۱۳۹۸/۱۱/۲۹

"دولت – ملت" و "هویت ملی"

اومود اورمولو
در نظر گرفتن دولت و "ملت" باهم در کنار توسعه دولت مدرن یکی از مهمترین تغییرات ذهنی و ساختاری بود، بر اساس نظریات هابرماس ادغام واژه‌های "دولت" و "ملت" به صورت "دولت- ملت" از اواخر قرن ۱۸ آغاز می‌گردد. هیتر نیز رخت بربستن "ملت" از مفهوم ملی و پیوند آن به همراه "دولت" و سپس توسعه آن را از اواخر قرن ۱۸ میلادی معرفی می‌کند. پیوند ملت با دولت پس از ایجاد وابستگی ظاهری "ملت" از سوی دولت را معنا بخشید، "ملتی" که تا قبل از آن دربرگیرنده جمعیتی بیش نبود و دولت مدرن در این پروسه با ایجاد وابستگی سبب بوجود آمدن ملت تحت قالب سیاسی مشخص تعریف شده‌ای گردید.
کسب هویت برای ملت یکی از اساسی‌ترین ملزومات دولت- ملت بود، دولتها طی پروسه‌ی مدرن شدن هر چقدر هم دارای یکپارچگی اداری و جغرافیائی که تا قبل از آن صاحبش نبودند گردیدند ولی بازهم کافی به نظر نمی رسید و برای اتمام و گارانتی نمودن پروژه یکپارچگی جغرافیائی و اداری لزوم یکپارچگی فرهنگی احساس می‌گردید. بدین صورت بود که دولت مدرن بخش بزرگی از انرژی و امکاناتش را برای طرد عایدات محلی جامعه و ساخت سمبولهای ملی صرف نمود تا با استفاده ابزاری از این سمبولها هموژن‌سازی فرهنگی را تاسیس نماید.
زدودن تمامی تفاوتهای ائتنیکی، دینی، زبانی و ساخت و ساز پیوسته بر روی تفکر "وحدت" جهت ایجاد جامعه‌ای یکپارچه یکی از مهمترین و اولیه‌ترین اهداف دولت- ملت بود، تفکر ملی‌گرائی نیز در پروسه‌ی ایجاد ملتی با هویت سیاسی تعریف شده از سوی دولت بکار بسته شد. برای مثال ملی‌گرائی در اروپا به‌ صورت ارگانیزه شدن دولت- ملت آغاز گردیده و در اواخر قرن ۱۸ میلادی به عنوان ایدئولوژی سیاسی مطرح گردید. 
ایدئولوژی ملی‌گرائی دارای یک سری پیشنهادات مرکزی می‌باشد که اسمیت آنها را به ۴ مورد تقسم بندی می نماید:
۱-  ادعائی مبتنی بر تقسیم ملتها به فردیتی بر اساس تاریخ و سرنوشت، 
۲- ملت منبع اقتدار سیاسی و اجتماعی بوده و صداقت وابستگی و پیوند با ملت برتر از دیگر پیوندهاست،
۳-  اگر انسانها خواهان آزادی‌اند، ‌می‌باید با یک ملتی همسان‌ گردند،
۴-  برای تاسیس صلح و آزادی در دنیا باید تمامی ملتها در امنیت و آزادی به سر برند.
با توجه به بندهای یاد شده ملی‌گرائی سبب تولید مفاهیم "وحدت ملی، وحدت هویتی، برادری" گردیده و تا جائیکه امکان داشت سبب نشر مفاهیم یاد شده در افکار عمومی می‌گردد.
هدف ایدئولوژی ملی‌گرائی حفظ یکپارچگی دولت، علارغم تمامی تفاوتها ایجاد یکپارچگی و اقتصاد مدرن می‌باشد که تمامی امکانات دولت نیز برای اهداف مذکور بکار بسته می‌شود. اوردوهای بزرگ تاسیس شده و سیستم مالیات مستقیم نیز به یکی از منابع اصلی مادی دولت مدل می گردد، سراهای‌ نظامی و آموزشی سعی در جذب قسمت عمده جامعه در درون سیستم را بر عهده می‌گیرند. در موضوعات زبان، هنر، تاریخ و آداب روزمره رسمی ایجاد گردیده و یا سننی برگزیده میشود و رسم مذکور بر دیگر رسوم برتری قابل محسوسی می‌یابد. ایجاد نهادهای آموزشی ملی، ایجاد زبانهای استاندارد، کمک به تاسیس موزه‌ها و نمایشگاه‌هائی که در برگیرنده ایدئولوژی رسمی دولت می باشند برای تولید فرهنگ ملی بکار بسته میشود در عین حال سمبولها، رسوم، پرچم و مارشهای ملی نیز ایجاد می گردد.
در پروسه زدودن هویتهای محلی و هموژن‌سازی در جهت هویت ملی طبقه حاکم و فرهنگ حاکم اهمیت و نقش بسزائی ایفا نموده است. آگاهی ملی از سوی برگزیده‌شده‌گان و کانالهای متفاوت به مردم منتقل می‌گردد و خواستی که از انسانهای معمولی جهت ملت‌شوندگی طلب می‌گردد همسا‌ن‌سازی و تناسب با طیف و فرهنگ حاکم می باشد. در این حین کاربرد ملی‌گرائی جهت یکپارچگی دولت و ایجاد "هویتی بالادست" فرای خانوداه، جمعیت، عشیرت و عدم مانع شدن در برابر این پروسه خواسته می ‌شود. 
تصویر ذهنی که از هویت "ایرانی"، "هویت ملی"، "ایران" در جغرافیای ایران شبیه‌سازی گردیده بیش از آنکه برآیند پروسه طبیعی تاریخ که از اجداد ملل موجود در جغرافیای یاد شده به ارث برده‌ شده باشد ساخته و پرداخته گروهی از شبه‌روشنفکران است که توسط سیستم آموزشی اجباری دوران رضاشاه و محمد رضا شاه درونی سازی گردیده و به گروه‌های ائتنیکی ساکن ایران القاء و تحمیل گردیده است. منطق عمومی و حاکم دولت – ملت در ایران به مانند دیگر نمونه‌ها قبل از هر موردی منطق استعمارگر بوده و نژادپرستی و تک‌تیپ‌سازی جزئی از اساسی‌ترین پایه‌های دولت- ملت در ایران به شمار می‌آید، در دیگر سو برای موفقیت و تحقق مستعمره‌سازی داخلی، ارائه و ترویج نژادپرستی و تک‌تیپ‌سازی دولت – ملت نیز با دو شیوه "ائتنوساید" و "ژنوساید" بکار بسته شده است.

