اومود اورمولو
امروزه ساختار بسیاری از دولتها آثار مدرنیته را به یدک میکشند، پروسه مدرنیته در اروپا از قرن۱۶ تا ۱۸ میلادی سبب ایجاد تغییر و تحولات اجتماعی وسیعی در ابعاد مختلف زندگی مردم اروپا گشت. مدرنیته در کنار روند معاصرشوندگی، صنعتیشوندگی و بر سرعت متالیزه شدن روابط اقتصادی افزود و سبب گذر به اقتصاد کاپیتالیستی گردید. توسعه بخش کسب و کار، رشد اندیشههای علمی، افزایش سرعت شهرنشینی و فعالیتهای مرتبط با افزایش استانداردهای دمکراسی فزونی یافت. پروسه تحول رادیکال مذکور سبب تغییرات اساسی نهادهای اجتماعی و سیاسی را در پی داشت. پس از این روند بود که تمامی نهادهای اجتماعی و سیاسی شانس بکارگیری روشهای سازماندهی سنتی قبل از مدرنیته را از دست دادند.
در پروسه معاصرشوندگی ساختار دولت نیز دچار تغییرات جدیدی گردید. دولت با گردآوری سرزمینهای خود تحت مدیریت اداری سبب افزایش ظرفیت اداری خود گردید، در عین حال سبب طرد مردم از مدیریت شده و مرزهای تحت حاکمیت خود را به طور قطعی مشخص ساخت. دولت تمامی نیروهائی که سبب ترویج خشونت احتمالی می گردید تصفیه نمود و خود شیوه جدیدی از مکانیزمهای خشونت را بوجود آورد. مفهوم مدرنشدهگی دولت از مبدلشدنش به "سیستم مرکزی" قدرتمندی می گذشت؛ مرکزیتگرائی حقوقی، سیاسی، جغرافیائی دولت سبب ایجاد قدرت بازدارندگی دولت می گردید. این قدرت یکی از عناصر طرح "دولت مدرن" را که از اروپا آغاز گردیده بود به دیگر نقاط دنیا نیز تسری داده بود. در عین حال دولت مدرنی که خود در حال تسری به دیگر نقاط دنیا بود سبب ایجاد مدل جهانی دولت مدرن گردید...
دولت مدرن که بر پایه مرکزیتگرائی و مالیات رشد می یافت احتیاجات مدرنیته را در موضوعات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به صورت کاربردیتر و فعالتر از گروههای سیاسی گذشته به جای میآورد. ساختارهای سیاسی که قبل از این پروسه در صحنه تاریخ زیسته بودند به هیج وجه دارای مرزبندیهای جغرافیائی مشخص نبوده و هموژنسازی و یکپارچهسازی داخلی را نیز تشویق نمینمودند. برگزیدهگان فئودال در کنار اینکه حجم وسیعی از سرزمینها را در کنترل خود داشتند ولی دارای قدرت نظامی محدود و از ظرفیت تولیدی مشخصی برخوردار بودند. امپراطوریها قدرت گرفتن مالیات از تابعین خود را داشتند ولی دغدغهای همچون هموژنسازی فرهنگی تابعین خود را در سر نمیپروراندند در حالیکه دولت مدرن بر پایه مرزهای جغرافیائی مشخص بنا نهاده شده و حاکمیتش در مرزهایش به صورت مطلق بود، این مسئله سبب گرایش دولت مدرن به قالببندی مشخص هویتهای متعدد و مختلف ساکن در مرزهایش تحت اساس "هویتی" برگزیده گردید به علاوه دربرگیرندهگان قالب هویتی یاد شده تنها صاحبین اصلی حقوق مشخص گردیدند. بدین وسیله دولت مدرن رفتهرفته به همسانسازی با مفهوم "ملت" را شروع نموده و "ملت" که زادهی تخیل بود به منبع اصلی و الهامبخش حاکمیت دولت مبدل گردید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر