۱۴۰۰/۲/۲۴

حق آموزش به زبان مادری در کودکان

اومود اورمولو

زبان‌ها با سرعتی سرسام‌آور در حال مرگ‌اند، براساس تخمینهای زبان‌شناسان بیش از ۹۵-۹۰% زبان‌ها تا سال ۲۱۰۰ به مرگ زبانی دچار خواهند شد، بدین صورت نسل‌های جدید با عدم آموزش زبان مادری والدین خود مواجه خواهند گردید.

بسیاری از زبان‌های در معرض خطر از سوی قبایل محلی بکار برده می‌شوند، بسیاری از این زبانها در صورتیکه در سیستمهای آموزشی و یا به طرق دیگر مورد حمایت دولتها واقع نگردند طی سالهای پیش رو به فراموشی سپرده خواهند شد. اگر اهداف برنامه "آموزش برای همه"  که از سوی سازمان ملل در حال اجرا می باشد تحقق یابد بسیاری از کودکان آموزش را آغاز خواهند نمود، فقط بسیاری از کودکان قبایل و دیگر کودکان گروه‌های اقلیت یا  گروههای مغلوب بجای آموزش به زبان مادری، ملزم به فراگیری زبان حاکم خواهند بود. برای مثال در آفریقایی که یکی از زبان‌های رسمی‌اش انگلیسی یا فرانسه می باشد کودکان به‌جای آموزش به زبان مادری خود ملزم به یادگیری یک زبان غربی یا زبان رسمی گروه حاکم خواهند بود. علت عدم آموزش به زبان مادری برای کودکان مذکور عدم وجود آلترناتیو آموزشی می‌باشد چونکه کودکان یاد شده از مدارسی که بتوانند آموزش به زبان مادریشان را فراگیریند محروم‌اند.

بسیاری از خانواده‌ها و سیاست‌مداران در امر آموزش خواهان کاربرد زبان حاکم از سوی دانش‌آموزان می‌باشند، در حالیکه تحقیقاتی که بر روی دوزبانگی و آموزش صورت پذیرفته حاکی از تاثیرات منفی عدم آموزش به زبان مادری و فواید متعدد آموزش به زبان مادری، دوزبانگی و چندزبانگی می باشد. در عین حال ترجیح آموزش به زبان دیگری به جزء زبان کودک به واقع نقض آشکار حقوق کودک و حقوق آموزشی می‌باشد و خانواده‌ها و سیاستمداران دانسته یا ندانسته در این امر شریک می گردند.

از دست رفتن فرصت‌های آموزشی 

بعضی از محققان بر این باورند که، بسیاری از زبان‌ها به صورت "طبیعی" و به علت عدم تناسب با تکنولوژی پسا مدرن و یا امکاناتی که از سوی دیگر زبانها(اللخصوص زبانهای غالب) ارائه می گردد و انسانها به جای آموزش زبان مادری خود به سبب ارتقاء موقعیت شغلی، زندگی و رفاهی زبان مادری خود را طرد نموده و شروع به آموزش زبانهای حاکم می نمایند. خانواده‌ها با تفکر دسترسی سهل کودکانشان در مراحل بعدی زندگی و کاری سعی در جهت‌دهی کودکانشان به سمت زبانهای غالب و یادگیری آنها و در عین حال طرد زبان مادری کودک را در پیش می گیرند. بی‌تردید نمی توان خانواده و یک فردی را که چنین می‌اندیشید مورد بازخواست و یا سرزنش قرار داد، چونکه این مسئله در دید اول به گونه‌ای هست که شاید به نظر برسد خانواده‌ها به آینده و کسب موفقیت فرزند خود می‌اندیشند. متاسفانه در آزربایجان جنوبی و ایران نیز بسیاری از خانواده‌های تورک با این طرز تفکر به کودکانشان به جای تکلم و کاربرد زبان تورکی، دانسته کودکان تورک را به سمت آموزش زبان اقلیت حاکم فارسی سوق می دهند. بسیار خوب، آیا به واقع طرد آموزش به زبان مادری و آموزش زبان حاکم به نفع کودک هست؟ بر اساس نتایج تحقیقات متعددی که بر روی کودکان اقلیت در کشورهای مختلف صورت پذیرفته، در صورتیکه اساس آموزش بر پایه زبان حاکم و طرد زبان مادری کودک باشد آثار منفی زیادی را برای کودک به ارمغان خواهد ‌آورد.  برای درک بهتر موضوع دو مثال می‌آورم: در کانادا دانش آموزان اینویت که آموزش زبان انگلیسی را فرا می گیرند پس از طی ۹ سال آموزش پیوسته به زحمت می توانند به سطح کلاس چهارم برسند؛ در عین حال مهمترین سد در راه موفقیت کودکان قبایل محلی استرالیا نیز آموزش زبان انگلیسی به جای زبان مادری مطرح می‌گردد. بر اساس تحقیقات:

- آموزش به زبانی که کودک بهتر می داند دارای نتایج مفید متعددی می باشد.

- کودکانیکه در مدارس دوزبانه‌ی آمریکائی بر اساس زبان مادری کودک شکل گرفته به تحصیل مشغول می باشند در قیاس با مدارس تک‌زبانه‌ای که بر پایه زبان انگلیسی شکل گرفته بهتر و با سرعت بیشتری زبان انگلیسی را فرا میگیرند و در عین حال میزان موفقیت کودکان در مدارس دوزبانه نیز به مراتب بیشتر از مدارس تک‌زبانه می باشد.

- بر اساس نتایج تحقیقات بلند مدتی که تاکنون بر روی کودکان اقلیت صورت پذیرفته، کودکان در صورتیکه به صورت پیوسته و طولانی مدت در سیستمی که بر پایه زبان مادریشان شکل گرفته باشد به تحصیل مشغول باشند میزان موفقیت کودکان در امر تحصیل به مراتب بیشتر بوده است.

اطلاعاتی که برای ادامه حیات اهمیت بسزائی دارند

در اکوسیستم‌های تخریب‌نشده‌ای همچون آمازون، برنو، جنگلهای باران در گینه‌نو و ...، تنها قبایل محلی و گروه‌های سنتی زندگی میکنند. اگر زبان این گروهها نابود گردد معلومات لازم برای تداوم حفظ اکوسیستم‌های یاد شده نیز با خطر مواجه خواهد گردید. بسیاری از این معلومات همچون خواص گیاهان سنتی در درمان بسیاری از بیماریها که به طور مستقیم با حیات انسان مرتبط می باشند نیز که در زبان مردمان مناطق یاد شده کدبندی گردیده است، نیز دچار نابودی خواهند شد. در حقیقت انسانها دانسته یا ندانسته با فراهم نمودن زیرساختهای مرگ زبانها به نوعی تیشه به ریشته حیات انسانی زده و شرایط تداوم زندگی انسان را با خطر مواجه می سازند.

نابودی زبانها را می توان به نوعی زبان‌کشی نامید، تحمیل زبانی به غیر از زبان مادری بر کودکان اقلیت و دیگر کودکانی که زبان یاد شده را نمی دانند با دو مورد از بندهای کنوانسیون پیشگیری و مجازات نسل‌کشی سازمان ملل متحد(E793, 1948) همخوانی دارد:   

مادده ۲(E): انتقال تحمیلی کودک منتسب به یک گروه به گروه دیگر.

ماده ۲ (B): آسیب روحی و جسمی جدی به اعضای یک گروه ائتنیکی و زبانی.

کودکان گروه‌های اقلیت و دیگر کودکان می باید اساس آموزش را به زبان مادری خود و سپس طی پروسه‌ای به آموزش زبان رسمی حاکم کشور  بپردازند، یعنی کودکان آموزش زبان دوم را نه بجای زبان مادری خود بلکه پس از فراگیری زبان مادری خود اقدام به آموزش زبان رسمی کشوری که در آن زندگی می کنند، می‌باید بپردازند. 

کانگاس

دانمارک، دانشگاه راسکلد. آکادمی آبو، فنلاند

skutnabbkangas@gmail.com

در عین حال، رجوع شود به: 

Genocide in Education – or Worldwide Diversity and Human Rights? Mahwah, New Jersey: Lawrence Erlbaum, by Tove Skutnabb-Kangas, 2000

۱۴۰۰/۱/۲۳

آیا زبان کلید آموزش هست؟

اومود اورمولو

بر اساس تحقیقات متعدد جهانی صورت‌گرفته، دو عامل فقر و تبعیض جزء مهمترین عوامل عدم دسترسی دانش‌آموزان به خدمات آموزشی برابر می‌باشد، در عین حال بافت خانواده(سطح تحصیل، طبقه اجتماعی و ...) یکی از مهمترین و اساسی‌ترین عوامل موفقیت دانش‌آموز در مدرسه بیان می‌گردد. تحقیقات حاکی از آن هست که وجود یا عدم وجود عواملی همچون کیفیت آموزش، کادر آموزشی، زیرساختهای جانبی آموزش با کیفیت و ... به تنهائی و به صورت منفرد در موفقیت آموزشی دانش‌آموزان تاثیر چندانی ندارد. مهمترین تاثیر در موفقیت یا عدم موفقیت دانش‌آموزان به کاربرد زبان مادری گروههای اقلیت یا گروههای فرودست در مدلهای آموزشی دو یا چندزبانه را نشان می‌دهد. کودکان در صورتیکه به زیرساخت‌های آموزشی زبانی که به راحتی می‌توانند خود را با آن ایفا کنند دسترسی داشته باشند با شانس کسب موفقیت تحصیلی بیشتری و در مراحل بعدی آموزش و زندگی مواجه می باشند. از زوایای دید حق کاربرد زبان مادری در سیستم آموزشی، مزایای مدل های آموزش دوزبانه یا چندزبانه، نتایج تحقیقات پداگوژیک در مورد کاربرد زبان مادری و نمونه‌های مشابه موفقیت آمیز دیگر موجود در دنیا(همچون فنلاند، کاتالونیا، باسک، گینه‌ی نو، اریتره، نیجریه، گواتمالا، مالی، بولیوی) همگی نشان از شناخت راه‌های نسبتا یکسان جهت موفقیت در امر آموزش را به ما یادآوری می کنند. با توجه به سخنان ذکر شده ما چه راه‌کارهای را می باید در پیش بگیریم؟

- ان‌جی‌اوها، انجمن‌های فرهنگی و سیاسی، انجمن صنفی معلمان، پداگوگ‌ها، خانواده‌هائی که به سبب عدم آلترناتیو مدل آموزشی بجای آموزش به زبان مادری خود ملزم به یادگیری زبان رسمی گشته‌اند و هر شخص و گروهی که بر تکثرگرائی، اهمیت آموزش به زبان مادری و چندزبانه‌گی در امر آموزش باور داشته و می تواند در مجادله زبانی سخنی برای گفتن داشته باشد می باید با تولید محتوا به آگاهی گروههای مغلوب و فرودست از حقوق زبانیشان یاری رساند.

- بهره‌مندی از نتایج مدل های آموزشی در کشورهائی که با موفقیت توانسته‌اند با تفاوتهای زبانی مواجهه نمایند، در عین حال الگوبرداری از کشورهائی که جهت تحقق آموزش به زبان مادری دارای حمایت سیستم سیاسی کشور یاد شده نیز نبوده‌اند.

- آگاهی دادن به خانواده‌ها برای حمایت لازم از امر آموزش به زبان مادری کودکانشان و تقسیم وظایف با خانواده‌ها، برای مثال در شروع آغاز تحصیلی در مهر‌ماه می توان اعتراضاتی به مانند بایکوت مدارس فارسی، آموزش زبان مادری در خانه‌ها یا هر خانه‌ی یک مدرسه‌ی زبان تورکی را مد نظر قرار داد.

