خانواده ها و مدارس، برنامه ريزى خاصى براى اين مسابقات دارند. درمدارس سنگاپور هر ساله دانش آموزان از طريق انجام تكاليف، پروژه ها، آزمون هاى محتوايى و عملكردى و نيز فعاليت هاى عملى و آزمايشگاهى توسط معلم خود مورد ارزشيابى قرار مى گيرند. اين امر به نوعى در ايجاد جو رقابتى در مدارس، نقش مهمى ايفا مى كند. بر پايه اين ارزشيابى ها دانش آموزان به پايه هاى بالاتر تحصيلى ارتقاء يافته و جايگاه علمى و شخصيتى خود را در مدرسه تثبيت مى نمايند. در آزمون هاى سالانه، علاوه بر دانش آموزان؛ مدارس و عملكرد كادر ادارى- آموزشى آنها نيز مورد ارزشيابى قرار گرفته و از لحاظ سطح علمى، رشد تحصيلى وكسب عناوين افتخارآميز رتبه بندى مى شوند. اين امر سبب تشويق دانش آموزان و معلمان از طرف كادر ادارى مدرسه و اجراى منظم تر و دقیق تر اهداف آموزشى مى شود.
كاربرد اثربخش فناورى اطلاعات و ارتباطات در سنگاپور
سنگاپور جزو معدود كشورهايى است كه موفق شده است تا در زمينه تلفيق فناورى اطلاعات و ارتباطات با رويكرد هاى تربيت معلم و آموزش دانش آموزان قدم هاى اساسى بردارد. مسئولين آموزش و پرورش سنگاپور براى راه اندازى کامپیوترهای پرسرعت در مدارس، تربيت معلمانى كه بتوانند از اين فناورى در امر آموزش استفاده كنند، و براى تشويق دانش آموزان به پژوهش با استفاده از شبكه، به ساخت وب سايت و طراحى پروژه هاى شبك هاى طرح هاى جامع ملى روى آورده اند. بر اساس آخرين داده هاى کامپیوتر بانك جهانى، در سال 2001 به ازاى هر نفر، 5 دستگاه رايانه در كشور سنگاپور وجود داشته است. اين رقم حتى از كشورهايى چون ژاپن و ايالات متحده نيز بالاتر است. بسيارى از دانش آموزان مدارس راهنمايى و متوسطه از امكانات اينترنت بى سيم و کامپیوتر هاى قابل حمل كيفى براى دريافت درس از وب سايت مدرسه و نيز ارسال پيام به دوستان و تبادل اطلاعات استفاده مى كنند. بدين ترتيب به طور كلى مى توان نتيجه گرفت كه: در دهه ى 90 ميلادى نظام آموزشى سنگاپور يك دگرديسى را تجربه كرده و مسئولان آموزش و پرورش آن در صدد بر آمدند تا اصلاحات زيادى در بخش هاى گوناگون به خصوص آموزش عمومى و تربيت معلم انجام دهند. براى تسريع روند اصلاحات، از فناورى اطلاعات و ارتباطات به نحو شايست هاى استفاده نمودند و اثرات مثبت اين فناورى را در همه ى شئون زندگى مشاهده كردند. نظام آموزشى آزاد و انعطاف پذير سنگاپور دنبال كننده سياست هاى آموزشى اقتصاد محور بوده و متمركز بر رشد منابع انسانى است و براى دستيابى به سطح مطلوبى از توليد علم و رشد اقتصادى- صنعتى، آموزش علوم و فناورى از جايگاه ويژ هاى برخوردار است.

۱۳۹۱/۱۱/۲۶

نگاهی به کشورهای کثیرالمله و چندزبانه – کانادا

نویسنده: سردار داغچی
کانادا:
جغرافیا: 
كانادا، دومين كشور بزرگ دنيا با 9970610 كيلومتر مربع وسعت است، ولى جمعيت نسبتاً كمى دارد. با وجود آن كه وسعت كانادا از همسايه اش آمريكا بيشتر است، جمعيتى معادل 11 درصد جمعيت امريكا دارد ( 32945000 نفر) اين كشور درسال 1867 از انگليس استقلال گرفت. كانادا كشورى نوين و داراى كانادا كشورى نوين و داراى فناورى پیشرفته است و برای مدت 9 سال متوالی (1994 – 2002 در بررسی های سازمان ملل، یکی از سه مكان برتر جهان براى زندگى اعلام شده است. اين كشور داراى منابع گسترده طبيعى است، و برخى از استان هاى آن وابستگى سنگينى به استفاده از اين منابع دارند. آب و هواى كانادا روى هم رفته سرد و در بيشتر نقاط قطبى است. البته آب و هوا در بخش جنوب غربى، جايى كه شهر ونكوور و جزيره ونكوور از استان بريتيش كلمبيا در آن قرار دارند، معتدل است. تورنتو از شهر هاى مهم اين كشور است. آب و هواى تورنتو سرد و جنگل هاى تايگا در اين كشور ديده مى شود . برج سى ان در تورنتو اولين برج بلند مخابراتى جهان است. در خارج از شهر آبشار نياگارا قرار دارد كه بزرگ ترين آبشار از نظر عرض است و يك دهكده رويايى نيز به همين نام (نياگارا) وجود دارد.
در كشور كانادا دو زبان رسمى وجود دارد. زبان هاى رسمى در كشور كانادا عبارتند از:
زبان هاى انگليسى و فرانسوى.
اين كشوركه در سال 1867 از انگليس استقلال يافت از مجموع 10 استان و 3 سرزمين و در 6 منطقه اصلى تشكيل شده است.
كانادای اطلس(آتلانتيك): به مجموعه 3 استان دريايى نيوبرانزويك، نوواسكوشيا، پرنس ادوارد و استان چهارم نيوفندلند گفته مى شود.
كانادای شرقى : به 5 استان كه در شرق كانادا مى باشد گفته مى شود كه شامل آنتريو، كبك، نيوبرانزويك، نوواسكوشيا، پرنس ادوارد و نيوفندلند مى باشد.
كانادای مركزى: به دو استان كبك و آنتريو گفته مى شود. البته برعكس نام مركزى اين دو استان در سمت شرق كانادا واقع شده اند. همچنين اين دو استان 62 درصد جمعيت كانادا را در خود جاى داده اند.
كانادای غربى : به 4 استان مانيتوبا، ساسكچوان، آلبرتا و بريتش كلمبيا كه در غرب كانادا واقع مى باشند گفته مى شود.
كانادای شمالى : به مناطق شمالى كانادا كه شامل سه سرزمين يوكان، نونووت و سرزمين شمال غربى مى باشد گفته مى شود.
كانادای دريايى : به مجموعه سه استان ساحلى نيوبرانزويك، پرنس ادوارد و نوواسكوشيا كه در شرق كانادا واقع شده اند گفته مى شود.
اقتصاد:
كانادا يكى از كشور هاى عضو گروه هشت است. اين كشور داراى منابع معدنى غنى، صنايع پيشرفته (همچون خودروسازى، صنايع شيميايى و نفت، صنايع غذايى، چوب و كاغذ، صنايع معدنى و فلزى و شيلات) و محصولات فراوان كشاورزى (از جمله گندم، دانه هاى روغنى، ميوه، سبزيجات و توتون) است. لازم به ذكر است كه كانادا از نظر فعاليت هاى بورسى در دنيا بين 10 كشور مهم است.
شاخص ها:
نرخ بيكارى: ٪ 5,9 ماه دسامبر 2007
نرخ تورم: ٪ 2٫5 ، ماه نوامبر 2007
تغييرات درآمد ناخالص ملى: 3.0%، ماه می 2004 
تغييرات درصد صادرات: ٪ 5,1 -، سه ماهه اول سال 2004
تغييرات درصد واردات: 5.1% ، سه ماه اول سال 2004
درصد سود پايه: 75.3% ، جولاى 2004 .
قرض ملى: 576.510 میلیون دلار سال 2003
تبديل دلار آمريكا به كانادا: 027.1، نوامبر 2007 – خرید دلار آمریکا کانادا
جمعیت و زبان:
جمعيت اين كشور 28 درصد بريتانيايى، 23 درصد فرانسوى، 15 درصد ساير اروپاييان، 2 درصد آمريندين، 6 درصد آسيايى، آفريقايى و عرب و 26 درصد نيز دورگه ها ... و بوميان محلى هستند، از لحاظ مذهبى نيز بيشتر افراد داراى مذهب كاتوليك( 43.2%) مسلمان( 2%) پروتستان(3.28%) و 5.26% نیز دارای مذاهب مختلفى هستند. مردم كانادا عموماً انگليسى زبان و تنها در استان كبك غالب جمعيت فرانسوى زبان هستند. 67٫5 درصد تنها به زبان انگليسى و 13٫3 درصد به زبان فرانسه و 17٫8 درصد به هر دو زبان سخن مى گويند. در حال حاضر 86 درصد فرانسه زبانهای کانادا در کبکب زندگی می کنند و 81.5% مردم کبک، فرانسه زبان هستند.. در نيوبرانزويك يكى از استان هاى شرقى كانادا هم جمعيت قابل ملاحظه ای فرانسوى زبان وجود دارد و سپس انتاريو بيشترين جمعيت را دارد. در كبك به هر دو زبان صحبت مى شود و رسما مكاتبات را به هر دو زبان انجام مى دهند. هنوز در مناطقى از شمال كانادا كه عموماً اهالى بومى هستند مردم به زبان محلى صحبت مى كنند. مثلا در انتاريو، زبان فرانسه تا حدى جايگاه قانونى دارد، اما به طور كامل در مراكز رسمى استفاده نمى شود. برخى از زبان هاى بومى هنوز هم در بخش هاى شمالى، جايگاه خود را به عنوان زبان رسمى حفظ كرده اند. اينوكتيتوت (Inuktitut) زبان اكثريت مردم در ناناوت است و يكى از سه زبان رسمى در اين بخش است.
زبان هاى غير رسمى نيز اهميت زيادى در كانادا دارند و 5202245 نفر به اين زبانها صحبت مى كنند.
زبان پارلمان كانادا:
با استناد به قانون سال 1867 ، پارلمان می ىتواند مباحثات خود را به دو زبان انگليسى و فرانسه انجام دهد و كليه متون نيز به هر دو زبان درج می ىشود. پارلمان در سال 1969 به استناد « قانون زبان رسمى كانادا » هر دو زبان را داراى ارزش مشابه اعلام كرد.
دستورالعمل هاى كلى سياست فرهنگى:
ازقرن 19 ميلادى، با ورود سفيدپوستان مهاجر به كانادا، در نتيجه ى تأسيس مدارسى كه توسط كليساها اداره مى شد زيربناى يك سيستم كاملاً غيرانسانى براى جداسازى كودكان بومى (يعنى صاحبان اصلى اين سرزمين) از فرهنگ و گذشته شان بنا نهاده شد. به زودى دولت كانادا با وضع قانونى همه بوميان را وادار به فرستادن اجبارى فرزندانشان به اين مدارس شبانه روزى كه توسط راهبه ها و كشيش ها اداره مى شدند كرده و از نظر مالى اين مدارس را تحت پوشش دولت قرار داد. با اين كار كودكان سرخپوستان و اسكيموها عملاً از خانواده خود براى سال ها جدا شده و ارتباطشان با فرهنگ، زبان، دين و رسوم بوميشان كاملاً قطع مى گرديد. معروف است كه سياست سفيدپوستان در آن زمان از كشتن بوميان به كشتن فرهنگ بومى در بچه هاى آنان تغيير كرد. در اين مدارس اگر دانش آموزان به جاى انگليسى به زبان بومى خود حرف مى زدند و يا آواز مى خواندند و يا رسومات قبيل هاى خود را به جا مى آوردند به شديدترين شكل توسط راهبه ها و مبلغ هاى مذهبى تنبيه مى شدند. مدارك فراوانى از آزار هاى جسمى و جنسى حتى تا حد تجاوز به اين كودكان در اين مدارس شبانه روزى وجود دارد. بسيارى از اين كودكان به دليل سوءتغذيه يا كمبود امكانات درمانى و ابتلا به بيمارى هايى مثل سل از بين مى رفتند كه هنوز گورستان هاى كنار اين مدارس كه اكثراً ساختمان هايشان به صورت متروكه باقى است يا جزو آثار تاريخى شده اند وجود دارد. تا اواخر دهه 1970 ميلادى بيشتر اين مدارس تعطيل شدند و اداره حدود 15 مدرسه باقى مانده به خود بوميان واگذار شد و آموزش زبان و موسيقى و رقص بومى به برنامه درسى آنها اضافه شد. در 1986 كليساى متحد (United Church) رسماً از بوميان كانادا عذرخواهى كرد. برنامه پرداخت غرامت به دانش آموزان باقى مانده از اين مدارس شبانه روزى به تدريج مورد بحث و بررسى قرار گرفت تا اينكه در سپتامبر 2007 دولت فدرال 2 ميليارد دلار براى پرداخت غرامت به دانش آموزان بازمانده از اين 130 مدرسه شبانه روزى در نظر گرفت و در همان روز نخست وزير كانادا رسما از بوميان اين كشور عذرخواهى كرد كه در آن 9 بار كلمه "عذرخواهى" و 2 بار "متأسفيم" تكرار شده بود. سى. بى. سى تلويزيون ملى كانادا صفحه ويژ هاى با عنوان كودكان دزديده شده روى وب سايتش ايجاد كرده كه در آن تاريخچه اين تراژدى همراه با فيلم هاى مستندى در اين باره وجود دارد. در اين فيلم ها مصاحبه هايى با بعضى از بازماندگان اين فاجعه انسانى انجام شده كه با وجودى كه حال، خود صاحب نوه هستند همچنان با يادآورى آن دوران بر خود مى لرزند و اشك مى ريزند. جدايى از خانواده و احساس يك خلاء فرهنگى از نسل قربانى اين مدارس به نسل جديد بيشتر بوميان كانادا منتقل شده است. آنچنان كه بسيارى از تحليل گران اجتماعى وجود اعتياد به مواد مخدر و الكل و خشونت خانوادگى و ميزان بالاى جرم و جنايت در نسل جديد اين مردم را ناشى از اثرات سوء همان جداسازى از خانواده در نسل گذشته مى دانند. به منظور افزايش انسجام و يكپارچگى كشور، سياست فرهنگى كانادا وارد يك روند پژوهشى دامنه دار جهت نيل به هويت ملى و فرهنگى ممتاز شده است كه بر اساس آن جمعيت بوميان، دوگانگى زبان، چند فرهنگى جمعيت، منطقه نگاهى به كشورهاى گرايى و تأثيرپذيرى بالقوه از جانب ايالات متحده آمريكا را مورد توجه قرار ميدهد. براساس قانون اساسى، ايالت هاى كانادا در امر آموزش از مسئوليت تام برخوردار بوده و در زمينه فرهنگ با دولت فدرال تشريك مساعى مى نمايند. كشور كانادا داراى مؤسسات مشابه در سطوح ايالتى و فدرالى مى باشد كه از امور فرهنگى و هنر هاى زيباى كشور حمايت بعمل مى آورند. به همين ترتيب، همه ايالات و مناطق، داراى وزارتخانه هاى فرهنگ بوده كه در زمينه برنامه هاى سياست فرهنگى، همسان با دپارتمان ميراث فرهنگى كانادا عمل مى نمايند. گزارش 1992 كميته دائمى فرهنگ و ارتباطات پيشنهاد مى نمايد كه دولت فدرال بايد تشويق به برنامه ريزى و برقرارى هماهنگى فرهنگى ميان دپارتمان هاى فدرال را در رأس كار خود قرار داده و مشاركت با ديگر سطوح دولت، بخش خصوصى و جامعه فرهنگى كانادا را ترويج نمايد. اخيراً، دولت فدرال اصول و اهداف كلى را براى خط و مشى آينده فرهنگى دولت تعيين نموده است.
يك گزارش از آسوشيتدپرس:
آسوشيتدپرس، آزاده بهرامجى: در ساختمان خاكسترى رنگى در جنوب اونتاريو، جاكوبز در حال آماده كردن شاگردان مهدكودكش براى رفتن به خانه است. او درحالى كه يكى از شاگردان را تا دم در همراهى مى كند، به زبان محلى مى گويد "گائو دهسو"  وشاگرد او هم در پاسخ می گوید "گیاهده دیه". در اين مهد كودك هيچ كودك كانادايى به زبان انگليسى تكلم نمى كند. جاكوبز مى گويد: من با دانش آموزان مهدكودكم به زبان كاياگا، كه زبان بومى آنها است، سخن مى گويم و آنها هم به همان زبان پاسخ مرا مى دهند. از اين كه مى بينم اين كودكان اين چنين خوب زبان بومى و باستانى خود را آموخته اند به شدت احساس افتخار مى كنم. هشت شاگرد اين مهدكودك همه از نژاد بوميان كانادا بوده و در تلاشند اجازه مغلوب شدن زبانشان به زبان انگليسى را ندهند. از قرن 19 تا زمان حاضر دولت كانادا در تلاش بوده بين مردم كانادا يكدستى به وجود آورد و فرهنگى يكدست ايجاد كند. كانادا براى رسيدن به اين منظور دانش آموزان بومى را به مدارسى مى فرستاد كه در آنجا زبان انگليسى و فرهنگ كانادايى را آموزش ببينند. اما به نظر مى رسد تير آنها به سنگ خورده است زيرا آخرين مدرسه اى كه به دانش آموزان بومى فرهنگ كانادايى و زبان انگليسى را آموزش مى داد، در سال 1996 بسته شد. اين مدارس تاثير بسيار مخربى بر زبان مردمان بومى كانادا داشته اند. هم اكنون كمتر از يك چهارم بوميان كانادا قادرند به زبان بومى و مادرى خود تكلم كنند. تعداد افرادى كه قادرند زبان كاياگا را سليس صحبت كنند از 376 نفر در دهه 1970 به 79 نفر در سال جارى رسيده است. استفان هارپر نخست وزير كانادا قول داده هر طور كه شده اين فاجعه به وجود آمده را جبران كند. او همچنين قصد دارد درست مانند دولت استراليا از مردمان بومى اين كشور عذر خواهى كند. اوا جيمسون، كه زبان كاياگا را از زمان كودكى اش در خانه آموزش ديده می گوید: "هر ساله تعداد افرادى كه قادرند به اين زبان تكلم كنند، تقليل مى يابد. من در مدرسه هيچ گاه اجازه نداشتم به زبان مادرى ام سخن بگويم و حالاهم كه اين قانون برداشته شده ديگر كسى نيست كه بتواند به اين زبان تكلم كند. واقعاً احساس تنهايى مى كنم زيرا كسى زبان مادرى مرا نمى فهمد. جيمسون كه معلم دبيرستان مدرسه گوانيو در 120 كيلومترى اونتاريو است مى گويد: " مدرسه ما در تلاش هست هر طور شده دانش آموزان را وادار سازد زبان هاى بومى خود را فرا گيرند. به نظر مى رسد كه با زبان باستانى، اين دانش آموزان مى توانند با روحشان سخن بگويند. اين زبان ها احساسات عميق اجداد آنها را در خود جاى داده است. مدرسه گوانيو، كه به زبان بومی به معنی "صداهای خوش آوا" است، قصد دارد هر طور شده از نابودى زبان باستانی کایاگا جلوگیری کند. دانش آموزان در اين مدرسه موظف هستند به زبان بومى خود صحبت كنند و هر جلسه لغات جديدى را ياد بگيرند. از والدين اين دانش آموزان هم خواسته شده كه در خانه با فرزندان خود به اين زبان صحبت كنند تا آنها مجبور شوند اين زبان را به خوبى بياموزند. نكته جالب اينجا است كه اين دانش آموزان خودشان هم از يادگرفتن زبان بومى شان راضى هستند. آنها شب ها به خانه خويشاوندان كهنسال خود مى روند تا از آنها جملات جديد و كلمات سخت و نحوه استفاده آن را فرا بگيرند. برنامه آموزش زبان هاى بومى از سال 1986 در كانادا آغاز شد اما امسال اولين بارى است كه اين برنامه در مهد كودك ها هم به اجرا درآمده است. اكثر معلم هاى زبان مهدكودك ها خودشان فارغ التحصيلان دبيرستان هايى هستند كه زبان هاى بومى در آنجا تدريس مى شده است. با وجود اينكه هنوز انگليسى و فرانسه زبان اصلى كانادا به حساب مى آيد اما برنامه آموزش زبان هاى بومى با استقبال زيادى روبه رو شده و به نظر ميرسد اين زبان ها در حال تولد مجدد هستند. آموزش زبان هاى بومى تنها مختص مدارس و مهدكودك ها نيست. علاوه بر دانش آموزان افراد بزرگسال هم در سالن آمفى تئاتر شهر مشغول يادگيرى زبان كاياگا هستند. اكاهومن سالى وايت يكى از اين افراد است. نسب او به قبيله سنكا- كاياگا، قبيله اى كه در قرن 18 از قبيله بزرگ كاياگا جدا شد، مى رسد. مردم قبيله او به همان زبان كاياگا و تنها با لهجه يى متفاوت صحبت مى كند. متاسفانه زبان آنها هم مانند ديگر زبان هاى بومى مردم كانادا در حال انقراض است. خانم وايت اميدوار است بتواند زبان بومى خود را هر چند دست و پا شكسته بياموزد تا بتواند آن را به دختر و همسرش آموزش دهد. او می گوید: متاسفانه من تقريباً زبان مادرى خود را از ياد برده ام و حتى لغات بسیار پراستفاده دیگر هم از یاد من رفته اند". زنده كردن اين زبان ها براى كانادا بسيار پرهزينه است. دولت محافظه كار كانادا 173 ميليون دلار كانادا براى زنده كردن زبان هاى بومى بودجه تعيين كرده است.
وضعيت آموزشى:
مدارس تمام وقت براى تمام كودكان از 5 تا 16 سال مقيم در كانادا اجبارى و معمولا رايگان است و براى هزينه ى تحصيلات دانشگاهى يارانه هاى دولتى به تمام افراد مقيم از جمله مهاجران پرداخت مى شود. بيشتر كودكان به مدارس دولتى مى روند، با اين وجود تعدادى مدرسه خصوصى و بين المللى نيز داير هستند. تدريس عمدتا به هر دو زبان صورت مى گيرد. براى مهاجرانى كه با زبان هاى انگليسى و فرانسه آشناِيى ندارند ابتدا كلاسهايى به زبان هاى انگليسى يا فرانسه (بنا به تمايل مهاجر) تشكيل مى شود وبعد به افراد اجازه فعاليت در جامعه داده مى شود. 
سياست هاى زبانى:
در سال 1867 ، انگليسى ها و فرانسوى ها قانون اساسى و رسمى كانادا را پذيرفته و اختيارات بسيارى را به استان هاى عضو كنفدراسيون كانادا تفويض كردند. در استان كبك غالب مردم، فرانسوى زبان بودند لذا با استفاده از اختيارات قانونى خويش توانستند از فرهنگ خويش حمايت كنند و زمينه درخشش آن را فراهم آورند. از مدتها قبل به دليل حضور تدريجى مهاجرانى كه انگليسى زبان بودند و يا ميل داشتند كه به زبان انگليسى حرف بزنند زبان فرانسه مورد تهديد قرار گرفته بود. در سال 1969 با تصويب قانون زبان هاى رسمى تلاش هايى كه در اين زمينه آغاز شده بود، نتيجه داد و نوعى توازن بين جايگاه زبان انگليسى و فرانسه برقرار شد و همچنين از نقض حقوق اقليت هاى زبان رسمى جلوگيرى به عمل آمد. براساس اين قانون حكومت كانادا متعهد شد تا جايگاه حقوق و مزاياى مساوى را در تمامى نهاد هاى فدرال بين دو زبان برقرار سازد و از طرف ديگر اين نهادها ملزم به بكارگيرى زبان رسمى به انتخاب افراد شدند. در سال 1971 كانادا به عنوان نخستين كشور دنيا شناخته شد كه سياست رسمى در قبال چند فرهنگى را پذيرفته است، سياستى كه در آن برنامه ها و خدمات حمايتى از انجمن هاى قومى، فرهنگى و كمك به افراد براى حل و رفع مشكلاتى كه مانع از مشاركت كامل آنان در فعاليت هاى اجتماعى مى شود، پيش بينى شده بود.
در سال 1982 چند فرهنگى كانادا به عنوان قانون در قالب ماده 27 منشور حقوق و آزادى هاى كانادا درآمد. در اين ماده تصريح شده است كه: كليه محاكم قضايى كانادا بايد منشور كانادا را با هدف تشويق به حفظ و ارزش نهادان به ميراث چند فرهنگى كانادا تفسير كنند. براساس اين ماده، كانادا به دولتى چند فرهنگى تبديل شد. به دنبال آن، منشور حقوق و آزادى ها در سال 1982 به تصويب رسيد كه براساس آن والدين كانادايى ها اعم از فرانسوى يا انگليسى زبان از حق آموزش زبان خود به كودكان برخوردار شدند. به غير از تدابير قانونى اتخاذ شده، حكومت كانادا به اتفاق حكومت هاى ايالتى و منطقه اى، گروه هاى اجتماعى، انجمن هاى شغلى و سازمان هاى خيريه، همه را به ارائه خدمات به دو زبان تشويق مى كرد. حمايت هاى دولتى سرانجام در قالب برنامه هايى ارائه شد كه هدف آنها تسهيل شرايط برخوردارى از آموزش عمومى با كيفيت خوب به زبان رسمى اقليت ها و برخوردارى از شانس فراگيرى زبان دوم رسمى در مدارس براى تمامى دانش آموزان بود. سرانجام به لطف اين برنامه ها بيش از پنج ميليون نفر از جمعيت كانادا قادر هستند كه به هر دو زبان فرانسه و انگليسى صحبت كنند.
اين مسأله روندى را آغاز كرد كه طى آن رسما كانادا خود را به عنوان يك ملت دو زبانه و در بعضى مناطق چند زبانه شناخت و آن را باور كرد. انگليسى زبانها و فرانسوى زبانها، جايگاه برابرى در پارلمان، دادگاه هاى فدرال و در تمامى نهاد هاى فدرال دارند. توسعه و ترویج زبانهای رسمی با بودجه سالانه 42.7  ميليون دلار و آموزش زبانهای رسمی با بودجه سالیانه 238/4  دلار كه توسط دپارتمان میراث فرهنگى كانادا تأمين مى گردد، نقش بسيار مهمى را در توسعه هنرى و فرهنگى كشور ايفا نموده است.
برنامه هاى دپارتمان ميراث فرهنگى كشور با حمايت و پشتيبانى از فراگيرى زبان به خصوص در مدارس كانادا، فرصت آشنايى با واقعيات يك فرهنگ جديد را براى 2/7 ميليون دانش آموز كانادايى فراهم آورده است.
حمايت دپارتمان ميراث فرهنگى از آموزش زبان جوامع اقليت در تمامى ايالات و قلمرو هاى كانادا باعث فراهم آمدن فرصت هاى آموزشى براى كودكان كانادايى در جهت آشنايى كامل با فرهنگ كشور مى گردد. در حقيقت طرح هاى دپارتمان ميراث فرهنگى حمايت هاى لازم را از سازمان هاى جوامع اقليت زبان كشور به عمل مى آورد كه اين خود تأثير مستقيمى بر زندگى فرهنگى و هنرى اين جوامع دارد.
از جمله اثرات مطلوب اينگونه حمايتها م ىتوان به اجراى فعالي تهاى ذيل اشاره نمود:
1- تأسيس شبكه اى از ايستگاه هاى راديويى براى 15 جامعه اقليت زبان كانادا از سال 1988
2- حمايت مالى از جوامع اقليت زبان كه موجب ايجاد زيرساخت هاى فرهنگى براى اكثريت اين جوامع شده است.
3-  حمايت مالى از مدارس مذهبى و اجراى تئاتر حرفه اى با زبان فرانسه در خارج از ايالت Quebec
4- حمايت از پروژه هايى كه ميراث فرهنگى را به عنوان عنصر اصلى توسعه اقتصادى كشور نمايان مى سازد.
چندگانگى فرهنگى:
با تصويب ماده قانون چندگانگى فرهنگ مصوب سال 1988 و متعاقب آن تأسيس انجمن حمايت از چندگانگى فرهنگى كانادا (ACT) احساس مشتركى از هويت ملى در ميان كاناداييها پديدار گشت كه از لحاظ قومى، فرهنگى، زبانى و نژادى با هم اختلاف دارند.
مفاد قانون مذكور منعكس كننده تعهدات كشور كانادا تحت چندين معاهده بين المللى حقوق بشر بوده و در تمامى سطوح دولت به كار گرفته شده است.
طرح زبانها و فرهنگ هاى قديمى (CHCL) كه توسط دپارتمان ميراث فرهنگى كانادا به اجرا گذارده شده، توسعه و ارتقاء زبانها و فرهنگ هاى كهن كشور را به عنوان بخش انعطاف پذيرى از هويت كانادايى و حيات فرهنگى و هنرى كشور تشويق و ترويج مى نمايد.
طرح فوق كه به برخوردارى همسان هنرمندان كشور در بهره بردارى از مؤسسات فرهنگى متعلق به فرهنگ هاى مختلف كشور تأكيد دارد، اهداف ذيل را دنبال مى كند:
1- تشويق مؤسسات فرهنگى به تغيير سياستها وعملكرد هاى راهبردى به منظور انعكاس هر چه بهتر تنوعات فرهنگى و هنرى كشور.
2-  ترويج و تشويق هنرمندان جوامع اقليت زبان به توسعه فرهنگى (فرهنگ هاى بومى)
3-  پرورش، ترويج و شناسايى تنوعات فرهنگى جامعه كانادا از طريق حمايت و توسعه و ترويج هنر هاى مختلف كشور
قوانين فرهنگى:
قوانين فرهنگى كشور كانادا به طور كامل، توسط دپارتمان ميراث فرهنگى، دپارتمان ماليات و وزارت صنايع كانادا اجرا مى گردد. از جمله قوانين فرهنگى كشور مى توان به قوانين ذيل اشاره نمود:
1- ماده قانون زبان هاى رسمى كشور - مصوب سال 1969
2-  ماده قانون چندگانگى فرهنگى در كانادا - مصوب سال 1985
برقرارى رابطه بين كانادا و جمعيت بومى آن:
جامعه كانادا از تجربه دو زبانى و چند فرهنگى خويش آموخته است كه پذيرش و درك تفاوت بين جامعه هاى مختلف امكان شكوفايى زندگى گروهى را فراهم مى آورد. با اين همه، تجربه تنوع فرهنگى اين نكته را به اثبات مى رساند كه بايد نابرابرى ها شناسايى و از ميان برده شوند تا گروه هاى اجتماعى مختلف بتوانند همزمان با يكديگر رشد و پيشرفت كنند. اين فرآيند كند و گاهى نيز رنج آور است اما براى اينكه تمام مردم كانادا احساس تعلق يكسانى به كشور خود داشته باشند، امرى لازم و حياتى است. همچنين براى شناخت تاريخ مشترك و تعهدات افراد كاربرد اساسى دارد. يكى از اين تعهدات، وظيفه افراد در احترام گذاشتن به بيانيه ها و توافق هاى انجام گرفته بين مهاجران و بوميان است. نقض حقوق بومى هاى كانادا به زمان هاى دور برمى گردد. برخى موارد نيز در چند دهه اخير به موارد نقض قبلى اضافه شده است كه نتايج مشهودى بر افراد و گروه هاى اجتماعى داشته است. مردم بومى كانادا فقيرتر هستند و در شرايط بهداشتى بدى زندگى مى كنند. نرخ مرگ و خودكشى و نيز بيكارى در بين بوميان كانادا بالاتر از ساير شهروندان كانادايى است. درعصر جديد، تلاشهايى كه براى تامين نياز هاى بوميان كانادا صورت مى گرفت، از سال 1973 آغاز شد. در اين سال دادگاه عالى كانادا حقوق مالكيت گروه هاى بومى را بر زمين به دليل استفاده و اشغال سنتى آنها در طول تاريخ به رسميت شناخت. در سال 1982 در منشور حقوق و آزادى هاى كانادا، حقوق بوميان نيز به رسميت شناخته شد و مورد تاييد قرار گرفت تا به اين ترتيب فرهنگ، سنت ها، رسوم و زبان آنها مورد حمايت قرار گيرد. در سال 1996 كميسيون سلطنتى كه براى بررسى وضعيت جمعيت بومى كانادا تشكيل شده بود، گزارش اختصاصى را در 5 جلد به پارلمان كانادا تقديم كرد كه در آن مسايل حقوقى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى كه بايد براى تضمين بقاى بوميان و اسكيمو هاى كانادا بررسى و مورد توجه قرار گيرند، اشاره شده بود. 2 سال پس از آن، دولت فدرال با انتشار سندى تحت عنوان نيرو هاى خويش را گردآوريم، به اين گزارش پاسخ داد كه اين سند شامل طرح كارى دولت كانادا براى رسيدگى به مسايل جامعه بوميان كانادا است تا وضعيت بهداشت، مسكن، امنيت اجتماعى آن را بهبود بخشد، توسعه اقتصادى آنها را تحكيم كند و خودمختارى آنها را به اجرا درآورد. از سوى ديگر با توجه به تجربه به دست آمده درخصوص زبان هاى رسمى و چند فرهنگى، كانادا فراگرفته بود كه اتخاذ تدابير قانونى براى تضمين برابرى فرصت ها در يك جامعه متنوع كفايت نمى كند. براى مشاركت و شكوفايى فعاليت ها، تمامى گروه هاى اجتماعى بايد در جامعه حضور داشته باشند و فرصتى براى ساختن آينده كشور در اختيار آنها قرار بگيرد. براى اين منظور، مكانيسم هايى بايد وجود داشته باشد كه به افراد و گروه هاى اجتماعى امكان اظهار نظر و مشاركت در مباحث ملى داده شود. اين امر مستلزم برنامه هايى است كه به افراد و گروه هاى اجتماعى و سازمان هاى ذينفع يارى كند تا بيش از پيش خود را مجهز كنند و ابزار لازم براى تامين منافع آنها را در اختيار اين گروه ها قرار دهند. جان استوارت وزير امور داخلى و شمال كانادا چنين مى گويد: در بسيارى از موارد كمك رساندن و ارزش هاى معنوى بوميان كانادا كه تازه واردان را در كشور خود پذيرفته اند، به فراموشى سپرده شده است. رهاورد بوميان در توسعه كانادا و مشاركت مستمر آنها در جامعه معاصر به حد كافى شناخته نشده است. دولت كانادا از جانب تمامى كانادايى ها اعلام مى كند كه امروز بر آن است تا اين مشاركت ها را ارج نهد و مراتب سپاس خود را بيان كند(1998). 
از ميان بردن چال شها و ايجاد شرايط عالى زندگى براى مردم كانادا:
جامعه كانادا با ايجاد تعادل بين حقوق و مسئوليت هاى افراد در قبال شهروندى، حقوق افراد و گروه ها در قانون اساسى، همزمان تنوع و وحدت را برقرار ساخته است. با اين همه نيرو هاى متحول كننده دنيا كه امروزه گريبانگير تمامى كشورها شده اند، جامعه و كشور كانادا را نيز فرا گرفته اند. امروزه جامعه و جمعيت كانادا با سرعتى بيش از پيش در حال متنوع شدن است. فن آورى هاى ارتباطات (ماهواره، کامپیوتر، اينترنت) روابط، كارها و انتظارات موجود جامعه كانادا را متحول ساخته اند. درحالى كه تنها 40 درصد از توليد ناخالص داخلى به خارج از كشور صادر مى شود، كانادا از برنامه يك بازار، يك دنيا تاثير گرفته است. اين درحالى است كه گسترش تجارت بين المللى دنيا را بيش از پيش كوچكتر و روابط ميان افراد را نزديك و آنها را به هم وابسته تر ساخته است. تنوع قومى و فرهنگى جامعه انسانى كانادا در دنياى امروزى كه دسترسى به بازار هاى جهانى امرى مهم براى موفقيت هاى اقتصادى به شمار مى رود، يكى از امتياز هاى آن مى باشد. براى حمايت از اين وضعيت بايد هرگونه نژادپرستى را از ميان برد. دولت كانادا همچنين سعى دارد تا ميزان دسترسى مردم كانادا را به اشكال مختلف بيان فرهنگى در تمام رسانه ها افزايش دهد. كارهايى در حال انجام است تا سرمايه هاى اسنادى مؤسسه هاى فرهنگى كانادا را ديجيتاليزه كند و آنها را در يك موزه مجازى به نمايش بگذارد. اين برنامه ها و ساير برنامه ها اين امكان را به مردم كانادا مى دهد كه بيش از پيش احساس امنيت كنند و در شرايط امروزى كه مرزها بين كشورها از بين مى رود بتوانند با تكنولوژى هاى نوين بنيان هاى جامعه خويش را تحكيم كنند. با استفاده از اين ابزار مردم كانادا اطمينان دارند كه تنوع، نيرو و منبع خلاقيت آنهاست و موجب نوگرايى و آينده نگرى در نزد مردم كاناداست. جان كرتين (نخست وزير كانادا) در ژوئن 2000 گفت: ما روش خاص خود را دنبال مى كنيم:
پذيرايى از تمامى فرهنگها، قبول تنوع فرهنگى و همكارى و مشاركت بين شهروندان، تعادل بين آزادى هاى فردى و موفقيت هاى اقتصادى مبتنى است بر تقسيم يكسان خطرات و سود و منافع.

۱۳۹۱/۱۱/۲۱

زبان مادر، زبان مادری و آموزش به زبان مادری

اومود اورمولو
زبان مادر
"زبان مادر" برای بیان مجموعه و یا خانواده زبانی بکار برده می‌شود. برای مثال زبان ترکی یک زبان مادر بوده که خود دارای شیوه‌های متعددی به مانند ترکی آزربایجانی، ترکی ترکیه(بر اساس لهجه استانبولی)، ترکی ازبکی، ترکی قزاقی، ترکی قرقیزی و ... می‌باشد.
زبان مادری
زبانی که کودک از مادر و خانواده، محیط ، فرهنگی که به آن وابسته است می‌آموزد را "زبان مادری" گویند. زبان مادری به مانند خود انسان طبیعی و جزئی جداناپذیر از حیات می‌باشد. آموزش و یادگیری زبان مادری از بدو تولد انسان شروع می‌گردد.
آموزش به زبان مادری
سیستم آموزشی و تحصیلی که بر پایه زبان مادری گروهی مشخص شکل گرفته باشد را آموزش به زبان مادری گویند. کودک در سیستم آموزشی مبتنی بر زبان مادری تمامی دروس را به زبان مادری خویش فرا می‌گیرد. 
خزینه زبان‌های مردمان دنیا     
بنا به نظر بسیاری از زبان پژوهان و جامعه شناسان مرگ زبانی برابر با مرگ انسان‌ها و فرهنگ‌ها تلقی می گردد. به مرور زمان بسیاری از زبان‌ها بر اثر عوامل متعدد خارجی – داخلی به مرگ زبانی مبتلا می‌شوند. سازمان یونسکو در سال ۲۰۰۲ اطلس زبان‌های جهان را منتشر ساخت که در این اطلس علمی در آن زمان ۶۰۰۰ زبان و لهجه ثبت گردیده بود. بنا به پیش‌بینی‌های سازمان جهانی UNESCO بیش از ۹۰% زبان‌ها طی ۱۰۰ سال پیش رو تماماً به مرگ زبانی مبتلا خواهند شد و زبان‌های بسیار نادری به مرحله دیگر راه خواهند یافت.
تنوع زبان‌ها در جغرافیای ایران
جغرافیای ایران نیز یکی از مناطق غنی جهان از بعد میزبانی زبان‌های متنوع می‌باشد که متاسفانه وجود تنوع زبانی یاد شده تا به اکنون از سوی دولت و ملت حاکم ایران نادیده و کتمان شده است. در ایران از بعد پراکندگی زبانی، زبان ترکی در موقعیت بسیار ویژه‌ای برخوردار بوده و در کنار ۳ منطقه عمده ملی ترک‌نشین در بسیاری از دیگر مناطق به مانند تهران و دیگر شهرهای بزرگ به عنوان زبان دوم از بعد کثرت تکلم کاربرد دارد، علارغم تعدد و کثرت ترک زبانان در ایران زبان ترکی در سیستم آموزشی و تحصیلی ایران از هیچ جایگاهی برخوردار نمی‌باشد و کودکان ترک ملزم به یادگیری زبان تحمیلی اقلیت فارسی‌زبان‌اند. 

۱۳۹۱/۱۱/۱۸

رسمیت انحصاری زبان فارسی در ایران، ناهنجار با عرف منطقه است

مئهران باهارلی
"مسئله زبانهای ملی" نیز از بسیاری جهات سهلتر از مدیریت "مسئله ملی" می باشد. این درست است كه کشورهای منطقه خاورمیانه از جمله ترکیه، عراق، ایران و افغانستان همچنان با “مسئله گروههای ملی (قومی)” دست به گریبانند، اما می توان گفت كه امروزه “مسئله زبانهای ملی” در كشورهای عراق، افغانستان و پاكستان حل گردیده است. سه دولت مذكور با قبول تنوع زبانی کشور و مردم خود، لزوم بیطرفی زبانی دولت و داشتن اراده برای مدیریت عقلانی مسئله زبانهای ملی، به بهبود و عادی سازی وضعیت در عرصه حقوق زبانی ملل و اقلیتهای ملی ساکن در کشورهای خود دست زده اند. در این راستا می توان اقداماتی اساسی نظیر تضمین برابری گروههای زبانی در قانون اساسی، موقعیت رسمی دادن به زبانهای ملل و اقلیتهای ملی در سطح سراسری و یا منطقه ای و موظف نمودن دولت به حفظ و گسترش بدون تبعیض زبانهای رایج  در کشورهای مذکور از جمله از طریق کاربرد این زبانها در مدارس، اسناد رسمی، رسانه ها و ... را برشمرد.
امروز در سه كشور همسایه عراق، افغانستان و پاكستان، تقریبا همه زبانهای رایج عمده به عنوان زبان رسمی سراسری و یا زبان رسمی منطقه ای از طرف دولتهای متبوع شناخته شده اند. چنانچه در كشور عراق دو زبان عربی و كردی زبانهای رسمی سراسری و زبانهای توركمانی (تركی آزربایجان جنوبی) و آسوری زبانهای رسمی منطقه ای؛ در افغانستان دو زبان دری و پشتون دو زبان رسمی سراسری و زبانهای ازبكی، تركمنی، بلوچی، نوریستانی، پاشائی و پامیری زبانهای رسمی منطقه ای و در پاكستان دو زبان اردو و انگلیسی زبانهای رسمی سراسری و زبانهای پونجابی، بلوچی، پشتون، سیندگی و سرائیكی زبانهای رسمی منطقه ای اند. بنابراین در این سه كشور، "مسئله زبانهای ملی" با رسمی كردن سراسری و یا منطقه ای زبان مادری نزدیك به صد در صد از مردم، به درجه بسیار مهمی حل شده است.
در منطقه ما تنها دو كشور ایران و تركیه باقی مانده اند كه در آنها علاوه بر "مسئله ملی"، "مسئله زبانهای ملی" نیز هنوز وجود دارد. با توجه به این كه تركیه در حال حل سریع و دمكراتیك "مساله زبانهای ملی" طبق نورمهای اروپائی و معاهدات بین المللی است، در واقع در منطقه ما این تنها كشور ایران است كه در آن دو "مسئله ملی" و "مسئله زبانهای ملی" همچنان وجود دارند. در ایران نه تنها گامی برای حل دمكراتیك این دو مسئله برداشته نمی شود، بلكه در اثر نبود "نیت"، "اراده" و "ویزیون" برای حل آنها در میان دولتمردان، وضعیت روبروز وخیمتر  و حادتر می گردد.
برای حل "مساله زبانهای ملی"، در ایران آنچه انجام آن- با توجه به عرف موجود در منطقه- ضروری می باشد رسمی نمودن همزمان دو پرمتكلمترین زبانهای كشور یعنی فارسی و تركی در سطح سراسری؛ رسمی نمودن زبانهای كردی، لری، عربی، بلوچی، تركمنی، لاری، گیلكی، مازنی و لكی در سطح منطقه ای و كاربرد بقیه زبانهای اقلیتهای ملی در آموزش در مدارس است.
 خواستی افراطی و غیرواقعی ویا واقعگرایانه و میانه روانه؟
رسمیت زبان تركی در سطح سراسری كشور، خواست اساسی زبانی و مطالبه بنیادین فرهنگی تركان ساكن در ایران است. (برای تعریف زبان رسمی به ضمیمه پایانی مراجعه كنید). این خواست بدون كوچكترین شبهه ای در آینده ای بسیار نزدیك محقق خواهد شد. دلائل بسیاری بر ضرورت تحقق خواست رسمیت زبان تركی در سطح سراسری وجود دارد. از جمله اینكه:
١-مردم ایران از دو ملت عمده ترك و فارس با شمار نزدیك به یكدیگر تشكیل میشود (جمعا هشتاد درصد). رسمیت زبان تركی شرط لازم برای گرفتار نشدن دولت ایران به بی عدالتی ملی و بحران تمثیل و مشروعیت ملی ناشی از آن است،
٢-زبان تركی در طول قریب به یك هزار سال گذشته همواره یكی از زبانهای دولتی دولتهای تركی حاكم بر ایران فعلی بوده است. رسمیت زبان تركی در راستای حفظ این سنت تاریخی دولتمداری در ایران و جلوگیری از ایجاد گسست در حافظه تاریخی جامعه ایرانی است،
 ٣-رسمیت زبانی تركی، در همخوانی با میثاقهای بین المللی ناظر به حقوق بشر، مسئولیتهای دولتها در حفظ زبانها و فرهنگهای بومی خویش و در راستای رشد دموکراسی و اصلاحات دموکراتیک است،
٤-رسمیت زبان تركی لازمه توسعه پایدار، جهانی شدن و ضرورت استانداردهای جهانی، ایجاد جامعه مدنی، نیازهای زمانه و نوآوریهای فرهنگی است،
 با این همه، عده ای از هم كشوریهای فارس، خواست رسمی شدن زبان تركی در سطح سراسری در ایران را خواستی افراطی و غیرواقعی تصور می نمایند. این همكشوریهای فارس، سخت در اشتباهند. زیرا این خواست، خواستی بسیار معقول، میانه روانه و حتی محافظه كارانه است. چرا كه عرف دولتمداری و مدیریت مساله زبانهای ملی در منطقه بر اساس آن شكل گرفته و موید آن است.
 عرف موجود در منطقه: رسمیت زبان مادری اكثریت مطلق اهالی
 یكی از دلائل ضرورت رسمی شدن زبان تركی در سطح سراسری در ایران، لزوم تبعیت از عرف موجود در جهان و بویژه در كشورهای همسایه ایران است. در منطقه ما در رابطه با زبان و یا زبانهای رسمی دو عرف زیر شكل گرفته است:
 ١- عرف نخست: همه كشورهای همسایه با تركیب ائتنیكی- زبانی مشابه ایران (صاحب اندكس تنوع ملی- زبانی بسیار بالا، چند ملتی و یا كثیرالمله)، همزمان دارای دو زبان رسمی سراسری و چندین زبان رسمی منطقه ای می باشند.
 ٢- عرف دوم: در همه كشورهای همسایه، فارغ از تركیب ملی- ائتنیكی و یا تعداد زبانهای رایج در آنها، زبان مادری اكثریت مطلق اهالی- در اغلب موارد زبان مادری بیش از ٩٠٪ اهالی- دارای موقعیت رسمی بودن است (به شكل تنها یك زبان رسمی سراسری و یا دو زبان رسمی سراسری به علاوه چندین زبان رسمی منطقه ای). چنانچه در تركیه زبان مادری ٨٠٪ از اهالی، در آزربایجان و تركمنستان زبان ٩١٪، در پاكستان زبان ٩٥٪، در ارمنستان و عراق زبان ٩٨٪ و در افغانستان زبان ٩٩،٢٪ از اهالی دارای موقعیت رسمی بودن سراسری و یا منطقه ای است.
تنها استثناء در منطقه ما، كشور ایران است كه وضعیت زبان رسمی در آن، بر خلاف هر دو عرف شكل گرفته در منطقه می باشد. در ایران یك زبان رسمی سراسری یعنی فارسی، آن هم زبان یك اقلیت قومی با وزنه جمعیتی ٣٥٪-٣٠٪ وجود دارد. این انحراف از عرف جاافتاده منطقه است كه روشی نامعقول، غیرواقعی و افراطی شمرده می شود.
دو طریق رسمی كردن زبان مادری اكثریت مطلق اهالی یك كشور در منطقه 
با بررسی عرف موجود در منطقه ما، آشكار می شود كه رسمی كردن زبان مادری اكثریت مطلق یك كشور، اصل است. این غایه به دو شكل زیر می تواند متحقق شود:
الف- یك زبان رسمی سراسری با اكثریت مطلق اهالی (در كشورهای هموژن به لحاظ ملی دارای اقلیتهای ملی): اگر در یك كشور خاص متكلمین یك زبان، دارای اكثریت مطلق باشند (معمولا چیزی بیش از ٨٠٪)، با رسمی كردن این زبان در سطح سراسری، رسمی بودن زبان مادری اكثریت مطلق اهالی آن كشور حاصل می گردد و در عمل نیازی به رسمی نمودن سراسری و یا منطقه ای یك و یا چند زبان اقلیتهای ملی باقی نمی ماند. چنانچه در چهار كشور همسایه ارمنستان، تركیه، تركمنستان و آزربایجان با پیروی از این روش، زبان مادری اكثریت مطلق اهالی یعنی به ترتیب زبانهای ارمنی (زبان مادری ٩٨٪ از اهالی كشور)، تركی استانبولی (زبان مادری ٨٠٪ از اهالی كشور)، زبان تركمنی (زبان مادری ٩١٪ از اهالی كشور) و تركی آزربایجانی (زبان مادری ٩١٪ از اهالی كشور) دارای موقعیت رسمی بودن در سطح سراسری شده اند. بدین ترتیب در این چهار كشور، زبان رسمی در سطح سراسری، در عین حال زبان مادری اكثریت مطلق شهروندان این كشورها می باشد.
ب- دو زبان رسمی سراسری، چندین زبان رسمی منطقه ای (در كشورهای كثیرالمله و یا چند ملتی): اگر در یك كشور خاص، متكلمین هیچ زبانی دارای اكثریت مطلق جمعیتی نباشد (ایران نیز به این دسته تعلق دارد)، بناچار با رسمی كردن همزمان دو زبان در سطح سراسری (برای جلوگیری از تسلط انحصاری یك گروه زبانی بر كشور) و چندین زبان دیگر در سطح منطقه ای، رسمی بودن زبان مادری اكثریت مطلق مردم حاصل می گردد. چنانچه در سه كشور همسایه عراق، افغانستان و پاكستان با پیروی از این روش، زبان مادری اكثریت مطلق اهالی دارای موقعیت رسمی بودن شده است. در حال حاضر در كشور عراق دو زبان عربی و كردی زبانهای رسمی در سطح سراسری و زبانهای توركمانی و آسوری در مناطقی كه دارای اكثریت جمعیتی اند زبان رسمی منطقه مورد نظر اعلام گردیده اند. در افغانستان دو زبان دری و پشتو در سطح سراسری و زبانهای ازبكی، تركمنی، بلوچی، نوریستانی، پاشائی و پامیری در سطح منطقه ای، و در پاكستان دو زبان اردو و انگلیسی در سطح سراسری و زبانهای پونجابی، پشتون، سیندگی، سرائیكی و بلوچی در سطح منطقه ای زبانهائی رسمی اعلام شده اند. بدین ترتیب در این سه كشور، زبان مادری به ترتیب ٩٨٪، ٩٩٪ و ٩٥٪ از شهروندان، زبانی رسمی (در مقیاس سراسری و یا منطقه ای) است.
بنابراین اصل در یك كشور خاص، حداقل آن تعداد از زبانها می بایست رسمی اعلام شوند تا زبان مادری اكثریت مطلق مردم (چیزی بیش از ٨٠٪ در منطقه ما) دارای موقعیت رسمی بودن گردد. اگر در یك كشور یك زبان خاص دارای اكثریت مطلق جمعیتی (بیش از ٨٠٪) باشد، با رسمی كردن این زبان در سطح سراسری هدف مذكور تحقق می یابد. و اگر در یك كشور خاص هیچ زبانی دارای اكثریت مطلق جمعیتی (بیش از ٨٠٪) نباشد، با اعلام نمودن دو زبان همزمان به عنوان زبان رسمی سراسری و چندین زبان به عنوان زبان رسمی منطقه ای این هدف تحقق می یابد. این همان روشی است كه در همه كشورهای همسایه ایران اجرا شده است. 
وضعیت زبانهای رسمی سراسری و منطقه ای در كشورهای دسته الف (هموژن ملی با اقلیتهای ملی)
ارمنستان: یك زبان رسمی سراسری ٩٨ درصدی: در كشور همسایه ارمنستان، زبان ارمنی تنها زبان رسمی (سراسری) در این كشور است. ارمنی زبان مادری بیش از ٩٧،٩٪ از اهالی این كشور می باشد. با این وصف، در ارمنستان زبان مادری قریب به ٩٨٪ از اهالی این كشور، در سطح سراسری زبانی رسمی است. (دیگر گروههای زبانی در ارمنستان شامل روس، كرد جمعا ٢،١٪)
تركمنستان: یك زبان رسمی سراسری ٩١ درصدی: در كشور همسایه تركمنستان، زبان تركمنی تنها زبان رسمی (سراسری) در این كشور است. تركمنی زبان مادری بیش از ٩١٪ از اهالی این كشور می باشد. با این وصف، در تركمنستان زبان مادری بیش از ٩١٪ از اهالی این كشور، در سطح سراسری زبانی رسمی است. (دیگر گروههای زبانی در تركمنستان شامل ازبك، روس، قازاق، تاتار، اوكران، ارمنی، ترك آزربایجانی، بلوچ، ... جمعا ٩٪).
آزربایجان: یك زبان رسمی سراسری ٩١ درصدی: در كشور همسایه آزربایجان، زبان تركی (=تركی آزربایجانی) تنها زبان رسمی (سراسری) در این كشور است. تركی زبان مادری بیش از ٩٠.6% از اهالی این كشور می باشد. با این وصف، در آزربایجان زبان مادری  ٩٠.6% از اهالی این كشور، در سطح سراسری زبانی رسمی است. (دیگر گروههای زبانی در آزربایجانی شامل لزگین، روس، ارمنی، تالش، آوار، ترك استانبولی، تاتار، اوكران، تساخور، گرجی، كرد، تات، .یهودی، ..... جمعا كمتر از ٩،٤٪)
تركیه: یك زبان رسمی سراسری ٨٠ درصدی: در كشور همسایه تركیه، زبان تركی (=تركی استانبولی)، تنها زبان رسمی (سراسری) این كشور است. تركی زبان مادری بیش از ٨٠٪ از اهالی این كشور است. با این وصف در تركیه، زبان مادری بیش از ٨٠٪ از اهالی كشور، در سطح سراسری زبانی رسمی است (دیگر گروههای زبانی در تركیه شامل زبان كردی، عربی، زازا، چركسی، یونانی، گرجی، ارمنی، انگلیسی، ... نزدیك به ٢٠٪).
وضیعت زبانهای رسمی سراسری و منطقه ای در كشورهای دسته ب (چندملتی)
عراق: دو زبان رسمی سراسری، دو زبان رسمی منطقه ای:  در كشور همسایه عراق، طبق قانون اساسی این كشور، دو زبان عربی (٨٠٪-٧٥٪) و كردی (٢٠٪-١٥٪) دو زبان رسمی در سطح سراسری اند. دو زبان توركمانی (لهجه هائی از تركی آزربایجانی-٢،١٪) و آسوری (از لهجه های آرامی نو-٠،٩٪) نیز در نواحی با اكثریت جمعیتی زبان رسمی منطقه ای اند. بنابر این در كشور عراق، زبان مادری حدود ٩٥٪ از مردم در سطح سراسری و زبان مادری حدود ٣٪ از مردم در سطح منطقه ای دارای موقعیت رسمی بودن می باشد. با این وصف، جمعا زبان مادری بیش از ٩٨٪ از اهالی عراق، زبانی رسمی است (بقیه گروههای زبانی جمعا كمتر از ٢٪) 
افغانستان: دو زبان رسمی سراسری، شش زبان رسمی منطقه ای: در كشور همسایه افغانستان، طبق قانون اساسی این كشور، دو زبان پشتو (٤٢٪) و دری (٣٩٪) دو زبان رسمی در سطح سراسری اند. زبانهای ازبكی (١٠٪)، تركمنی (٤٪)، بلوچی (٢٪)، نوریستانی (كافیری، ٠،٨٪)، پاشائی (٠،٧٪) و پامیری (٠،٧٪) نیز در سطح منطقه ای زبانهائی رسمی اند. بنابراین در كشور افغانستان، زبان مادری بیش از ٨١٪ از مردم كشور در سطح سراسری و زبان مادری حدود ١٨،٢٪ از مردم در سطح منطقه ای زبانهائی رسمی اند. با این وصف، جمعا زبان مادری بیش از ٩٩،٢٪ از اهالی افغانستان زبانی رسمی است. (بقیه گروههای زبانی جمعا كمتر از ٠،٨٪)
پاكستان: دو زبان رسمی سراسری، پنج زبان رسمی منطقه ای: در كشور همسایه پاكستان، طبق قانون اساسی این كشور، دو زبان اردو (موهاجیر، ٧،٦٪) و انگلیسی، دو زبان رسمی در سطح سراسری اند. زبانهای پونجابی (٤٤،٦٪)، پشتو (پاتان، ١٥،٤٪)، سیندگی (١٤،١٪)، سرائیكی (٩،٥٪) و بلوچی (٣،٨٪) نیز در سطح منطقه ای زبانهائی رسمی اند. بنابراین در كشور پاكستان، زبان مادری ٧،٦٪ از مردم كشور در سطح سراسری و زبان مادری حدود ٨٧،٤٪ از مردم در سطح منطقه ای زبانهائی رسمی اند. با این وصف، جمعا زبان مادری بیش از ٩٥٪ از اهالی پاكستان زبانی رسمی است. (بقیه گروههای زبانی جمعا كمتر از ٥٪)
ایران، یك زبان رسمی سراسری ٣٠-٣٥ درصدی: در ایران، طبق قانون اساسی این كشور، تنها زبان رسمی زبان فارسی است. زبان فارسی زبان مادری ٣٠ الی ٣٥ درصد از اهالی این كشور است. در ایران زبان تركی (٣٥٪-٤٠٪) علی رغم آنكه زبان اكثریت نسبی مردم این كشور است، نه در سطح سراسری و نه در سطح منطقه ای (شمال غرب ایران، جنوب ایران، شمال شرق ایران) زبانی رسمی نیست. هیچكدام از دیگر زبانهای ملی رایج در ایران یعنی زبانهای كردی (٦٪)، لری (٥٪)، مازنی (٤،٥٪)، گیلكی (٤٪)، عربی (٢٪)، تركمنی (٢٪)، لكی (٢٪)، بلوچی (٢٪) و ..... نیز نه در سطح سراسری و نه در سطح منطقه ای دارای موقعیت رسمی بودن نمی باشند. با این وصف در ایران، زبان مادری اقلیتی ٣٠-٣٥ درصدی تنها زبان رسمی این كشور می باشد. به عبارت دیگر در ایران، زبان مادری بیش از ٦٥-٧٠ درصد از مردم كشور، یعنی زبان اكثریت مطلق اهالی، نه در سطح سراسری و نه در سطح منطقه ای زبانی رسمی بشمار نمیرود.
اندكس تنوع ملی- زبانی
یكی از اندكسهائی كه در بررسی تنوع زبانی كشورها و قضاوت در باره درجه كثیرالملگی آنها بكار می رود، اندكس گرین بئرگ (حداكثر یك= بیشترین تنوع و یا ناهمگن، حداقل صفر= بدون تنوع و یا همگن) است. معمولا اگر در كشوری این اندكس بیش از ٠،٦٥-٠،٧٠ بوده و همزمان هیچ گروه ملی (فرهنگی، زبانی، ....) دارای اكثریتی بیش از ٦٠٪-٧٥٪ نباشد، می توان آن كشور را كشوری "ناهمگن به لحاظ ملی" و یا "كثیرالمله" نامید. از سوی دیگر اگر در یك كشور، اندكس تنوع ملی كمتر از ٥٠٪ بوده و یك گروه ملی (فرهنگی، زبانی، ...) دارای اكثریتی بیش از ٦٠٪-٧٥٪ بوده باشد آن كشور را می توان "هموژن به لحاظ ملی" و یا "تك ملتی اما دارای اقلیتهای ملی" شمرد.
در ایران اندكس تنوع ملی ٠،٨٢٢ می باشد، در حالیكه پرشمارترین ملت ساكن در این كشور یعنی ملت ترك صرفا ٤٠٪-٣٥٪ از جمعیت كشور را تشكیل می دهد. بنابراین ایران كشوری ناهمگن به لحاظ ملی و یا كثیرالمله (چند ملتی) است. در منطقه ما علاوه بر ایران، كشورهای پاكستان (٠،٧٦٢)، افغانستان (٠،٧٤١) و عراق (٠،٦٧٤) نیز كشورهای چند ملتی بشمار می روند.
در تركیه اندكس تنوع ملی ٠،٣٠٠ بوده و خلق ترك در این كشور به تنهائی بیش از ٨٠٪ جمعیت را تشكیل میدهد، بنابراین تركیه به عنوان كشوری به لحاظ ملی همگن اما دارای اقلیتهای ملی پذیرفته می شود. در منطقه ما علاوه بر تركیه، كشورهای ارمنستان (٠،١٥٩)، آزربایجان (٠،٤٥٥) و تركمنستان (٠،٣٨٦) نیز كشورهای همگن به لحاظ ملی اما دارای اقلیتهای ملی بشمار می روند.
كاربرد اندكس تنوع ملی- زبانی در حل مسئله زبانهای ملی
یكی از فوائد تقسیم بندی كشورها به دو دسته "ناهمگن ملی" (چند ملتی) و "همگن با اقلیت ملی" (تك ملتی)، كمك به یافتن طریق بهینه برای حل دو "مسئله زبانهای ملی" و خود "مسئله ملی" در آن كشور است.
حل مسئله زبانهای ملی و اندكس تنوع: حل مسئله زبانهای ملی در یك كشور "كثیرالمله"، عموما با رسمی نمودن دو و یا چند زبان در سطح سراسری و رسمی نمودن چندین زبان در سطح منطقه ای انجام می گیرد. اما حل مسئله زبانهای ملی در یك كشور "همگن با اقلیت ملی" معمولا از طریق رسمی نمودن زبان مادری اكثریت مطلق اهالی در سطح سراسری و اعطای حقوق زبان اقلیتی به اقلیتهای ملی (مانند كاربرد در نظام آموزشی) انجام می پذیرد.
حل مسئله ملی و اندكس تنوع: حل مسئله ملی در یك كشور "كثیرالمله" می تواند با تاسیس نظام "فدرالیسم ملی" متشكل از ملتهای با حقوق برابر انجام گیرد. حل مسئله ملی در یك كشور "هموژن به لحاظ ملی اما دارای اقلیت ملی" با اعطای حقوق اقلیت ملی به اقلیتهای ملی تحقق می پذیرد. به عبارت دیگر در یك كشور خاص، مساله ملی آنگاه صرفا عبارت از مساله اقلیتهای ملی است كه آن كشور مركب از یك ملت كه اكثریت مطلق ملی (معمولا بیش از ٦٠٪-٧٠٪ جمعیت كشور) را تشكیل می دهد و چندین گروه اقلیت ملی بوده باشد. همچو كشوری كثیرالمله نبوده و به لحاظ ملی همگن شمرده می شود.
رسمیت انحصاری فارسی در ایران، استثنائی ناهنجار در منطقه است
١- در میان كشورهای منطقه، ایران دارای بالاترین اندكس تنوع ملی- زبانی است (٠،٨٢٢). این بدان معنی است كه با توجه به عرف موجود در منطقه، حل مسئله زبانهای ملی در ایران تنها می تواند با رسمی كردن دو زبان تركی و فارسی در سطح سراسری و رسمی كردن دیگر زبانهای ملی در سطح منطقه ای انجام پذیرد.
٢- اندكس تنوع ملی- زبانی بسیار بالای ایران را می توان به شكل ضرورت رسمی كردن تعداد بیشتری از زبانهای منطقه ای در مقایسه با چهار زبان عراق (٠،٦٧٤)، هشت زبان در افغانستان (٠،٧٤١) و هفت زبان در پاكستان (٠،٧٦٢) به منظور رسیدن به بالاترین درصد اهالی كه زبان مادری آنها رسمی است نیز تفسیر نمود. ایران دارای بالاترین اندكس تنوع ملی-زبانی در منطقه است و بنابراین انتظار می رفت كه دارای بیشترین تعداد زبانهای رسمی و بالاترین درصد اهالی كه زبان مادری آنها رسمی است باشد. حال آنكه در ایران، وضع كاملا معكوس بوده و نه تنها تعداد بیشتری از زبانها در ایران در مقایسه با سه كشور مذكور رسمی نیستند، و صرفا یك زبان یعنی زبان فارسی رسمی می باشد، بلكه در منطقه دارای پائین ترین درصد اهالی كه زبان مادری آنها رسمی است می باشد.
٣- در همه كشورهای همسایه كه دارای فقط یك زبان رسمی می باشند این زبان، زبان مادری اكثریت مطلق اهالی (در تركیه ٨٠٪، در آزربایجان و تركمنستان ٩١٪ و در ارمنستان ٩٨٪) می باشد، حال آنكه در ایران تنها زبان رسمی یعنی فارسی، صرفا زبان مادری ٣٥٪-٣٠٪ از اهالی كشور است. به عبارت دیگر از منظر زبانی، دولت ایران، تمثیل كننده اكثریت مردم خویش نیست و دارای بحران تمثیل و مشروعیت است.
٤- اندكس تنوع ملی ایران (٠،٨٢٢) بیش از دو تا پنج برابر اندكس تنوع ملی كشورهای مذكور است (ارمنستان ٠،١٥٩؛ تركیه ٠،٣٠٠؛ تركمنستان ٠،٣٨٦؛ آزربایجان ٠،٤٥٥). و این بدان معنی است كه تبعیت و گرته برداری ایران از الگوی كشورهای مذكور در رسمی كردن صرفا یك زبان نابجاست. الگوی رسمیت یك زبان در كشورهای همگن به لحاظ ملی و تك ملتی فوق، قابل انطباق بر كشور به لحاظ ملی ناهمگن و چندملتی ایران نمی باشد.
٥-در مورد حل مساله ملی نیز (سیستم یونیتار، سیستم فدرالی)، كشورهائی مانند فرانسه و اسپانیا با ضریب ناهمگنی ملی كمتر از ٠،٥٠٠، نمیتوانند مدلی مناسب برای ایران كه دارای یكی از بالاترین ضریبهای ناهمگنی در جهان است به حساب آیند. سیستم یونیتار ممكن است كه در كشورهای به لحاظ ملی همگن و تك ملتی دارای اقلیتهای ملی كارآمد باشد، اما در كشورهای كثیرالمله، تنها نظام كارآمد، سیستم فدرالی ملی است.
ایران چاره ای جز متابعت از عرف معقول  و كارای منطقه ندارد
جمهوری اسلامی ایران در مسیری بر خلاف کشورهای منطقه و کل جهان در راهپیمائی است. ایران تنها كشور در منطقه و نمونه ای نادر در جهان می باشد كه زبان مادری اكثریت مردم آن دارای موقعیت رسمی بودن نیست. در قانون اساسی جمهوری اسلامی زبان و خط قوم اقلیت فارس همچنان تنها زبان و خط رسمی است. این وضعیت، نشانی قطعی از توسعه نیافتگی دولت جمهوری اسلامی ایران و جامعه فارس زبان كشور و گسستگی هر دوی آنها از واقعیتهای جهان خارج است. ایران كشوری كثیرالمله است و شرایط آن با شرایط كشورهایی مانند عراق، پاكستان و افغانستان شباهت دارد. در شرایط فعلی ایران و عرف سیاسی شكل گرفته در منطقه حداقل خواست دمكراتیك و مقدمه حل مساله ملی در این كشور، مشابه آنچه در پاكستان، افغانستان و عراق انجام شده است، اعلام دو زبان عمده یعنی تركی و فارسی توامان به عنوان دو زبان رسمی در مقیاس سراسری و به رسمیت شناختن بدون تبعیض زبانهای ملی دیگر مانند عربی، لری، كردی، بلوچی، تركمنی، گیلكی، مازنی، لاری و لكی در مقیاس منطقه ای است. اعلام زبان های تركی و فارسی توامان به عنوان دو زبان رسمی در سطح سراسری و به رسمیت شناختن زبانهای ملی عربی، لری، كردی، بلوچی، تركمنی، گیلكی، مازنی، لاری و لكی در مناطق خود میباید- مانند قوانین اساسی كشورهای افغانستان و عراق و پاكستان- صریحا در قانون اساسی ذكر و تضمین شود.
خواست آموزش زبان مادری، خواستی واپس مانده از شرایط و نیازهای امروز است
١- اخیرا در بیانیه ها و اسناد منتشره از سوی شخصیتهای سیاسی فارس و گروههای سراسری به حق آموزش زبان مادری اشاره هائی می شود و از آن حمایت می گردد. در وهله اول این اشاره دیر آمده، ممكن است اشاره ای مترقی بشمار برود، اما واقعیت آن است كه با تغییرات حادثه در منطقه و بویژه كشورهای همسایه، این اشاره كاملا عقب مانده و ارتجاعی است. آنچه برای كشور ایران با توجه به عرف سیاسی شكل گرفته در منطقه لازم است رسمی شدن زبانهای ملی در سطح سراسری و یا منطقه ای است و نه فقط آموزش این زبانها و یا حتی تحصیل بدانها. اكنون همسایه های ایران كه دارای تركیب زبانی و ملی مشابهی با آنند، هر كدام دارای دو زبان رسمی سراسری و چندین زبان رسمی منطقه ای اند. در این شرایط دیگر شعار حق آموزش زبان مادری و حق تحصیل به آن، كه علیرغم تصریح قانون اساسی هرگز نیت و اراده سیاسی برای اجرای آن در جمهوری اسلامی ایران موجود نشد، شعاری بی پشتوانه و واپس گرایانه است.
٢- در حالیكه در كشورهای شرق و غرب ایران دو زبان در سطح سراسری و چندین زبان در سطح منطقه ای رسمی است و در حالیكه در كشورهای شرق و غرب و جنوب و شمال ایران، بلا استثنا زبان اكثریت مطلق اهالی زبان رسمی در شكل سراسری و یا منطقه ای می باشد، رسمیت انحصاری زبان فارسی در ایران كه صرفا زبان جمعیتی ٣٠-٣٥ درصدی است آینده ای ندارد و بزودی تاریخ خواهد شد. بنابراین وظیفه سازمانها و شخصیتهای سیاسی پیشرو و آینده نگر آن است كه با واقعگرائی و پراگماتیسم به پیشواز این امر محتوم بروند و وقت و انرژی خود و مردم ایران را با شعارهائی عقب مانده مانند تحصیل زبان مادری بیش از این به هدر ندهند.
٣- اعلام زبان تركی به عنوان یكی از دو زبان رسمی در سطح سراسری امری جدا از مساله خودگردانی مناطق ملی و فدرالیسم است. چه ایران به نظامی فدرال گذر كند و چه یونیتار متمركز بماند، موقعیت زبان تركی به عنوان یكی از دو زبان عمده ایرانیان میبایست به زبان رسمی در سطح سراسری ارتقا داده شود.
٤- خواست اعلام زبان تركی به عنوان یكی از دو زبان رسمی در سطح سراسری، مساله ای مربوط به عموم ملت ترك ساكن و پراكنده در ایران است، حال آنكه خواست تاسیس دولت فدرال آزربایجان بیشتر متوجه آن بخش از خلق ترك كه در آزربایجان ساكن میباشد است.
ضمیمه: زبان رسمی
زبان رسمی زبانی است كه بدان موقعیت قانونی ویژه ای مانند كاربرد در امور اداری، مجلس و قضائی یك كشور و .... اعطا شده است. همچنین زبان رسمی زبانی است كه بسته به شرایط در سیستم آموزشی و انتشارات دولتی و .. ... نیز بكار می رود.
موقعیت رسمی بودن یك زبان لزوما ارتباطی با تعداد متكلمین آن زبان در یك كشور خاص ندارد، چنانچه در نیوزلند زبان مائوری كه صرفا زبان ٥ در صد از جمعیت است و یا در كشور همسایه ما پاكستان، زبان اردو كه صرفا زبان ٧ درصد جمعیت است زبانهای رسمی در سطح سراسری اعلام شده اند.
زبان رسمی دوفاكتو، زبانی است كه هرچند دارای موقعیت رسمی بودن به لحاظ قانونی نیست اما عملا در مناسبات رسمی به طور گسترده ای بكار می رود، مانند زبان انگلیسی در ایالات متحده آمریكا.
رسمی نمودن یك زبان از طریق قانون، مانند رسمی نمودن زبان فارسی در ایران، اغلب منجر به به حاشیه راندن زبانهای دیگر می گردد. از طرف دیگر رسمی نمودن زبانهای قبلا به حاشیه رانده شده، در اغلب موارد بخشی از روند رستاخیز فرهنگی و ملی ملل و اقلیتهای ملی در سراسر جهان است.
گرچه یه هو!!!