۱۳۹۸/۱۱/۱۵

دولت-ملت و زبان آموزشی

اومود اورمولو
امروزه ساختار بسیاری از دولت‌ها آثار مدرنیته را به یدک می‌کشند، پروسه مدرنیته در اروپا از قرن۱۶ تا ۱۸ میلادی سبب ایجاد تغییر و تحولات اجتماعی وسیعی در ابعاد مختلف زندگی مردم اروپا گشت. مدرنیته در کنار روند معاصرشوندگی، صنعتی‌شوندگی و بر سرعت متالیزه شدن روابط اقتصادی افزود و سبب گذر به اقتصاد کاپیتالیستی گردید. توسعه بخش کسب و کار، رشد اندیشه‌های علمی، افزایش سرعت شهرنشینی و فعالیت‌های مرتبط با افزایش استانداردهای دمکراسی فزونی یافت. پروسه تحول رادیکال مذکور سبب تغییرات اساسی نهادهای اجتماعی و سیاسی را در پی داشت. پس از این روند بود که تمامی نهادهای اجتماعی و سیاسی شانس بکارگیری روشهای سازماندهی سنتی قبل از مدرنیته را از دست دادند.
در پروسه معاصرشوندگی ساختار دولت نیز دچار تغییرات جدیدی گردید. دولت با گردآوری سرزمینهای خود تحت مدیریت اداری سبب افزایش ظرفیت اداری خود گردید، در عین حال سبب طرد مردم از مدیریت شده و مرزهای تحت حاکمیت خود را به طور قطعی مشخص ساخت. دولت تمامی نیروهائی که سبب ترویج خشونت احتمالی می گردید تصفیه نمود و خود شیوه جدیدی از مکانیزمهای خشونت را بوجود آورد. مفهوم مدرن‌شده‌گی دولت از مبدل‌شدنش به "سیستم مرکزی" قدرتمندی می گذشت؛ مرکزیت‌گرائی حقوقی، سیاسی، جغرافیائی دولت سبب ایجاد قدرت بازدارندگی دولت می گردید. این قدرت یکی از عناصر طرح "دولت مدرن" را که از اروپا آغاز گردیده بود به دیگر نقاط دنیا نیز تسری داده بود. در عین حال دولت مدرنی که خود در حال تسری به دیگر نقاط دنیا بود سبب ایجاد مدل جهانی دولت مدرن گردید...
دولت مدرن که بر پایه مرکزیت‌گرائی و مالیات رشد می یافت احتیاجات مدرنیته را در موضوعات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به صورت کاربردی‌تر و فعالتر از گروههای سیاسی گذشته به جای می‌آورد. ساختارهای سیاسی که قبل از این پروسه در صحنه تاریخ زیسته بودند به هیج وجه دارای مرزبندی‌های جغرافیائی مشخص نبوده و هموژن‌سازی و یکپارچه‌سازی داخلی را نیز تشویق نمی‌نمودند. برگزیده‌گان فئودال در کنار اینکه حجم وسیعی از سرزمینها را در کنترل خود داشتند ولی دارای قدرت نظامی محدود و از ظرفیت تولیدی مشخصی برخوردار بودند. امپراطوریها قدرت گرفتن مالیات از تابعین خود را داشتند ولی دغدغه‌ای همچون هموژن‌سازی فرهنگی تابعین خود را در سر نمی‌پروراندند در حالیکه دولت مدرن بر پایه مرزهای جغرافیائی مشخص بنا نهاده شده و حاکمیتش در مرزهایش به صورت مطلق بود، این مسئله سبب گرایش دولت مدرن به قالب‌بندی مشخص هویتهای متعدد و مختلف ساکن در مرزهایش تحت اساس "هویتی" برگزیده گردید به علاوه دربرگیرنده‌گان قالب هویتی یاد شده تنها صاحبین اصلی حقوق مشخص گردیدند. بدین وسیله دولت مدرن رفته‌رفته به همسان‌سازی با مفهوم "ملت" را شروع نموده و "ملت" که زاده‌ی تخیل بود به منبع اصلی و الهام‌بخش حاکمیت دولت مبدل گردید.