۱۳۹۲/۲/۱۷

آموزش به زبان مادری در ایران

سید مرتضی حسینی
منبع: ماهنامه بایرام شماره 44- اسفند91
بعضی از دانشمندان و روشنفکران به ویژه علمای تعلیم و تربیت، تاریخ، روانشناسی و جامعه‌شناسی سزاوار سرزنش و محاکمه در محکمه وجدان ملی‌اند. علما و متخصصینی که در این رشته‌های علمی تحصیل کرده‌ و بر این اساس جایگاه‌ها و موقعیت‌های مربوط و منتسب به این رشته‌ها را به ویژه در دانشگاه‌ها و کرسی‌های تدریس و تحقیق اشغال کرده‌اند و هزاران ساعت تدریس و تحقیق نموده و هزاران نفر را فارغ‌ التحصیل نموده و از سفره این ملت نان خورده‌اند و می‌خورند اما دریغا! وظیفه علمی خود را کامل به جا نمی آورند و از اصل واقعیت موجود در جامعه ایران و موجودیت واقعی این کشور تا حدودی به عمد یا سهو غفلت می‌ورزند و در تمامی هزاران‌هزار صفحه‌ای که به عنوان کتب درسی و غیردرسی و نشریات به اصطلاح علمی- پژوهشی چاپ می‌کنند و از راه آن دخل و درآمد و ارتقاء مقام اداری یا علمی می‌گیرند، حرفی از هویت بعضی مردمان ساکن این کشور و اینکه چگونه باید هویت و موجودیت آنها را حفظ کرد تا کشور حفظ شود، ندیده‌ایم و نمی‌بینیم. نه علمای تعلیم و تربیت و روانشناسی را دغدغه واقعی مسائل تعلیم و تربیت هست، نه علمای جامعه‌شناسی را دغدغه مسائل اجتماعی موجود در کشور و نه علمای تاریخ را بازیابی هویت تاریخی بخش عظیمی از این ملت. علمای تعلیم و تربیت، به قول مرحوم بهرنگی صورتک خنده‌داری از علمای پداگوژی غرب به چهره خود بسته و هی تکرار و هی تکرار! بی آنکه نکته‌ای حتی از مسائل آموزشی خود کشف کرده و بگویند و بنویسند. علمای جامعه‌شناسی نیز با صورتکی از مکاتب جامعه‌شناسی غربی، بی آنکه حرف و درکی از واقعیت موجود جامعه ایران یعنی موجودیت اصلی و بومی جامعه خود داشته باشند و علمای تاریخ نیز کاری ندارند جز غیبت مردگان و سیر در تاریخ مشعشع تولید عصر پهلوی بی آنکه قادر به ایجاد کوچک‌ترین پیوندی میان تاریخ و موجودیت امروز جامعه ایران باشند و همانطور که در کلاس‌های مدرسه و زبان‌آموزی خبری از موجودیت و هویت زبانی ما نیست، در کلاس‌های جامعه‌شناسی نیز خبری از موجودیت و هویت اجتماعی ما نیست و در کلاس‌های تاریخ نیز خبری از تاریخ و موجودیت تاریخی ما. این سکوت و بی تفاوتی محض، حیرت و در عین حال خشم مضاعف هر وجدان بیداری را برمی‌انگیزد. چگونه می‌توان از این بی توجهی و اختلال آموزشی، روانی و هویتی موجود در جامعه غافل بود؟ آیا جز این است که این وضعیت علاوه بر تضییع حق و حقوق مسلم میلیون‌ها انسان، موجبات ناهنجاری‌ها و اختلالات روحی- روانی فردی و اجتماعی را سبب می‌شود و تبعات نهایی و مخرب آن بر جامعه و کشور ما عارض شده و میلیون‌ها استعداد قابل و توانمند را به ذهن‌هایی کُند و مختل و حتی بزهکار تبدیل می‌کند؟ آیا علمای روانشناسی ما نمی‌دانند که محرومیت انسان از فرهنگ و زبان مادری خود در مراحل مختلف تحصیل، موجودیت روانی انسان را نابود کرده و استعدادهای او را می‌کشد؟ آیای علمای علوم اجتماعی ما نمی‌دانند که ایجاد دوگانگی، تضاد، الیناسیون (از خود بیگانگی) و اختلال هویتی یکی از مهمترین عوامل مخل موجودیت و سلامت جامعه‌اند؟ و الیناسیون دستاوردی جز بحران و از هم پاشیدگی شیرازه اجتماعات انسانی ندارد؟ آیا تاریخ خواندگان ما نمی‌دانند و از خود نمی‌پرسند که چرا درصد عظیمی از این ملت تاریخ ندارند و رد پایشان نیز حتی در تاریخ انکار می‌شود و ملت بی تاریخ، سرگردان و سردرگم، بازیچه امواج قدرت‌های استعمارگر و استثمارگر می‌شوند؟ در هر صورت عملی خلاف وجدان انسانی مرتکب می‌شوند و مسئولند و در یک تعریف کلی به ظاهر و در قالب، جایگاه روشنفکری را اشغال کرده‌اند اما در واقع و عمل، سر سوزنی از مسئولیت روشنفکری را به جا نمی‌آورند و جامعه را به سوی بحران پیش می‌برند. اما اگر امروز و به موقع مسئله را بفهمیم و با وجدانی انسانی در صدد حل مسئله برآئیم کار به بحران نخواهد کشید هر چند تا امروز نیز ضربات جبران‌ناپذیری بر مردمان این سرزمین و این کشور وارد آمده است. چند نسل در آتش انکار هویت و الیناسیون و آسیمیلاسیون (یکسان‌سازی اجباری زبانی- فرهنگی) سوخته و نتوانسته‌اند انسانی بهره‌مند از حقوق خویش بوده و موجودی مفید برای جامعه و جهان خود باشند. بنابراین به جرأت می‌توانیم جریان روشنفکری و مدعیان و صاحبان کرسی‌های مناصب و عناوین علمی و دانشگاهی مرتبط با مسائل اجتماعی و روانشاختی را متهم کنیم. متهم به تخطی از تعهدات انسانی و تخصصی خویش. آیا جای شگفتی نیست که این همه دانشگاهی و استاد و پروفسور مدعی پر کبکبه و دبدبه و بهره‌مند از مزایای مادی و معنوی از کیسه ملت، از اصلی‌ترین مسئله ولی‌نعمتان خود یعنی هویت و زبان مردمان ساکن این جغرافیا غافل‌اند و به وقت مقتضی حتی هویت ایشان را انکار نیز می‌کنند؟ آیا ایشان مسائل اجتماعی و روحی- روانی کدام مردم را برمی‌رسند و مورخ کدام ملت‌اند؟ ملتی خیالی که وجود ندارد یا ملتی که می‌خواهد به زور تبلیغات به ظاهر علمی بسازند؟ بی تردید نه آن ملت خیالی و نه آن ملتی که ایشان می‌خواهند بسازند، صورت واقعی نیافته و نخواهد یافت و این مردمان رنج کشیده جغرافیای ایران علی‌رغم تمامی تعصبات کور و نادانی و ندانم‌کاری‌های ایشان، بی آنکه اعتقاد و اعتمادی به این حضرات مدعی و پرافاده داشته باشند همچنان پایدار و پاسدار هویت خویش خواهند بود اما چه کسی می‌تواند منکر آسیب‌های جبران‌ناپذیری باشد که بر موجودیت به ویژه موجودیت فرهنگی و معنوی ایشان وارد آمده و می‌آید! اگر چه بسیاری از هموطنان ما حتی تعریف صحیح هویت و نقش زبان در آن را درک نمی‌کنند، اما دیر یا زود نسل‌های جدید جامعه ما این مسئله و اهمیت آن را درک نموده و پاسداری از هویت و موجودیت خویش را سرلوحه حیات معنوی خویش قرار خواهند داد و آنگاه نسل ما و پیشینیان ما که نسبت به این مسئله حیاتی بی تفاوت و ساکت بوده و یا همسو با این جریان روشنفکری عقیم و کج‌اندیش در راه انکار و اضمحلال هویت و موجودیت فرهنگی ملت خویش گام برداشته‌ایم، بزرگترین متهم روسیاه محکمه تاریخ خواهیم بود. مایی که از سفره ملت خود ارتزاق کرده و بی توجه به هویت خویش و ملت خویش شدیم. تا دیر نشده و تا وقتی که ملت و مملکت خود را بیشتر از این دچار بحران‌های روانی و اجتماعی نکرده‌ایم، به خود آئیم و وجدان خویش را در میان نهیم و وظیفه انسانی خویش را دریابیم و به جای تلاش به کشتن و محو فرهنگ و زبان میلیون‌ها ایرانی، گامی در جهت حفظ و اعتلای فرهنگ ملت خویش برداریم باشد که در دادگاه تاریخ و محکمه الهی روسیاه ابدی نباشیم.

۱۳۹۲/۲/۱۲

نگاهى به كشورهای كثيرالمله و چندزبانه – آفریقای جنوبی

نگاهى به كشورهای كثيرالمله و چندزبانه – آفریقای جنوبی
نویسنده: سردار داغچى
جغرافيا:
كشور آفريقاى جنوبى در جنوبى ترين نقطه ى قاره آفريقا قرار گرفته است. از شمال غربى با ناميبيا، از شمال با بوتسوانا و زيمبابوه، از شمال شرقى با موزامبيك، از شرق با سوازيلند همسايه بوده و همچنين اقيانوس هاى اطلس و هند از جنوب، جنوب غربى و جنوب شرقى آن را احاطه كرده اند. كشورى تقريبآ كم آب، در طول ساحل شرقى گرم استوائى، داراى روزهائى گرم و شب هاى سرد مى باشد.
پايتخت آفريقاى جنوبى شهر پرتوريا است كه مقر دولت و مركز سياسى كشور مى باشد. پارلمان در شهر كيپ تاون و مركز قوه قضائيه شهر بلوم فونتن است. ژوهانسبورگ بزرگترين شهر و مركز اصلى فعاليت هاى اقتصادى كشور محسوب مى شود. . اين كشور داراى 9 استان ( نيمه خود مختار)، مساحتى برابر با 219.090.1  كيلومتر مربع، 2798 كيلومتر ساحل و جمعيتى برابر 47851000 نفر مى باشد، (نرخ رشد جمعیت 9.0  درصد مى باشد ولى به خاطر گستردگى بيمارى ايدز روند نزولى دارد) كه از 4 نژاد اصلى سياه (حدود 79 درصد)، سفيد (حدود 10 درصد)، رنگين پوست (حدود 9 درصد) و آسيائى و هندى تبار( 2 درصد)تشكيل شده است. لازم به ذكر است که آفريقاى جنوبى ميزبان جام جهانى 2010 بود و اين اولين بار بود كه اين تورنمنت در آفريقا برگزار مى شد.
دين و زبان:
پيروان تمام اديان الهى در اين كشور وجود دارند. مسيحى( 68 درصد)، مسلمان ( 2 درصد)، هندو ( 1.5 درصد)، اعتقادات بومى (28.5 درصد)، و يهود نيز داراى پيروانى هستند. بيش از يك ميليون نفر مسلمان در اين كشور وجود دارد كه به نسبت جمعيت، مشاغل دولتى مهمى را عهده دار می باشند. طبق قانون اساسى جديد، 11 زبان به عنوان زبان رسمى كشور به رسميت شناخته شده كه زبان هاى انگليسى و آفريكانس در سراسر كشور و بقيه زبانها در مناطقى كه اكثريت دارند رسمى مى باشند. حدود پنج هزار عنوان نشريه ملى و محلى منتشر مى گردد كه در ميان اين نشريات روزنامه سويتن با تيراژ 210 هزار نسخه و هفته نامه ساندى تايمز با تيراژ 468 هزار نسخه پرتيراژترين نشريات اين كشور محسوب مى گردند. از ديگر روزنامه هاى مهم اين كشور مى توان روزنامه هاى سيتى زن، پرتوريا نيوز و بيزينس دى را نام برد.
ساختار سياسى:
بر اساس قانون اساسى سال 1996 آفريقاى جنوبى به صورت نوعى تلفيق قوا و سيستم جمهورى اداره مى شود. در قانون اساسى تصريح شده است كه بر ارزش هاى دمكراسى، عدالت اجتماعى و حقوق اساسى بشر مبتنى و اساس آن جامعه باز و دمكراتيك بوده، طبق خواست مردم اداره مى شود. اين كشور از معدود كشورهاى آفريقايى است كه در آن هيچ وقت كودتا نشده و انتخابات منظم در طول يك قرن اخير در آن برگزار شده است. با اين حال اكثريت سياه پوستان تا سال 1994 داراى حق راى نبودند. اين كشور داراى بهترين وضعيت اقتصادى در ميان كشورهاى آفريقايى است و زيرساخت هاى مدرن به طور مساوى در همه جاى كشور به وجود آمده اند. آفريقاى جنوبى يكى از اعضاى سازمان كشور هاى مشترك المنافع است. 
از جمله مهمترين احزاب آفريقاى جنوبى كه در پارلمان ملى كشور نيز داراى نماينده هستند مى توان به احزاب ANC،PAC ، DP، UDM، NNP، AZAPO، ALLIANCE ,IFP، CDP، FEDERAL،FF اشاره نمود. بقيه احزاب از جايگاه پائيين ترى برخوردار هستند. گاهى اوقات با توجه به مقتضيات زمان درجه اهميت برخى جابجا شده و يا اينكه ائتلاف با ديگر احزاب مى تواند براى آن حزب جايگاه ممتازترى را به همراه داشته باشد.
سيستم و نظام سياسى آفريقاى جنوبى شامل سه قوه متمايز از يكديگر بنام قواى مجريه، مقننه و قضائيه است. بر پايه قانون اساسى آفريقاى جنوبى وزراء بايد از نمايندگان پارلمان باشند. در انتخابات پارلمانى، كانديداهاى معرفى شده از سوى) احزاب براى تصدى كرسى هاى مجلس ملى(National Assembely) به رقابت پرداخته و پس از كسب اكثريت لازم آراء، حزبى كه در مجلس نيز حائز اكثريت نمايندگان باشد رياست مجلس را برعهده مى گيرد.
قوه مجريه:
رئيس جمهور، رئيس كشور و رئيس كابينه است. روساى احزاب توسط اعضاى حزب تعيين شده و رئيس حزبى كه در انتخابات عمومى، حائز اكثريت آراء ( كرسى پارلمان ) گردد براى يك دوره 5 ساله بعنوان رئيس جمهور انتخاب مى شود. 
كابينه آفريقاى جنوبى متشكل از رئيس جمهور، معاون رئيس جمهور و 28 وزير مى باشد. لازم بذكر است كه از ميان 28 وزارتخانه موجود، فقط 21 وزارت خانه داراى معاون مى باشند كه آنان نيز از ميان نمايندگان پارلمان انتخاب مى شوند. 
استان هاى 9 گانه آفريقاى جنوبى داراى دولت هاى محلى(استانى) مى باشند كه سر وزیر (Premier )، بلند پايه ترين مقام اجرائى آن استان به حساب مى آيد. 
پارلمان:
پارلمان مركز قانون گذارى كشور و شامل دو مجلس ملى (National Assembly) با 400 نماينده و شوراى ملى استانها (National Council of Provinces) با 81 نماينده (از هر استان 9 نماينده) مى باشد. وزرا و معاونين كابينه حتما بايد از بين نمايندگان مجلس انتخاب گردند و در جلسات پارلمان نيز حاضر شوند. مقر پارلمان شهر كيپ تاون مى باشد. علاوه بر آن هر استان به صورت جداگانه داراى پارلمان استانى خود مى باشد.
رسانه ها:
آفريقاى جنوبى داراى مطبوعات آزاد و بسيار قوى است كه عملكرد دولت را طبق عادت شكل گرفته در دوران آپارتايد به چالش مى كشند. اغلب رسوايى ها، براساس گزارش هاى مطبوعات از فساد دولتى به وجود آمده است كه در مواردى مانند رسوايى شركت شيك اتهامات وارده درست بوده است. در اين مورد ژاكوب زوما معاون رئيس جمهور نيز مورد اتهام قرار گرفت و يا اتهامات وارد به دينى ماندلا نماينده مجلس، ديدگاه دولت در مورد انتخابات پارلمانى سال 2005 زيمباوه و مساله ايدز از عناوين مهم خبرى در سال هاى اخير بوده اند. 
اگر چه آفريقاى جنوبى امروزه يكى از كشورهاى پيشرفته در زمينه شبكه هاى خبرى و رسانه اى است اما جزء آخرين كشورهايى بود كه اجازه استفاده از تلويزيون را صادر كرد و پخش تلويزيونى در اين كشور از سال 1975 آغاز شد. در پايان آپارتايد در سال 1994 شبكه هاى تلويزيونى مناطق شهرى آفريقاى جنوبى برخى از مناطق كم جمعيت تر را پوشش دادند و شبكه هاى راديويى در كل كشور مهمان خانه هاى مردم شدند.
طى دوران آپارتايد اغلب ايستگاه هاى راديويى و كانال هاى تلويزيونى توسط شركت پخش رسانه اى آفريقاى جنوبى SABC اداره مى شد و دولت وظيفه كنترل و  سانسور شديد اطلاعات را برعهده داشت و تنها چندين شبكه محلى به صورت محدود فعاليت مى كردند. با پيدايش خانه هاى مادرى سياه پوستان مستقل ( يا بانتوزان ها ) در دهه 1970 شبكه هاى تلويزيونى و راديويى خارج از كنترل دولت شكل گرفتند. پس از زوال آپارتايد صنعت رسانه دچار تحول شده و بسيارى از شبكه هاى تلويزيونى و و ايستگاه هاى بانتوزان ها خصوصى شدند و اغلب آنها SABC ايستگاه هاى راديويى به شركت هاى تحت مديريت سياه پوستان فروخته شدند.
در سال 1981 شركت پخش رسانه اى آفريقاى جنوبى اولين شبكه تلويزيونى آفريقايى در دوران آپارتايد را روى  آنتن برد و دومين شبكه هم در همين دهه به آن اضافه شد. در سال 1986 با ورود يك شبكه تلويزيونى خصوصى به نام M – Net دوران يكه تازى تلويزيون SABC به پايان رسيد M – Net از پخش اخبار منع شده بود.
هم اكنون آفريقا دو شبكه تلويزيونى رايگان(SABC و Etv آفريقاى جنوبى) و يك شبكه اشتراكى( M – Net ) دارد و دسترسى به شبكه ماهواره اى (DStv ) توسط  M – Net امکان پذیر است. e. tv مجاز به ارائه خدمات تلويزيونى اخبارى مستقل است. SABC اخبار و كانال هاى سرگرمى را از طريق ماهواره در سراسر آفريقا پخش می کند. 
آپارتايد در آفريقاى جنوبى:
تبعيض نژادى در سال هاى پس از جنگ جهانى دوم
منازعات نژادى بين اقليت سفيد پوستان و سياهپوستان اكثريت، در تاريخ و سياست آفريقاى جنوبى نقش مهمى را بازى كرده است و به دوره تاريخى آپارتايد در آفريقاى جنوبى منجر شده است. در سال 1948 حزب ملى آفريقاى جنوبى از طريق راى گيرى به قدرت رسيد و شروع به انجام يك سرى قوانين مبنى بر جداسازى نژادى كه به نام « آپارتايد » شناخته مى شود، كرد. لازم به ذكر است كه در سال 1934 حزب آفريقاى  جنوبى و حزب ملى آفريقاى جنوبى براى تشكيل حزب متحد آفريقاى جنوبى و به دنبال آشتى بين آفريقايى ها و سفيد پوستانِ انگليسى زبان ادغام شدند. ولى اتحاديه به دليل ورود به جنگ جهانى دوم به عنوان متحد بريتانيا از هم پاشيد. حركتى كه حزب ملى به شدت مخالف آن بود. جاى تعجبى نيست كه اين تبعيض در مورد ثروت به دست آمده از صنعتى سازى سريع دهه هاى 50 ، 60 و 70 ميلادى نيز به كار رفت. در حالى كه اقليت سفيد پوستان از بالاترين استاندارد زندگى قاره آفريقا، كه برابر سطح زندگى در كشور هاى غربى جهان اول بود، برخوردار گشته بودند اكثريت سياه پوستان از لحاظ هرگونه استانداردى همچون درآمد، تحصيل و حتى ورود به ادارات دولتى مورد تبعيض قرار داشتند. دولت برآمده از آپارتايد، ميان يك سياه پوست، هندى و يا رنگين پوست آفريقاى جنوبى به مانند مردم كشورهايى همچون غنا و تانزانيا فرقى قائل نبود و با تمامى آنها به عنوان شهروند درجه آخر رفتار مى كرد.
آزادى ماندلا و انتخابات آزاد
آپارتايد نژادى روز به روز در جهان باعث جنجال بيشتر مى شد و منجر به تحريم هاى خارجى كشورهاى غربى و شورش و سركوب هاى داخلى مى شد. مدت مديدى از سركوب شديد توسط دولت متشكل از سفيدپوستان و مقاومت، اعتصاب، راهپيمايى، اعتراض و خرابكارى توسط احزاب ضد آپارتايد مخصوصاً كنگره ملى آفريقا(ANC) ادامه يافت. در سال 1990 دولت حزب ملى اولين گام براى مذاكره  كناره گيرى از قدرت را با لغو ممنوعيت كنگره ملى آفريقا و ديگر موسسات سياسى چپ گرا برداشت و نلسون ماندلا را بعد از 27 سال زندان، آزاد كرد. قوانين آپارتايد به تدريج از كتاب هاى قانون حذف شدند و اولين انتخابات چند نژادى در سال 1994 برگزار شد و اين به دليل منازعات خشونت آميزى بود كه بين اكثريت سياهپوستان و بسيارى از سفيد پوستان، رنگين پوستان و هنديان اتفاق مى افتاد. حزبANC اكثريت آراء پيروز انتخابات شد و از آن زمان تاكنون قدرت را در دست داشته است.
اغلب از آفريقاى جنوبى به عنوان ملت رنگين كمان ياد مى كنند، اين اصطلاح را اسقف اعظم دسموند توتو خلق كرد و بعدها رئيس جمهور آفريقاى جنوبى نلسون ماندلا از آن به عنوان استعار هاى براى توصيف پيشرفت هاى جديد تنوعات فرهنگى نشات گرفته از ايدئولوژى آپارتايد استفاده كرد.
وقتى كه آپارتايد در سال 1994 تمام شد دولت مجبور شد تا بانتوسان هاى مستقل و نيمه مستقل قبلى را به ساختار سياسى آفريقاى جنوبى تبديل كند. به همين دليل چهار استان قبلى با نام هاى استان كيپ، استان كوازولو ناتال، ايالت آرنج فرى و ترانس وال كنار گذاشته شدند و 9 استان ديگر جايگزين آنها شدند. اين استان هاى جديد از استان هاى قبلى كوچكترند كه براى تخصيص منابع بيشتر اين طور كوچك در نظر گرفته شده اند.
ميليون ها نفر از مردم آفريقاى جنوبى كه اكثرا سياهپوست هستند، همچنان در فقر و حاشيه شهرها زندگى مى كنند. بسيارى اين امر را ميراث رژيم آپارتايد مى دانند و همچنين بسيارى اين فقر را ناشى از ناكامى دولت اخير در مقابله با موضوعات اجتماعى مى دانند. البته عواملى از قبيل ضعف در قوانين مالى و پولى دولت، براى تضمين تقسيم ثروت و رشد اقتصادى را نيز مقصر مى دانند. به هر حال سياست مسكن ANC در شرايط زندگى بسيارى از طريق تغيير جهت هزينه هاى مالى و پيشرفت سيستم جمع آورى ماليات بهبود حاصل كرده است.
فرهنگ و آموزش در آفريقاى جنوبى:
آفريقاى جنوبى 12 ميليون و 300 هزار دانش آموز، 386600 معلم و 26292 مدرسه دارد. كه از اين بين 1098 مدرسه خصوصى وجود دارد. مدارس آفريقاى جنوبى به دو دسته تقسيم مى گردند. مدارس ابتدايى شامل كلاس هاى 0 تا 6 و مدارس متوسطه شامل كلاس هاى 7 تا 12 هستند. از بين مدارس اين كشور 6000 مدرسه متوسطه وجود دارد و بقيه مدارس ابتدايى هستند.
در اين كشور در مدارس دولتى براى هر 32.6 دانش آموز يك معلم وجود دارد در حالى كه اين نسبت در مدارس خصوصى براى هر 17.5 دانش آموز است. 
دپارتمان ملى آموزش مسئوليت امور آموزشى در كل كشور را بر عهده دارد و هر كدام از 9 استان دپارتمان آموزشى مخصوص خود را داراست. دولت مركزى چارچوب كلى و ملى مربوط به سياست مدارس را تعيين مى كند اما ساير مسئوليت ها را هر يك از استانها جداگانه بر عهده دارند.
مدارس خصوصى و انيستيتو هاى آموزش پيشرفته در اين كشور داراى استقلال نسبى هستند اما بايد برخى از قوانين دولتى را حتما اجرا كنند كه قابل چشم پوشى نيستند ؛ مثلا هيچ مدرسه اى در اين كشور حق ندارد دانش آموزى را به خاطر مذهب يا نژادش اخراج كند.
آفريقاى جنوبى داراى سه سطح آموزشى است:
General education and training
Further education and training
Higher education and training
دوران آموزش در اين كشور به 13 سال تقسيم مى گردد. كه از كلاس 0 يا R (سال پذيرش) تا كلاس 12 يا M یا سال امتحان ورودى دانشگاه ادامه دارد. دوره تعليم و تربيت عمومى از كلاس 0 تا 9 است. شايان ذكر است كه از سال 1996 به بعد، آموزش عمومى براى تمام مردم آفريقاى جنوبى از سن 7 تا 15 سال اجبارى شد. تعليم و تربيت متوسطه از كلاس 10 تا 12 است. اين دوره همچنين آموزش هاى مربوط به كار و كسب مهارت هاى فنى را نيز شامل مى گردد. اهداى مدرك ديپلم در اين دوره صورت مى پذيرد.
آماركسانى كه سال 12 را با قبولى گذرانده اند در حال افزايش است و از 40 درصد در اواخر دهه 1990 به 68.3 درصد در سال 2005 رسيد است. 
تعليم و آموزش عالى مربوط به ادامه تحصيل تا سطح دكترى است. افريقاى جنوبى داراى بيش از يك ميليون دانش آموز در سطح عالى است كه اين افراد در دانشگاهها و انيستيتو ها در حال آموزش هستند.
در اين كشور همچنين صدها انيستيتو در استان ها فعال هستند كه توانايى اعطاى ديپلم و مدارك خاص فنى را از طريق دپارتمان ملى اين كشور برعهده دارند.
بيشتر دانشگاه هاى اين كشور در سطح جهانى هستند و گوى سبقت را در برخى از زمينه هاى تحقيقاتى از ساير كشورها ربوده اند. در اين كشور گرچه دانشگاهها تحت حمايت مالى دولت هستند اما در عملكرد خود، خودمختار هستند و به وسيله شوراى دانشگاه اداره مى گردند.
دانشگاه هاى آفريقاى جنوبى:
بودجه مصرفى دولت در زمينه آموزش 20 درصد از كل بودجه اين كشور را دربر می گیرد. در سال 2006 بودجه آموزش اين كشور 92.1 بيليون بود، چيزى در حدود 17.8 درصد از بودجه كشور. اين كشور مجبور است هزينه زيادى را هر ساله در زمينه آموزش مصرف كند تا بتواند عقب ماندگى ناشى از 40 سال آپارتايد در اين كشور را از بين ببرد. در سيستم آپارتايد آفريقاى جنوبى، سفيدپوستان داراى مزاياى زيادى بودند و مى توانستند از مدارس عالى، بصورت رايگان استفاده كنند در حالى كه سياه پوستان اين كشور محدوديت هاى زيادى در آموزش داشتند.
در سيستم هاى آپارتايد، سيستم آموزش نقش مهمى را در تحقق آپارتايد بر عهده دارد. در سيستم آموزشى آپارتايد محدوديت هاى شهرى و همچنين شغلهايى كه افراد يك نژاد خاص در آينده مى توانند احراز كنند ديكته مى گردد ؛ مثلا در آفريقاى جنوبى سيستم آموزشى، شغل هاى آينده سياه پوستان را فقط خدمتكارى و كارگرى نشان مى داد گويى كه سياهان فقط توانايى انجام اين كار را دارند. همان طور كه HF Verwoerd بنيانگذار سيستم آموزشى تبعيض آميز مى گفت: در دنياى اروپا هيچ  شغلى به غير از كارگرى و خدمتكارى براى سياهان وجود ندارد و آنها هيچ ارزشى در جامعه اروپا ندارند و محكوم به خدمتكارى و كارگرى هستند.
گرچه دولت تلاش زيادى را براى از بين بردن آثار آپارتايد انجام داده است ولى هنوز هم برخى اثرات آن باقى مانده است.
بيشترين مشكل در استان هاى فقير و روستايى شبيه Cape شرقی و KwaZulu Natal وجود دارد كه مدارس آنها داراى امكانات كمترى نسبت به استان هاى ثروتمند Gauteng و Cape غربى است.
در اين كشور درصد بيسوادى در بين بزرگسالان بالاى 15 سال در حدود 24 درصد است. همچنين معلمان در شهرستانها، تعليمات كمى ديده اند در نتيجه نرخ ورودى دانشگاهها در شهرستانها نسبتا كم است.
65 درصد سفيدپوستان، 40 درصد هندى هاى بالاى 20 سال داراى تحصيلات عالى هستند كه اين نسبت در بين سياهان به 14 درصد و بين رنگين پوستان 17 درصد است.
دولت براى آموزش مردم زير خط فقر اين كشور دو برنامه در سر لوحه كار خود قرار داده است:
1- راه اندازى مدارس و انيستيتو هاى كاملا رايگان كه همه منابع و مخارج آنها از طريق دولت تامين مى گردد. اين مدارس بيشتر در مناطق فقير ايجاد شده اند و در حدود 40 درصد از كل مدارس در سال 2007 را تشكيل داده اند.
2- برنامه تامين تغذيه مدارس كه وظيفه تغذيه 1.6 ميليون بچه مدرسه اى را بر  عهده دارند. اين برنامه در مدارس ابتدايى در 13 ناحيه روستايى و 8 ناحيه شهرى قحطى زده اجرا مى گردد.
اين كشور فعاليت هاى ديگرى را نيز براى آگاهى در باره ى ايدز در مدارس و همچنين باسواد كردن افراد بزرگسال انجام مى دهد.
سيستم آموزشى آفريقا به وسيله عوامل مختلفى رده بندى مى گردد: مدارس و دانشگاهها بر حسب سطح آموزش و منابع مالى تقسيم بندى مى گردند. مدارس و دانشگاه هاى سطح بالا به طور متناسبى در حوزه دولتى و خصوصى پراكنده شده است. دولت منابع اوليه بيشتر مدارس دولتى را تهيه مى كند و والدين نيز مدارس را در تامين هزينه هاى خود يارى مى دهند.
زبان ها:
آفريقاى جنوبى 11 زبان رسمى دارد. زبان انگليسى در سراسر جهان و از جمله آفريقاى جنوبى متكلمين زيادى دارد اما پرمتكلمترين زبان آفريقاى جنوبى محسوب نمى شود. نكته ى جالب اينكه 11 نام رسمى براى آفريقاى جنوبى وجود دارد كه به ازاى هر زبان يك نام مستقل در نظر گرفته شده است.
Afrikaans 
English 
IsiNdebele 
IsiXhosa 
IsiZulu 
Sepedi 
Sesotho 
Setswana 
SiSwati 
Tshivenda 
Xitsonga
همچنين در اين كشور هشت زبان غيررسمى وجود دارد: زبان هاى فاناگالو، خويى , لوبدو، ناما، دبل شمالى، فوتى، نس و زبان اشاره اى آفريقاى جنوبى. اين زبان ها گاهى در مقاله هاى رسمى به كار گرفته مى شوند. شهرت آنها و تعداد متكلمينشان بسيار كم است و به عنوان زبان رسمى به رسميت شناخته نشده اند.
بسيارى از زبان هاى غيررسمى قبيله هاى بوشمن-سان و خويخوى شامل لهجه هاى محلى است كه به سمت شمال كشور يعنى ناميبيا و بوتسوانا هم كشيده شده اند. مردم اين كشورها از لحاظ قبيله با بقيه آفريقايى ها تفاوت دارند و به عنوان جوامع شكارچى معروف هستند. آنها به حاشيه رانده شده اند. اغلب، زبان هايشان در حال تبديل شدن به زبان هاى انقراض يافته است.
بسيارى از سفيد پوستان آفريقاى جنوبى به زبان هاى اروپايى مانند پرتغالى (كه سياه پوستان آنگولا و موزامبيك هم به آن سخن مى گويند) آلمانى و يونانى صحبت مى كنند و بسيارى از آسيايى هاى مقيم آفريقاى جنوبى و هندى ها به زبان هاى آسياى جنوبى مانند هندى گوجاراتى و زبان تاميل صحبت مى کنند.
توزيع زبانى و نژادى توامان در آفريقاى جنوبى 
زبانى كه در اين كشور صحبت مى گردد بسته به منطقه اى كه در آن هستيد متفاوت است. براساس آمارگيرى سال 2001 جمعيت متكليمن به زبان مادرى (home language) بدين صورت است: 
17زبان IsiZulu  با 23.8 درصد(بيشترين جمعيت صحبت كننده)، زبانIsixhosa  با 17.6 درصد، زبان Afrikaans با 13.3 درصد، زبان Sepedi با 9.4 درصد، زبان Setswana با 8.2 درصد، زبان انگليسى با 8.2 درصد. 
درصد متكلمين زبانها بر حسب استانها:
Eastern Cape - isiXhosa (٪٨٣), Afrikaans (٪٩)
Free State - Sesotho (٪٦٤), Afrikaans (٪١٢)
Gauteng - isiZulu (٪٢١), Afrikaans (٪١٤), Sesotho (٪١٣), English (٪١٢)
KwaZulu-Natal - isiZulu (٪٨١), English (٪١٣)
Limpopo - Sepedi (٪٥٢), Xitsonga (٪٢٢), Tshivenda (٪١٦)
Mpumalanga - siSwati (٪٣١), isiZulu (٪٢٦), isiNdebele (٪١٢)
Northern Cape - Afrikaans (٪٦٨), Setswana (٪٢١)
North West - Setswana (٪٦٥), Afrikaans (٪٧)
Western Cape - Afrikaans (٪٥٥), English (٪١٩), isiXhosa (٪٢٣)
گروه بندى زبان ها
لازم به توضيح است كه متكلمين زبان Afrikaans كه در حدود 5811547 نفر است در كشور ناميبيا و همچنين توسط برخى از اهالى آفريقاى جنوبى كه در ايالات متحده آمريكا، انگليس، كانادا، استراليا و نيوزلند زندگى مى كنند صحبت مى گردد.