اومود اورمولو
در نظر گرفتن دولت و "ملت" باهم در کنار توسعه دولت مدرن یکی از مهمترین تغییرات ذهنی و ساختاری بود، بر اساس نظریات هابرماس ادغام واژههای "دولت" و "ملت" به صورت "دولت- ملت" از اواخر قرن ۱۸ آغاز میگردد. هیتر نیز رخت بربستن "ملت" از مفهوم ملی و پیوند آن به همراه "دولت" و سپس توسعه آن را از اواخر قرن ۱۸ میلادی معرفی میکند. پیوند ملت با دولت پس از ایجاد وابستگی ظاهری "ملت" از سوی دولت را معنا بخشید، "ملتی" که تا قبل از آن دربرگیرنده جمعیتی بیش نبود و دولت مدرن در این پروسه با ایجاد وابستگی سبب بوجود آمدن ملت تحت قالب سیاسی مشخص تعریف شدهای گردید.
کسب هویت برای ملت یکی از اساسیترین ملزومات دولت- ملت بود، دولتها طی پروسهی مدرن شدن هر چقدر هم دارای یکپارچگی اداری و جغرافیائی که تا قبل از آن صاحبش نبودند گردیدند ولی بازهم کافی به نظر نمی رسید و برای اتمام و گارانتی نمودن پروژه یکپارچگی جغرافیائی و اداری لزوم یکپارچگی فرهنگی احساس میگردید. بدین صورت بود که دولت مدرن بخش بزرگی از انرژی و امکاناتش را برای طرد عایدات محلی جامعه و ساخت سمبولهای ملی صرف نمود تا با استفاده ابزاری از این سمبولها هموژنسازی فرهنگی را تاسیس نماید.
زدودن تمامی تفاوتهای ائتنیکی، دینی، زبانی و ساخت و ساز پیوسته بر روی تفکر "وحدت" جهت ایجاد جامعهای یکپارچه یکی از مهمترین و اولیهترین اهداف دولت- ملت بود، تفکر ملیگرائی نیز در پروسهی ایجاد ملتی با هویت سیاسی تعریف شده از سوی دولت بکار بسته شد. برای مثال ملیگرائی در اروپا به صورت ارگانیزه شدن دولت- ملت آغاز گردیده و در اواخر قرن ۱۸ میلادی به عنوان ایدئولوژی سیاسی مطرح گردید.
ایدئولوژی ملیگرائی دارای یک سری پیشنهادات مرکزی میباشد که اسمیت آنها را به ۴ مورد تقسم بندی می نماید:
۱- ادعائی مبتنی بر تقسیم ملتها به فردیتی بر اساس تاریخ و سرنوشت،
۲- ملت منبع اقتدار سیاسی و اجتماعی بوده و صداقت وابستگی و پیوند با ملت برتر از دیگر پیوندهاست،
۳- اگر انسانها خواهان آزادیاند، میباید با یک ملتی همسان گردند،
۴- برای تاسیس صلح و آزادی در دنیا باید تمامی ملتها در امنیت و آزادی به سر برند.
با توجه به بندهای یاد شده ملیگرائی سبب تولید مفاهیم "وحدت ملی، وحدت هویتی، برادری" گردیده و تا جائیکه امکان داشت سبب نشر مفاهیم یاد شده در افکار عمومی میگردد.
هدف ایدئولوژی ملیگرائی حفظ یکپارچگی دولت، علارغم تمامی تفاوتها ایجاد یکپارچگی و اقتصاد مدرن میباشد که تمامی امکانات دولت نیز برای اهداف مذکور بکار بسته میشود. اوردوهای بزرگ تاسیس شده و سیستم مالیات مستقیم نیز به یکی از منابع اصلی مادی دولت مدل می گردد، سراهای نظامی و آموزشی سعی در جذب قسمت عمده جامعه در درون سیستم را بر عهده میگیرند. در موضوعات زبان، هنر، تاریخ و آداب روزمره رسمی ایجاد گردیده و یا سننی برگزیده میشود و رسم مذکور بر دیگر رسوم برتری قابل محسوسی مییابد. ایجاد نهادهای آموزشی ملی، ایجاد زبانهای استاندارد، کمک به تاسیس موزهها و نمایشگاههائی که در برگیرنده ایدئولوژی رسمی دولت می باشند برای تولید فرهنگ ملی بکار بسته میشود در عین حال سمبولها، رسوم، پرچم و مارشهای ملی نیز ایجاد می گردد.
در پروسه زدودن هویتهای محلی و هموژنسازی در جهت هویت ملی طبقه حاکم و فرهنگ حاکم اهمیت و نقش بسزائی ایفا نموده است. آگاهی ملی از سوی برگزیدهشدهگان و کانالهای متفاوت به مردم منتقل میگردد و خواستی که از انسانهای معمولی جهت ملتشوندگی طلب میگردد همسانسازی و تناسب با طیف و فرهنگ حاکم می باشد. در این حین کاربرد ملیگرائی جهت یکپارچگی دولت و ایجاد "هویتی بالادست" فرای خانوداه، جمعیت، عشیرت و عدم مانع شدن در برابر این پروسه خواسته می شود.
تصویر ذهنی که از هویت "ایرانی"، "هویت ملی"، "ایران" در جغرافیای ایران شبیهسازی گردیده بیش از آنکه برآیند پروسه طبیعی تاریخ که از اجداد ملل موجود در جغرافیای یاد شده به ارث برده شده باشد ساخته و پرداخته گروهی از شبهروشنفکران است که توسط سیستم آموزشی اجباری دوران رضاشاه و محمد رضا شاه درونی سازی گردیده و به گروههای ائتنیکی ساکن ایران القاء و تحمیل گردیده است. منطق عمومی و حاکم دولت – ملت در ایران به مانند دیگر نمونهها قبل از هر موردی منطق استعمارگر بوده و نژادپرستی و تکتیپسازی جزئی از اساسیترین پایههای دولت- ملت در ایران به شمار میآید، در دیگر سو برای موفقیت و تحقق مستعمرهسازی داخلی، ارائه و ترویج نژادپرستی و تکتیپسازی دولت – ملت نیز با دو شیوه "ائتنوساید" و "ژنوساید" بکار بسته شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر