۱۳۹۲/۶/۹

عدم آموزش به زبان مادرى و عواقب آن

نویسنده: سردار داغچی
يوهان آموس كومنيوس كه به عنوان پدر آموزش و پرورش نوين در دنيا شناخته شده است، در نيمه دوم قرن 17 اصولى را براى آموزش و پرورش و يادگيرى عنوان كرد كه آموزش و پرورش امروزى در دنيا از آن تبعيت مى كند. وى اعتقاد داشت كه كودكان را بايستى با شناخت و بينش اجسام آشنا كرد. يعنى معانى مستقيم اشيا و اجسام را به كودكان آموخت و در اين مسير همواره بر ضرورت استفاده از زبان مادرى تاكيد مى كرد. وى اعتقاد داشت كه آموزش تا سن 12 سالگى بايستى فقط و فقط به زبان مادرى باشد و از اين سن به بعد است كه آموزش به زبان هاى ديگر مى تواند در برنامه آموزشى فراگيران قرار گيرد و آموزش زبان هاى ديگر نه از روى دستور زبان بلكه از طريق خواندن متون انجام گيرد. كومنيوس بر استفاده از عكس و تصوير در آموزش زبان تاكيد ميكرد. بدين ترتيب كه ابتدا كودك با مفهومى كه با آن آشنا است ارتباط برقرار مى كند و سپس طريقه نوشتارى آن مفهوم را به آن پيوند مى دهد و آن مطلب را درك مى كند. 
در داخل كشور نيز ميرزا حسن رشديه كه اهل آزربايجان و متولد تبريز بوده و بنيانگذار آموزش و پروش به سبك نوين در كشور است، با ايجاد مدارس با سبك جديد پايه آموزش و پرورش نوين در كشور را گذاشت. وى كه از سوى مقامات دولتى و حكومتى زمان خود شديدا تحت فشار بود در اكثر نقاط كشور اقدام به تاسيس مدارسى كرده بود. در آموزش او نيز زبان مادرى در درجه بالايى از اهميت قرار داشت. وى كه در تدريس زبان تركى در آذربايجان كتابى تحت عنوان را نيز « وطن ديلى » آماده كرده بود و اين كتاب تا مدت ها در منطقه قفقاز به عنوان كتاب آموزش زبان تركى مورد استفاده قرار مى گرفت، از اصولى پيشرفته در آموزش استفاده ميكرد. هر چند كه مدارس تاسيس شده به دست وى پس از مدت كوتاهى به دست عوام لدولتى ويران مى گشتند. حال نگاهى به آموزش و پرورش امروزه كشور مى اندازيم.
اصول آموزشى مختلفى ذكر شد اما متاسفانه در مورد كودكان دو زبانه در كشور ما كه بيش از 53 درصد كودكان كشور را تشكيل مى دهند، بسيارى از اين اصول آموزشى كه در كل دنيا كاملا بديهى به نظر ميرسند مورد توجه قرار نمى گيرند و متاسفانه تنها در مورد كودكان فارس زبان كشور اجرا مى شود. ابتدا مختصرا با مفهوم دو زبانه بودن آشنا شويم. در يك نوع طبقه بندى دو زبانه بودن را به دو دسته طبيعى (برابر) و آموزشى (نابرابر) تقسيم بندى ميكنند. در دو زبانگى برابر فرد از آغاز تولد در يك خانواده و جامعه دو زبانه زندگى مى كند و در هر دو زبان هم شفاهاً و هم كتباً قادر به برقرارى ارتباط است. در دو زبانگى نابرابر آموزشى فرد پس از يادگيرى زبان مادرى به صورت شفاهى به دلايل آموزشى يا فرهنگى با يك زبان ديگر تماس مى يابد و دو زبانه مى شود. دو زبانگى موجود در كشور از اين نوع دو زبانگى است. همانطور كه در مطالب فوق نيز اشاره شد آموزش در مدرسه تا سن 12 سالگى فقط و فقط بايستى به زبان مادرى باشد و بعد از اين سن بايستى زبان هاى ديگر در برنامه آموزشى فراگيران قرار گيرد. چرا كه طبق نظريه روانشناسان و زبانشناسان دوازده سال اول زندگى هر شخص از لحاظ فراگيرى زبان دوران تطبيق محسوب مى شود و بعد از آن دوران يادگيرى. يعنى در دوازده سال اول زندگى شخص ضمن فراگيرى زبان، با زبان فراگرفته شده خود را به محيط اطراف تطبيق میدهد و سيستم فكرى اش شكل مى گيرد. زمانى اين نظام فكرى و تطبقى تكميل مى شود كه سوادآموزى شخص به زبان مادرى تكميل گردد، يعنى علاوه بر فراگيرى كامل تكلم به زبان مادرى، خواندن و نوشتن به زبان مادرى را نيز ياد بگيرد. در كشور كودكان فارس زبان تا سن 12 سالگى فقط و فقط به زبان مادرى خود آموزش مى بيينند و از اين سن به بعد است كه آموزش زبان عربى و انگليسى در برنامه درسيشان گنجانده مى شود، اما در مناطق دوزبانه كشور وضع بسيار متفاوت و آشفته است. يك كودك شش ساله غير فارس از همان اولين روز تحصيل بايستى با زبانى غير از زبان مادرى خود تحت تعليم قرار بگيرد. بعنوان مثال يك كودك ترك كه كوچكترين آشنايى با زبان فارسى ندارد و تنها به زبان مادرى خود با طبيعت و اطرافيان ارتباط برقرار مى كند، از همان روز اول مدرسه بايستى با زبانى غير از زبان مادرى خود، يعنى زبان فارسى آموزش ببيند. كليه اصول و قواعد ديگرى كه در مورد آموزش در سال هاى ابتدايى مدرسه بود نظير استفاده از عكس و تصوير و … براى تداعى مفاهيم انتزاعى، تنها در مورد كودكان فارس زبان كاربرد دارد و مفيد واقع مى شود. چون اين اصول براى آموزش به زبان مادرى فرد پيش بينى و طراحى شده اند. يك كودك فارس زبان با ديدن تصوير آب مفهوم آب در ذهنش تداعى مى شود و هنگامى كه كلمه آب را نيز در كنار آن مى بيند با اين مفاهيم ارتباط برقرار كرده و مطلب را درك مى كند. اما در مورد كودكان غير فارس زبان وضع متفاوت و بسيار دشوار است. چرا كه به عنوان مثال همان كلمه آب را كه به تصوير مربوط به (سو) نسبت مى دهند براى كودك ترك تازگى دارد و با دانسته ها و معلومات قبلى او مغايرت دارد، چه برسد به صورت نوشتارى كلمه كه خود سبب بروز مشكلات بعدى مى گردد.
اين سيستم نادرست آموزشى كه ساليان دراز است در برنامه آموزش و پرورش كشور قرار گرفته است باعث دلسردى دانش آموزان مناطق دوزبانه از تحصيل و درس و مدرسه مى شود. عمق فاجعه زمانى مشخص مى شود كه نيم نگاهى به آمار افت تحصيلى و ترك تحصيل در مناطق دو زبانه كشور بيندازيم. به گفته مدير كل دفتر آموزش و پرورش دوره ابتدائى و كارشناسان اين دفتر، دو زبانه بودن دانش آموزان در بدو ورود به مدرسه مهمترين علت افت تحصيلى و در نتيجه عامل ترك تحصيل آنهاست. به كار بردن اين اصول غيرعلمى در آموزش و پرورش مناطق دوزبانه باعث می شود كه بسيارى از فرزندان اين مناطق كه هركدام مى توانستند روزى گرهى از مشكلات مردم باز كنند، به دامان اعتياد و ساير بزهكارى هاى اجتماعى كشيده شوند. نتايج برخى از تحقيقات نشان مى دهد كه كودكى كه زبان مادرى خود را فرا نگرفته و ساخت هاى زبان در ذهن او استحكام نيافته شرايط مساعدى براى يادگيرى زبان دوم نخواهد داشت، و اگر به اين كودك زبان دومى غير از زبان مادرى ياد بدهيم باعث ايجاد اختلال در گويايى و درهم ريختن فكر كودك خواهد شد. مخصوصا اگر زبان دومى كه ياد مى گيرد از لحاظ دستورى كاملا متفاوت با زبان مادرى اش باشد. مثل زبان فارسى و زبان تركى كه يكى هند و اروپايى و ديگرى التصاقى است. علاوه بر مشكلات ياد شده مشكلات فراوان ديگرى نيز پديد مى آيد كه پرداختن به آنها در اين مجال نمى گنجد.
نكته هايى كه بايستى مد نظر قرار داد اين است كه اين وضعيت تا زمانى كه در افكار بسيارى متاسفانه تفكر كليشه اى « !!! احياى زبان مادرى يعنى تجزيه طلبى » لانه كرده است ادامه خواهد داشت و معلوم نيست چه زمانى كارشناسان آموزش و پرورش كشور از اغماض و چشم بستن بر عواقب وخيم عدم آموزش به زبان مادرى كودكان دوزبانه كشور دست بر مى دارند و چشم به حقايق تلخ مسائل آموزشى مناطق دو زبانه كشور مى گشايند و به اين اصل تن مى دهند كه آموزش به زبان مادرى حق همه مردم دنياست.

۱۳۹۲/۵/۱۲

نگاهى به كشورهای كثيرالمله و چندزبانه - آمریکا

نویسنده: سردار داغچى
جغرافيا:
ايالات متحده آمريكا كيلومتر با 9.363.364 کیلومتر مربع چهارمين كشور وسيع جهان است كه در نيمكره شمالى، نيمكره غربى، در قاره آمريكاى شمالى، دركنار اقيانوس هاى كبير، اطلس و منجمد شمالى و خليج مكزيكو واقع شده است و با كشورهاى كانادا در شمال و مكزيك در جنوب همسايه است. ايالات متحده آمريكا از 48 ايالت همجوار و 2 ايالت جدا از ديگر ايالت ها تشكيل شده است كه دو ايالت جداى اين كشور به نام هاى آلاسكا (در شمال غربى كانادا) و هاوايى (در اقيانوس كبير) با خاك اصلى آن فاصله زيادى دارند.
دين و زبان:
شعار ملى كشور آمريكا عبارت است از: ما به خدا ايمان داريم. آمريكا به طور رسمى يك كشور سكولار مى باشد. در ايالات متحده آمريكا بر اساس متمم اول قانون اساسى ايالات متحده آمريكا، هيچ دينى بطور رسمى وجود ندارد، اما همين متمم نيز آزادى تمام اديان را تضمين كرده است. به همين دليل است كه زنان محجبهٴ مسلمان آمريكايى اجازه حضور در مراكز دولتى و دانشگاهى كشور را از نظر قانونى دارند. با وجود جدايى دين از سياست در آمريكا، دين اهميت و نقش مهمى در اين كشور دارد كه نماد آن جمله ما به خدا ايمان داريم شعار كشور آمريكا است كه بر روى اسكناس دلار آمريكا نيز نقش بسته است. گروه هاى مذهبى قدرت اثرگذارى قابل توجهى در آمريكا دارند. در دهه 1920 اين گروهها توانستند دولت را ترغيب به ممنوعيت توليد و مصرف مشروبات الكلى كنند (اصلاحيه بيستم قانون اساسى آمريكا كه در اصلاحيه بيست و يكم برداشته شد ) و بر تدريس نظريه تكامل در مدارس آمريكا بصورت محدود و در برخى ايالات محدوديت ايجاد كنند ولى با افزايش خشونت ها در پى گسترش قاچاق مشروبات الكلى اين قوانين برداشته شد. گروه هاى مذهبى به خصوص پروتستان هاى اونجليكال و كاتوليك ها مواضع سرسختانه اى را دربرابر موضوعاتى چون همجنسگرايى، سقط جنين و آموزش مختلط در مدارس آمريكا، اتخاذ كرده اند.
كشور ايالات متحده آمريكا داراى زبان رسمى نيست، گرچه انگليسى آمريكايى نقش زبان ملى! را دارد و در عمل نيز زبان اصلى كشور است. يكى از پيش نياز هاى مهاجرت و اقامت در آمريكا براى خارجيان، تسلط نسبى به زبان انگليسى است. لازم به توضيح است كه زبان انگليسى در 28 ايالت به عنوان زبان رسمى شناخته مى شود، و فعاليت هايى براى به رسميت شناختن انگليسى به عنوان زبان رسمى دولتى نيز در جريان است.
زبان هاى مرسوم در آمريكا به ترتيب عبارت اند از:
انگليسى آمريكايى: ٪ 82٫1
اسپانيولى: 10٫7 درصد
ساير زبان هاى هند و اروپايى: 3٫8 درصد
زبان هاى آسيايى و اقيانوسيه: 2٫7 درصد
ساير زبان ها: 0٫7 درصد
ساختار سياسى:
شكل حكومت در كشور ايالات متحده، جمهورى فدرال با دو مجلس قانونگذارى مى باشد. قوه مقننه از دو مجلس تشكيل شده يكى كنگره و ديگرى مجلس نمايندگان. اين كشور در تاريخ 1776.7.4 میلادی از انگلستان استقلال گرفت. قانون اساسی موجود در سال 1789 تدوين شده است و تاكنون 25 اصلاحيه خورده است. بر اساس آخرين تقسيمات كشورى، ايالات متحده آمريكا از 50 ايالت و يك بخش فدرال تشكيل گرديده كه به صورت فدرال و زير نظر يك فرماندار انتخابى اداره مى شوند. فعاليت احزاب در آمريكا آزاد بوده و رقابت بين دو حزب اصلى جمهورى خواه و دموكرات است. احزاب كوچك ديگرى نيز فعاليت دارند كه مهمترينشان عبارتند از: احزاب محافظه كار آمريكا، آمريكا، خلق، آزاديخواه، سوسياليست كار و سوسياليست كارگر. روز ملى آمريكا چهارم ژوئيه مى باشد. اين كشور در سال 1945 ميلادى به عضويت سازمان ملل در آمده و علاوه بر آن در سازمان هاى مهم ناتو، سازمان كشور هاى آمريكائى، فائو و. . . نيز عضويت دارد.
رسانه ها:
به غير از ارگان هايى همانند گروه فرارسى شماره اى، صداى آمريكا و يا هيئت كارفرمايان پخش كه توسط ارگان هاى دولتى براى مخاطبين خارج از آمريكا تنظيم مى شوند، اكثر رسانه هاى درون آمريكا يا همانند شبكه هايى نظير فاكس، اچ بى او، ام تى وى و سى ان ان بطور كاملا خصوصى و با درآمد حاصل از تبليغات و آگهى هاى تجارتى اداره مى گردند و يا همانند راديوى عمومى ملى و پى بى اس توسط موسسات و بنياد هاى خيريه تامين مالى مى گردند. از 1200 شبكهٴ تلويريونى آمريكا از بزرگترين و نامدارترين آنان در تاريخ رسانه هاى آمريكا مى توان به 3 شبكه ٴاى بى سى، ان بى سى و سى بى اس اشاره نمود.
برده دارى در ايالات متحده آمريكا:
در اوايل قرن هفدهم آشوب هاى دينى و سياسى در انگلستان و وجود ظلم و ستم در فرانسه موجب مهاجرت افراد بسيارى از اين كشورها به آمريكاى شمالى شد. به جز اينان مهاجران اروپايى زياد ديگرى نيز به سرزمين جديدى پاى نهادند. در قرن هفدهم شهرهاى بزرگى چون بوستون، نيويورك و فيلادلفيا به وجود آمدند. از سال 1619 ورود بردگان سياه به آمريكا آغاز شد و از اين راه ميليونها سياه آفريقايى بكار در مزارع گمارده شدند. از همين دوران مسئله تبعيض نژادى در آمريكا آغاز شد. مهاجرنشينها از همان آغاز سازمان هاى پارلمانى داشتند. جنگ استقلال آمريكا از نوزدهم آوريل 1775 با نبر دهاى لكسينگتون و كنكورد آغاز شد. اين نبردها به عقب نشينى انگلستان منجر گرديد. در ماه ژوئن همين سال كنگره ى مهاجرين، جرج واشنگتون را به فرماندهى سپاهيان خود انتخاب كرد. در ماه ژوئيه سال 1776 ، اعلاميه استقلال آمريكا از سوى كنگره در شهر فيلادلفيا صادر گشت كه اين سال معمولا سال استقلال آمريكا خوانده میشود. به موجب پيمان پاريس كه در سال 1783 ميان نمايندگان انگلستان و آمريكا منعقد گرديد، ايالات متحده به عنوان ملتى مستقل شناخته شد. در سال 1787 قانون اساسى آمريكا تصويب شد كه طى آن حكومتى ملى با قدرت اجرايى وسيع برقرار گرديد. در 1789 جرج واشنگتون، قهرمان جنگ هاى انقلاب به سمت اولين رئيس جمهور انتخاب شد. در سال 1803 آمريكا با منعقد كردن پيمان خريد لوئيزيانا با فرانسه و پرداختن 15 ميليون دلار به آن كشور نواحى وسيعى را به خاك خود ضميمه كرد. بموجب اين خريد وسعت آمريكا دو برابر شد. بدنبال اختلافات دامنه دار آمريكا با انگلستان در ماه ژوئن 1812 ، آمريكا در جنگ با آن كشور به پيروزيهايى نايل آمد. در ادامه جنگ، انگليسیها پايتخت آمريكا را گرفته و ويران كردند. سرانجام به موجب پيمان گان در بيست و چهارم دسامبر 1814 ، جنگ پايان يافت. در همان دوران جنگ ميان بوميان (سرخپوستان) و سفيد پوستان شدت گرفت و بدنبال آن قتل عام سرخپوستان آغار گرديد. از اوايل قرن نوزدهم اقتصاد آمريكا رو به پيشرفت نهاد. برده دارى تا حدودى جو سياسى را متشنج كرده بود. طی سالهای 53- 1846، آمریکا با  استفاده از جنگ و پول، نواحى وسيعى را در غرب از مكزيك تجزيه و به خاك خود الحاق نمود و از اين زمان جمعيت فراوانى به آن مناطق روان شدند از همان دوران برده دارى مجددا گسترش يافت. در كنگره نيز بر سر وجود يا عدم وجود برده دارى دودستگى افتاد. اين اختلافات پى در پى بالا میگرفت و اساس احزاب از هم میپاشيد. در آن زمان ايالات متحده آمريكا به دو دسته ى جنوبى (طرفدار برده دارى) و شمالى (مخالف برد هدارى) تقسيم شده بودند. با انتخاب لينكلن به رياست جمهورى در سال 1860 ، رهبران جنوبيها كه منافع خود را در معرض خطر میديدند خواستار تجزيه ايالاتشان از آمريكا شدند و خود « ائتلافيه ايالات آمريكا» به همين خاطر جنگ داخلى (انفصال) در گرفت كه چهار سال (65-1861) به طول انجاميد. جنوبيها در جنگ هاى اول و سوم و شماليها در جنگ هاى دوم و چهارم به پيروزى دست يافتند. جنگ سرانجام در نهم آوريل 1865 پس از صدمات مالى و جانى بسيار به نفع شمالیها پايان يافت. چند روز پس از پايان جنگ لينكلن ترور و كشته شد. در نتيجه جنگ هاى انفصال، برده دارى رسما لغو گرديد.
تبعيض نژادي در آمريكا:
با پايان جنگ داخلى آمريكا و آزادى ميليون ها برده رهايى يافته از نظام برده دارى، جامعه آمريكا وارد نبرد بى وقفه نژادى شد. در يك سوى اين نبرد، سفيدپوستان جنوب بودند كه در جريان جنگ داخلى، تمام ثروت و امتيازات اشرافى خود را از دست داده بودند و مى بايست با بردگان سابق خود همانند انسان هاى برابر رفتار كنند و در سوى ديگر سياهپوستان مى خواستند حقوق تضييع شده خود و اجدادشان را در كوتاه ترين زمان ممكن طلب كنند. بديهى است چنين فضاى آشفته اى، رابطه ميان نژاد سفيد و سياه را بيش از پيش تخريب كرد. برخى از بردگان سابق راه سرزمين هاى وسيع غرب را كه هنوز به تصرف كامل در نيامده بود، در پيش گرفتند و زندگى جديدى را براى خود و فرزندانشان بوجود آوردند. اما ميليون ها سياه فقير كه هنوز به اربابان سابق خود وابسته بودند در جنوب باقى ماندند و با مشكلات عديده از جمله فقر، بيكاري و نژاد پرستى مواجه شدند.
دولت فدرال براى حل معضل برده دارى، اصلاحيه سيزدهم قانون اساسى ايالات متحده آمريكا را در سال 1865 به تصويب رساند. براساس اين اصلاحيه بردگى كار اجبارى جز به عنوان مجازات جرمى كه شخص، به عنوان مجازات جرمی که شخص، طبق مقررات به  آن محكوم شده باشد. در ايالات متحده يا هر مكان ديگرى در حوزه قضايى آنها ممنوع شد. این قانون  سه سال بعد با اعطاى حق شهروندى به كليه اتباع ايالات متحده آمريكا فارغ از نژاد و رنگ پوست بر اساس اصلاحيه چهاردم قانون اساسى تكميل شد.
تا يك قرن بعد، ميليون ها سياهپوست آمريكايى در فقر و تنگدستى گرفتار بودند. بسيارى از كارفرمايان در جنوب علاقه اى نداشتند كه سياهان را به كار بگمارند. وضعيت تحصيلى و آموزشى سياهان نيز در شرايط اسفناكى قرار داشت. تا زمان الغاى برده دارى، سواد خواندن و نوشتن براى برده ها جرم غير قابل بخششى بود. بعد از الغاى برده دارى نيز سياهپوستان فقير قادر نبودند كه كودكان خود را در مدارس ثبت نام نمايند. آن دسته از كودكان سياه كه از شانس بيشترى برخوردار بودند، مجبور بودند در مدارسى جدا از سفيد پوستان تحصيل كنند. سياهان در حالى با اين مشكلات دست به گريبان بودند كه گروهى از نژادپرستان متعصب سفيد پوست با تشكيل جوخه هاى مرگ به نام كوكلاكس كلان سياهان را هدف حملات خود قرار مى دادند. اين افراد به بردگان سابق حمله مى كردند، اموال ناچيزشان را غارت مى كردند و به شكل دلخراشى آنان را به قتل مى رساندند. شيوه شكنجه سياهپوستان نيز به شكل« لينچ كردن » بود كه آنان را قطعه قطعه و يا زنده زنده مى سوزاندند. اين اقدامات ضد  انسانىِ متعصبين سفيد پوست با بى تفاوتى حكومت فدرال، پليس و دستگاه قضايى همراه بود.
تعارض نژادى ميان سياهان و سفيدپوستان در سال هاى پايانى قرن 19 و اوايل قرن 20 متأثر از رقابت هاى حزبى بود. حزب دموكرات ايالات متحده آمريكا كه از ابتدا جنوب برده دارى را پايگاه اصلى خود قرار داده بود، همچنان از اين نظام غيرعادلانه حمايت می كرد. اين حزب براى دفاع از منافع كلان كشاورزان جنوب حتى تا پاى تجزيه ايالات متحده آمريكا نيز پيش رفت. شمال كه توسط آبراهام لينكلن و حزب تازه تأسيس جمهوريخواه رهبرى می شد، آزادى برده ها را به جنوب دموكرات تحميل كرد. بدين ترتيب دو حزب بزرگ آمريكا، يكى در جايگاه حمايت از حقوق سياهپوستان قرار گرفت و ديگرى دفاع از شرايط پيش از جنگ را سرلوحه خود قرار داد.
البته اين تقسيم بندى در اوايل قرن بيستم به شكل اساسى دگرگون شد. دموكرات ها كه از حاكميت مطلق 40 ساله حزب جمهوريخواه ايالات متحده آمريكا به تنگ آمده بودند، به تدريج نفوذ خود را درايالت هاى شمال شرقى، منطقه اى كه روز به روز مهاجرين تاز هاى را به خود جلب مى كرد، افزايش دادند. مهاجرين، رنگين پوستان و اقشار فرودست جامعه به دور دموكرات ها جمع شدند و اين حزب كه روزگارى سمبل نظام برده دارى بود، براى كسب قدرت به حامى اصلى سياهپوستان تبديل شد. از آن زمان تاكنون دموكرات ها، حزب مدافع رنگين پوستان از جمله سياهان و حزب جمهوريخواه حزب سفيد پوستان لقب گرفته اند.
وقوع جنگ جهانى دوم و شركت گسترده سياهپوستان در دفاع از آزادى در مقابل فاشيسم، موقعيت اين گروه نژادى را در تحولات داخلى آمريكا تغيير داد. اولين گام براى ارتقاى موقعيت اجتماعى آنان، با ادغام واحد هاى نظامى سياهپوستان در ديگر واحد هاى ارتش آمريكا در سال 1945 صورت گرفت. سپس ديوان عالى فدرال ايالات متحده آمريكا در سال 1954 كه جمهوريخواهان در كاخ سفيد حضور داشتند، با صدور حكم تاريخى براون در برابر هيئت آموزش جدايى نژادى در مدارس را غير قانونى اعلام كرد. اين حكم سياهان را از يك تبعيض نارواى تاريخى نجات داد.
اما مقاومت در برابر ادغام نژادى در ايالت هاى سابقاً برده دار همچنان به شكل جدى ادامه داشت. سياهان همچنان از ورود به اماكن مخصوص سفيد پوستان از جمله باشگه ها، رستوران ها و بارها محروم بودند. حتى در برخى از شهر هاى جنوب، سياهپوستان حق نداشتند بر روى صندلى مخصوص سفيد پوستان در اتوبوس هاى عمومى بنشينند. اقدام خانم روزا پاركس در سال 1955 در شهر مونتگمرى ايالت آلاباما روح تازه اى به مبارزات سياهپوستان داد. پاركس در اقدامى شجاعانه، از بلند شدن از روى صندلى مخصوص سفيد پوستان در يك اتوبوس عمومى خوددارى كرد و توسط پليس دستگير شد. اين اقدام، خشم سياهان را شعله ورتر كرد. كشيش جوانى به نام مارتين لوتر كينگ يك تحريم چند ماهه را عليه سيستم حمل و نقل عمومى در ايالت آلاباما شكل داد. اين اعتراض سپس به جنبش حقوق مدنى تبديل شد. در با هدف رفع « قانون حقوق مدنى » سال 1960 با تلاش و كوشش مارتين لوتر كينگ تبعيص نژادى به تصويب رسيد.
تغييرات بنيادين در قوانين نژادى در دوران حكومت دموكرات ها در دهه 1960 حاصل شد. جان اف كندى و جانشينش ليندون جانسون گام هاى بلندى را براى فائق آمدن بر معضل تاريخى نژادى در ايالات متحده آمريكا برداشتند. اين تحولات سبب شد جناح محافظه كار كه همچنان بر اصالت نژادى فرهنگ آنگلو – پروتستانى سفيد پوستان پافشارى مى كرد، هم قسم شود و جنگ ايدئولوژيكى عليه ليبرال ها را آغاز كند.
اگرچه جمهوريخواهان در زمان حضور خود در كاخ سفيد برخى از اقدامات كم سابقه نظير انتخاب نخستين زن عضو ديوانعالى فدرال و يا نخستين وزير خارجه سياهپوست را در كارنامه خود به ثبت رسانده اند، اما هنوز لايه هاى اصلى اين حزب بخصوص در ايالت هاى جنوبى بر طبل جدايى نژادى مى كوبند. در سوى ديگر اين تعارض نژادى، ليبرال ها بويژه جناح چپ آن قوياً از حقوق رنگين پوستان حمايت مى كنند. به اعتقاد برخى از ليبرال ها، رفع نابرابرى نژادى در آمريكا نمى تواند حقوق پايمال شده تاريخى سياهپوستان را تامين كند. از اين رو حاميان حقوق رنگين پوستان، نظريه Affirmative Action و يا تبعيض مثبت را مطرح كرده اند. بر اساس اين  نظريه، آفريكن – آمريكن ها (اصطلاحى براى نام بردن سياهپوستان) بايد از مزاياى بيشترى در مقايسه با سفيد پوستان در زمينه آموزش و تحصيل بر خوردار باشند. در حال حاضر برخى از دانشگاه هاى آمريكا از جمله دانشگاه ميشيگان براى دانشجويان تازه وارد سياهپوست امتيازات بيشترى قائل هستند. در سال 2003 چالش عميقى ميان ليبرال هاى طرفدار تبعيض مثبت و دولت محافظه كار جورج بوش در خصوص نظام سهميه بندى دانشگاه ها از جمله در دانشگاه شيكاگو بروز كرد. اما از آنجا كه تبعيض مثبت بر اساس حكم تاريخى ديوانعالى فدرال در 25 سال پيش به تصويب رسيده است، تلاش محافظه كاران براى لغو امتيازات دانشجويان سياهپوست به نتيجه نرسيد.
مارتين لوتركينگ رهبر مبارزه با تبعيض نژادي در آمريكا:
مارتين لوتركينگ يكى از رهبران پرنفوذ جنبش حقوق مدنى جهان و از چهره هاي درخشان مبارز سياه پوست آمريكا وكشيشى كه به سبك گاندى وارد مبارزه مدنى شد، چنان فصيح و شمرده سخن مى گفت كه تاريخ آمريكا چنين صدايى را به ياد ندارد. « لوتركينگ » در 15 ژانويه سال 1929 ميلادى در“ آتلانتا“ به دنيا آمد، ديپلم خود را در رشته جامعه شناسى از پوهنتون“ مورهاوس“ اخذ كرد، درخواست وى براى ادامه تحصيل در مدرسه“ الهيات ييل“ پذيرفته نشد و به همين دليل به “چستر پنسيلوانيا” رفت تا در مدرسه دين شناسى ” كروزر“ الهيات بخواند. در سال 1951 ميلادى سند فراغت تحصيلى خود را در رشته“الهيات“ دريافت كرد. در سال 1955 ميلادى با درجه دكتراى“ دين شناسى“ از دانشگاه ”بوستون” فارغ التحصيل شد. راه پيمايى هاى او براى بسيج سياه پوستان جهت دفاع از حقوق مدنى شان و حق رأى و دستمزد برابر باعث بسيج و به حركت در آوردن ميليونها سياه پوست آمريكائى شد. لايحه حقوق شهروندى سال 1964 ميلادى و لايحه حق رأى سال 1965 ميلادى از دل همين راه پيمائى ها بيرون آمد و وارد قانون اساسى ايالات متحده گرديد. سال 1965 سال آغاز اوج گيرى جنبش ضد جنگ ويتنام بود و « لوتركينگ »  در برابر سياست جنگى دولت وقت اين كشور مقاومت كرد و سخنرانى 4 آپريل سال 1967 ميلادى او در زمينه بمباران كاخ سفيد در اوج پرواز طيارات غول پيكر ب 52 آمريكا براى بمباران ويتنام شمالى بود،« لوتركينگ »    بانگ برداشت كه آمريكا مى خواهد ويتنام  را مستعمره خود كند و آمريكا بزرگ ترين مروج خشونت در جهان شده است. لوتر کینگ كلام را از اين مرز نيز گذراند و اعلام داشت به زودى يك انقلاب حقيقى  در ارزش ها براى تقابل شديد فقر و ثروت الزامى است، سرمايه داران غرب پول زيادى در آسيا، آفريقا و آمريكاى جنوبى سرمايه گذارى كرده اند تنها براى اين كه سود فراوان از اين طريق بدست آورند؛ بدون آن كه كارى به بهبود اجتماعى كشورها داشته باشند. لوتركينگ خواهان تغييراتى ريشه اى در نظام سياسى آمريكا شد، و افزود: شما نمى توانيد در مورد مشكل سياهان صحبت كنيد بدون آن كه از ميلياردها دلار  صحبت نكنيد، نمى توانيد در مورد پايان دادن به محلات فقيرنشين (اسكان غيررسمى افراد فقير بدون امكانات شهرى) صحبت كنيد بدون آن كه در ابتدا از سود موجود در محلات فقيرنشين صحبت نكنيد… مشكلاتى در سرمايه دارى وجود دارد … بايد توزيع بهترى از ثروت وجود داشته باشد، شايد و بايد آمريكا به سوى سوسيال دموكراسى حركت كند.
در سال 1968 ميلادى لوتركينگ "راهپيمائى بزرگ مردمان فقير" را براى نشان دادن وضعيت نامناسب عدالت اقتصادى برگزار كرد. آنها خواهان كمك به محرومان ايالات متحده بودند. او مى رفت تا رهبرى يك انقلاب اجتماعى را در آمريكا برعهده بگيرد و اين بزرگترين زنگ خطر براى سرمايه دارى آمريكا بود كه خود را حامى مذهب و كليساها مى دانست. بانگ انقلاب از دهان كشيشى بلند شده بود كه بسيار پرقدرت تر و جذاب تر از رهبران وقت آمريكا سخن مى گفت و كلامش ميليون ها آمريكائى را به حركت در مى آورد، ساعت 6 و يك دقيقه بعد از ظهر 4 آپريل سال 1968 ميلادى اين دهان را از سرب پر كردند و به دست يك سفيد پوست نژاد پرست، در حالى كه براى يك راهپيمائى طولانى آماده مى شد ترور كردند. او زمانى ترور شد كه از روى بالكن يك هتل با چند تن از همراهان خود گفتگو مى كرد و آماده شركت در يك سخنرانى مى شد. اين سخنان تاريخى او كه اكنون در متن يك موزيك بسيار هيجان انگيز در ميليون ها نسخه در سراسر جهان پخش شده خواندنى است، كه گفته بود:
من رؤيايى دارم؛ روزى اين ملت برخواهد خاست و به معناى حقيقى زندگى خواهد كرد.
ما اين حقايق را آشكار خواهيم كرد: كه همه انسان ها برابر خلق شده اند.
من رؤيايى دارم؛ روزى بر روى تپه هاى سرخ"جورجيا" فرزندان برده هاى پيشين و فرزندان برده داران پيشين با يكديگر پشت ميز هاى برادرى خواهند نشست.
من رؤيايى دارم؛ روزى ايالت "ميسى سيپى "، ايالتى" بيابانى " خسته از گرماى سوزان ظلم و بى عدالتى، به سبزه زار آزادى و عدالت بدل خواهد شد.
من رؤيايى دارم؛ چهار كودك من روزى در سرزمينى زندگى خواهند كرد كه با رنگ پوست شان قضاوت نشوند بلكه با ظرفيت شخصيت شان سنجيده شوند.
با اين ايمان مى توانيم از كوه ياس، سنگ اميد استخراج كنيم
با اين ايمان مى توانيم با هم كار كنيم، با هم نيايش كنيم
با هم تلاش كنيم، با هم به زندان برويم
با هم براى آزادى قد علم كنيم. . .
با يقين به روزى كه آزاد خواهيم شد..
سخنان فوق مارتين لوترگينگ قابل دقت.
سخنان فوق مارتين لوترگينگ قابل دقت است زيرا هدف و پيام او امروز نيز به همان اهميت خويش باقيست، اينطور به نظر مى آيد كه نطق ها و سخنرانى هاى دكتر لوتركينگ براى اين دوره نوشته شده است زيرا مبارزه مسالمت آميز نه تنها در برخورد با مشكلات امروزه مؤثر است بلكه اگر غلو نشود براى يك هزار سال ديگر نيز موثر خواهد بود. لوتركينگ يك سال بعد از تحصيلات بعنوان خطيبى يك كليسا شروع بكار كرد و پاى در جاى پاي پدر خود گذاشت. در اين زمان او يك فعال حقوق مدنى شناخته شده به حساب مى آمد و از اعضاى كميته اجرائيه اتحاديه ملى پيشبرد حقوق " رنگين پوستان " بزرگترين سازمان سياه پوستان آمريكا بود در اين حال تا تبديل شدن لوتركينگ به يك رهبر سرشناس و پر نفوذ جنبش مدنى در آمريكا اندكى طول كشيد. دكتر لوتركينگ اولين تظاهرات بزرگ مسالمت آميز سياهان آمريكا را در سال 1955 ميلادى رهبرى كرد. اين تظاهرات با اقدام اعتراض آميز "روزا پارك" خانم پير سياه پوست آغاز شد كه از واگذارى جاى خود در سرويس به يك سفيدپوست خوددارى كرد. در آن زمان سياهان آمريكا با آنكه به اندازه هر كس ديگرى براى سوارشدن سرويس پول بليط مى دادند، اما تنها اجازه داشتند در صندلى هاى عقب بنشينند. اگر صندلى هاى جدا خالى بود تا زمانيكه يك سفيد پوست سر پا بود آنها حق نشستن نداشتند، روزا پارك اولين سياه پوست آمريكايى نبود كه از دادن صندلى خود به يك سفيد پوست سر باز زد، پيش از اين اعتراضات بسيارى به اين قانون نژادپرستانه آمريكايى شده بود. اما نه بصورت گسترده و سازمان يافته. در اين زمان بود كه لوتركينگ جوان رهبرى اين مخالفت ها را بر عهده گرفت. سياه پوستان در شهر "ماستان مرى" براى 382 روز از سوارشدن به سرويس ها ابا و خوددارى ورزيدند تا زمانيكه در روز 21 دسامبر سال 1956 ديوان عالى آمريكا قانون جدايى صندلى هاى سياه پوستان و سفيد پوستان در سرويس را مخالف قانون اساسى خوانده و نقض كرد. اين اعتراض گسترده سياه پوستان به تحريم سرويس "مات كامرى " مشهور شد و لوترکینگ به عنوان يك رهبر پر نفوذ جنبش مدنى بر سر زبانها افتاد. دكتر « لوتركينگ » و براى كسب حقوق سياه پوستان دست به اقدامات بيشمارى زد، تنها بين  سال هاى 1957 تا 1968 ميلادى او بيش از شش ميليون مايل سفر كرده و بيش از 25 هزار سخنرانى ايراد كرد و در هر جاى آمريكا كه بى عدالتى و تظاهرات بود او مبارزه با تبعيض نژادي را پيشينه خود ساخته بود و همنوعان خود را از هر خشونتي مانع مى شد. در سال 1963 ميلادي جنبش عظيمي به رهبري وي با راهپيمايي بزرگ به منظور رفع تبعيض نژادي و اخذ حقوق سياهان در امريكا برپا شد. مارتين لوتركينگ بواسطه مبارزات صلح آميز و بدون خشونت در جهان شهرت دارد. در اين سالها او همچنين پنج كتاب نوشت و مرد سال مجله تايمز شد و در سن 35 سالگى جوان ترين شخصى شد كه در سال 1964 ميلادي موفق به دريافت جايزه صلح نوبل شد. راهپيمايي مارتين لوتركينگ از“ آلاباما ” با تقاضاي لغو تبعيض نژادي در موتر هاى سرويس شروع شد و در ديگر ايالات جنوبي امريكا به تظاهر عليه هر نوع بروز آپارتايد (به ويژه در مدارس) تبديل شد و روز 28 اگوست سال 1963 ميلادى به تجمع وسيعي در واشنگتن انجاميد كه مارتين لوتركينگ در آن جمع جمله ي معروف خود:
من رويايي دارم " (I have a dream) " ادا كرد. جالب است بدانيم او با  وسواس به راهپيمايان تذكراتي در جهت رعايت عدم خشونت داده بود و حتي توصيه كرده بود تا اولا مواظب جاده و پياده رو و مرز بين آن ها باشند و از كنار حركت كنند و ثانيا در راهپيمايیها همه آهسته، در سكوت و صلح جويانه، با اميد به پيش روند.
سياست هاى آموزشى در ايالات متحده آمريكا
هزينهٴ آموزش و تحصيلات در سطوح مدرسه اى و متوسطه در ايالات متحده را اكثراً دولت پرداخت مى كند. ايالات متحده با داشتن قريب به 5،800 دانشگاه و مؤسسه آموزش عالى تقريباً امكان تحصيلات در سطوح آموزش عالى را براى تمامى افراد جامعه فراهم كرده است. وام هاى كم بهره، كمك هزينه هاى بلاعوض و انواع بورس هاى تحصيلى از اقسام راههايى اند كه دانشجويان اقدام به پرداخت شهريه هاى خود مى كنند. در اين ميان دانشگاه ايالتى اوهايو با داشتن بيش از 53،715 دانشجو در يك پرديس، پرجمعيت ترين دانشگاه آمريكا محسوب مى شود. در ميان آمريكاييان بالاى 25 سال، 84٫6 درصد از دبيرستان فارغ التحصيل شده اند، 52٫6 درصد وارد كالج، دانشگاه يا مؤسسات ديگر آموزش عالى شده اند، 27٫2 درصد مدرك كارشناسى دريافت كرده اند، و 9٫6 درصد داراى مدارك كارشناسى ارشد و بالاتر هستند.
تقريبا 99 درصد آمريكاييان داراى حداقل سواد پايه هستند. در طبقه بندى سازمان ملل متحد، شاخص آموزشى در كشور ايالات متحده 0٫97 است كه در رتبه دوازدهم جهانى جاى دارد.
در آمريكا هيچ سياست ملى در خصوص نحوه برخورد با تفاوت هاى توانايى دانش آموزان وجود ندارد. در عوض مدارس محلى در مناطق گوناگون و رؤساى مدارس فعاليتهايى را انجام مى دهند كه مبتنى است بر تفاوت هاى فردى، تصورات آنها از نيازهاى دانش آموزان و همچنين منابع مالى آنها. خود مختارى كلى در سطح مدارس تنوع وسيعى را در برنامه هاى آموزشى موجب شده است. بسيارى از مدارس دولتى در ايالات متحده به دانش آموزان خدمات آموزشى ارائه مى كنند كه از زمينه هاى اجتماعى و توانايى هاى متفاوتى برخوردار هستند. در ايالات متحده آمريكا سيستم منسجمى براى نحوه مواجهه با تفاوت هاى فردى در توانايى هاى دانش آموزان وجود ندارد بلكه در اين زمينه سيستم هاى متنوعى وجود دارد. هر يك از مناطق و هر مدرسه اى برنامه ها و رويكرد هاى خاص خود را در اين باره بسط و گسترش داده است. عليرغم اين برخى استراتژيها توسط مدارس و مناطق مختلف رعايت مى شود.
پاسخ به نياز هاى دانش آموزان مختلف در مدارس دولتى، موضوعى است كه در ايالات متحده بحث در خصوص آن هيچگاه پايان نمى پذيرد. خط مشى دهندگان، آموزگاران، دادگاهها و والدين دائما در جستجوى بهترين روش ها براى آموزش همه دانش آموزان هستند. به عنوان مثال تصميمات اخذ شده دادگاهها و سياست جبران بى عدالتى هاى گذشته نسبت به اقليت ها، باعث ايجاد ابتكاراتى مى شوند كه كيفيت آموزش را در همه مدارس و به ويژه آماده نمودن و حمايت از معلمان جهت تدريس در كلاس هايى كه تنوع مليتى دانش آموزانشان زياد است، بهبود مى بخشند. برنامه هاى ارزيابى، براى اجراى آزمون هاى مناسب دانش آموزان اقليت هاى زبانى و دانش آموزان معلول، در حال گسترش هستند.
در سطح ابتدايى اكثر دانش آموزان كه نياز به آموزش ويژه دارند خدمات آموزشى كه براى آنها در نظر گرفته شده است را در همان كلاس هاى معمولى دريافت مى دارند؛ به اين معنى كه آنها به هنگام آموزش ويژه كلاس هاى عادى خود را ترك مى كنند و به همراه گروه كوچكى متشكل از ساير دانش آموزان به كلاس هاى خاصى رفته و آموزش مى بينند و پس از آن به كلاس هاى عادى خود باز مى گردند. آمار هاى ملى كه توسط مركز ملى آمار هاى آموزشى در سال تحصيلى 4- 1993 تهيه شده است نشان  مى دهد كه دانش آموزان به درصد هاى زير در برنامه ها و يا خدمات خاص و تقويتى شركت كردند.
3.97 درصد در آموزش زبان انگليسى  به عنوان زبان دوم
3.7 درصد در آموزش دو زبانه
6.90 درصد در آموزش تقويتى رياضى 
10.88 درصد در مطالعه تقويتى
6.88 درصد در برنامه معلولين. 
جمعيت شناسى ائتنیکی دانش آموزان
تنوع جديد زبانى در مدارس آمريكا به طور عمده با تنوع زبانى مهاجران سابق تفاوت دارد. اين تنوع، جامع و فراوان است. به عنوان مثال، مونت گومرى كانتى مريلند و آرلينگتون ويرجينيا كه هر دو در منطقه كلان شهر واشنگتن هستند، دانش آموزانى را ثبت نام میكنند كه والدينشان به بيش از 36 زبان متفاوت صحبت میكنند(زبان مادرى اين دانش آموزان متفاوت از هم است). در لانگ بيچ كاليفرنيا كه به طور ناگهانى به عنوان پناهگاه كسانى كه از غرب ميانه ايالات متحده می آيند، شناخته شد، بيش از يك سوم ثبت نام دانش آموزان در مدارس دولتى امروزه از آسياى جنوب شرقى است. علاوه بر اين، حفظ ارتباط با« سرزمين كهن » آسانتر است. حمل و نقل و ارتباطات مدرن به خانواده هاى مهاجر اجازه میدهد به ارتباطاتشان ادامه بدهند و بدين ترتيب زبان و فرهنگشان را حفظ میكنند. در يك مدرسه متوسطه در لانگ بيچ، خانواده هاى كامبوجى به اجراى دروس روزانه در خِمِر براى بچه هايشان كمك كردند. مهاجرت اخير، پاسخ گوى بيشتر تنوعى است كه در مدارس آمريكا بوجود آمده است. اما مدارس بدون مهاجرت هم تنوع می يابند. حدود 17 درصد دانش آموزان مقاطع 12 گانه(K-  12)،  آفريقايى– آمريكايى هستند و حدود يك در صد آمريكايى بومى هستند. خانواده هاى بسيارى از آنهايى كه اسپانيايى يا لاتين هستند، می توانند ميراث اجدادشان را با زندگى در مناطق كه جزو مناطق جنوب غربى ايالات متحده شدند، دنبال كنند. در بين بيشتر زير گروههاى جمعيت دبستانى اسپانيايیها، بيشتر در صد دانش آموزانى كه تولد بومى دارند، مربوط به اجداد مكزيكیها هستند. زير گروه هاى بزرگ ديگر شامل پويرتو ريكانس و آمريكايیهاى كوبايى هستند كه مهاجرتشان پيش از مهاجرت خانواده هاى آمريكايى مركزى شروع شد. در مجموع، اسپانيايیها تا سال 2005 بزرگ ترين گروه اقليت در مدارس دولتى آمريكا به حساب می آمدند. هدف مدارس آمريكايى ايجاد سرزمين چند مليتى است. اين خط مشى سابقه فرهنگى طرفدار يكسان سازى را به حداقل می رساند. امروزه، هنوز مدارس بر روى سواد زبان انگليسى تأكيد می كنند عملا آنها همچنين بر یادگيرى فرهنگ هاى گوناگون نيز تمركز دارند. كتاب هاى درسى و ساير منابع كلاسى كوشش می كنند معرفى گسترده اى از فرهنگ هاى متفاوت ارائه دهند و تلاش هايى كه براى استخدام معلمان گوناگون انجام می شود با هدف ايجاد تنوع بيشتر در كار تدريس صورت می گيرد. دولت فدرال و برخى از برنامه هاى ايالتى، بودجه هايى را براى آموزش و پرورش دو زبانه در نظر می گيرند. اين استراتژى يادگيرى چند تا از دروس آموزشى به زبان بومى در كنار زبان انگليسى، در اواخر قرن گذشته به منظور نگه داشتن دانش آموزان آلمانى زبان در مدارس دولتى در شهرهاى ايالت هاى ميانى ايالات متحده، به كار می رفت. ترس از خارجی ها پس از جنگ جهانى اول منجر به واكنش شديد عليه برنامه هاى آموزش دوزبانه شد. تصميمى كه يك دادگاه عالى ايالات متحده در سال 1970 (ده هى 70 ميلادى) گرفت، براى دانش آموزان اقليت هاى زبانى، آموزش و پرورش ويژه و مناسب و در نتيجه حمايت از بازگشت برنامه هاى دوزبانه را تضمين كرد. اما به هر حال، نگرانى از موج گسترده مهاجرت به كاليفرنيا، در جلب موافقت رأى دهندگان در رفراندمى كه شديداً كلاس هاى دوزبانه را در آن ايالت محدود می كند، تأثير داشت. با اين كار، اولويت به يك تغيير و تحول سريع به سمت زبان منحصر انگليسى به عنوان پيروى از قانون دادگاه عالى، داده می شود. از سوى ديگر، وزير آموزش و پرورش ايالات متحده ريچارد ريلى پشتيبانى خود را از برنامه هاى متمركز دو زبانه جهت كمك به دانش آموزانى كه به زبانهاى اقليت صحبت می كنند كه بتوانند شيوايى و روانى زبان خودشان را حفظ كنند، در گذشته اعلام كرده بود. اين برنامه ها در كنار آموزش انگليسى دادن يك فرصت خوب به دانش آموزان انگليسى زبان تا بتوانند يك زبان ديگر را ياد بگيرند، اجرا می شوند. تأثير تنوع ائتنیکی و نژادى در مدارس، در بين ايالت هاى مختلف، متفاوت است پنج ايالت كاليفرنيا، تگزاس، فلوريدا، نيويورك و ايلى نويس بزرگترين ثبت نام اقليت هاى زبانى را تجربه می كنند. تنوع ثبت نام ها همچنين گرايش به متمركز شدن در مدارس شهرهاى مركزى دارد (تقريباً همة نواحى شهرى بزرگ اكنون دانش آموزان اقليت را بيشتر از دانش آموزان سفيد پوست دارند). اما حتى در مدارس روستايى در چنين ايالت هايى همچون آلاباما و كانزاس می توان تعداد زيادى بچه هاى اقليت هاى زبانى يافت كه خانواده هايشان جذب جوامع نه چندان صنعتى شده اند. نكته ديگر درباره تنوع نژادى – ائتنیکی در مدارس ايالات متحده، كه مهمتر هم هست، اين است كه چگونه اين مراكز آموزشى پاسخ اين تنوع را می دهند. در گذشته، معمولاً كاركنان مدارس انتظار داشتند پيشرفت دانش آموزان اقليت كمتر از دانش آموزان سفيد پوست باشد و در نتيجه دانش آموزان اقليت ائتنیکی و نژادى زيادى را در برنامه هاى جبرانى و يا حرفه اى جاى می دادند. ترك تحصيل اين دانش آموزان پيش از گرفتن ديپلم دبيرستان نسبت به دانش آموزان سفيد پوست خيلى بيشتر بود. اصلاحات آموزشى كه از سالها پيش شروع شد، بر مبناى استانداردهاى بالاتر براى همه دانش آموزان بود. اين اصلاحات، مدارسى را كه عملكرد ضعيفى دارند و عمدتاً بچه هاى خانواده هاى كم درآمد و يا اقليت را ثبت نام می کنند.، به يك چالش خاصّ كشاند. « از بين بردن فاصله » پيشرفت براى اين مدارس يك اولويت شده است و اين تا حدودى نشانة پيشرفت است. ميزان فارغ التحصيلان دانش آموزان سفيد پوست و آفريقايى – آمريكايى اكنون تقريباً برابر است، اگر چه دانش آموزان اسپانيايى هنوز خيلى عقب ترند. چند ايالت، مانند تگزاس، احتياج به مدارسى دارند كه ميزان بهبود سطح پيشرفت در بين زيرگروه هاى دانش آموزان را نشان دهد. اين به اين معنى است كه نمرات كلى نمی توانند مسائل و مشكلات دانش آموزان اقليت را پنهان كنند. هر جا مدارس امكانات ويژهاى براى دانش آموزان اقليت با عملكرد ضعيف مهيا می كنند – مانند كلاس هاى كوچ كتر، استراتژى خواندن بر مبناى تحقيق و انگيزه آمادگى براى دانشگاه – پيشرفت دانش آموز اقليت اغلب از ميانگين ملى فراتر می رود.
اهميت تحصيل و تدريس دوزبانه در ايالات متحده آمريكا:
امروزه اينترنت اجازه مى دهد تكنولوژى از مرزهاى ملى عبور كند و حتى مشاغل كوچك وارد و صادر مى شوند. سيستم آموزش و پرورش ايالات متحده اين تغييرات و تحولات را بايد انعكاس دهد. در واكنش به اين پيشرفت ها و در واكنش به تلاش هاى بى وقفه ى ايالات متحده آمريكا براى تقويت روابط بين المللى، پرزيدنت كلينتون دست به يك ابتكار تاريخى براى قوى كردن تعهد آمريكا نسبت به آموزش و پرورش بين المللى زد. در طول بيش از 35 سال، اين اولين ابتكار ايالات متحده در نوع خودش بود. اين ابتكار چهار هدف عمده دارد:
1- افزايش تعداد مبادلات دانش آموزان  و گسترش تكنولوژِى آموزش و پرورش 
2- گسترش زمان موقعيت هاى يادگيرى
3- مطمئن شدن از اينكه دانش آموزان آمريكايى حداقل يك زبان خارجى را ياد گرفته و فرهنگ بيگانه را ياد گرفته اند 
4- تقسيم كردن اطلاعات مربوط به تمرينات خوبآموزشى با ديگر كشورها.
جيسون (يكى از محققين و پژوهشگران و صاحب نظران مسايل آموزشى آمريكا) مى گويد در اقتصاد بين المللى، دانش – دانش زبانى– يعنى قدرت. دانستن يك زبان دوم با ارزش تر از هر چيزى است. به عقيده ى جيسون، شهروندانى كه زبان انگليسى و يك زبان ديگر بلدند، ذخاير عظيم ملت آمريكا در سال هاى آتى خواهند بود.