- محققیتن تورک و یا دیگر محققین سایر ملتهای تحت ستم ملی در ایران می باید همه ساله با شرکت در گردهمائیهای بین‌المللی آموزشی گزارشاتی از وضعیت تحمیل زبان گروه اقلیت حاکم فارسی‌زبان بر ملل فرودست و عدم آموزش به زبان مادری گروههای ائتنیکی محکوم را فراهم آورده و به مجامع بین‌المللی عرضه نمایند، در دیگر سو می‌باید کتب، برشورها، فیلم‌های آموزشی، برنامه‌های رادیوئی و تلویزیونی ... مختلفی با موضوع حق آموزش به زبان مادری برای افزایش آگاهی خانواده‌ها از حقوق زبانیشان تهیه و منتشر گردد. وظیفه‌ی دیگر محققین تورک و کارشناسان ملتهای غیرفارس بررسی نمونه‌های مشابه آموزش چندزبانه در دیگر کشورهای دنیا و ارائه گزارشات سالیانه از نتایج سیستم های آموزشی چندزبانه که بر پایه زبان مادری دانش آموزان شکل گرفته، می باشد.  

- افزایش شعور اجتماعی در میان جامعه تورک و دیگر جوامع مغلوب جهت افزایش فشارهای سیاسی بر دولت ایران برای تامین منابع مادی آموزش به زبان مادری گروهای مغلوب و گذر از آموزش تک‌زبانه، ایدئولوژیک و تک‌تیپ‌ساز فعلی به آموزش تکثرگرا، چندزبانه، غیرایدئولوژیک و چندفرهنگی.

حدود ۱.۸ میلیارد انسان به زبانهای محلی، زبانهائی که فاقد سیستم نوشتاری، زبانهای کمتر شناخته شده، زبانهای غیررسمی و ... سخن می‌گویند. این رقم در حدود ۲۲۱ میلیون دانش‌آموز را در برمی‌گیرد، بی‌تردید کاربرد زبان مادری در سیستم آموزشی سبب ایجاد فرصت برابر آموزشی برای تمامی کودکان را فراهم خواهد نمود.

* چهارچوب مقاله فوق از سوی کتی وبلی با توجه به مشاوره‌ی کارول بنسون از دانشگاه ساکس جهت درج در  نشریات انستیتوی Insights Education آماده شده است، در ترجمه فارسی جهت درک بهتر موضوع زبانهای ملی و جلب نگرش گروه حاکم فارسی‌زبان به مسئله "آموزش به زبان مادری"  در عین حال اشاره به موضوع زبان تورکی، تورک‌ها و دیگر ملل غیرفارس در ایران بعضی از مفاهیم با توجه به چهارچوب متن اصلی افزوده یا کاسته شده‌ است.

۱۳۹۹/۱۲/۷

رسمیت چند زبان و تنوع زبانی دراروپا

 
رسمیت چند زبان و تنوع زبانی

در حال حاضر در ۵۵ کشور جهان، بیش از یک زبان به عنوان «زبان رسمی» به رسمیت شناخته شده است که از این تعداد، ۲۴ کشور در قاره آفریقا، ۹ کشور در آسیا، ۳ کشور در قاره آمریکا، ۱۰ کشور در قاره اروپا و ۹ کشور نیز در اقیانوسیه قرار دارند. در مقابل، در برخی کشورها همچون ایالات متحده آمریکا و استرالیا هیچ زبانی به عنوان زبان رسمی به رسمیت شناخته نشده است.

منظور از زبان رسمی، زبانی است که به آن در یک کشور، جایگاه حقوقی و سیاسی متفاوتی در مقایسه با دیگر زبان‌ها و گویش‌ها داده شده است و به طور خلاصه، زبان رسمی همان زبانی است که در ساختار حکومت، برای مراودات و مکاتبات در سه نهاد اجرایی، قانونگذاری و قضایی استفاده می‌شود.

معمولا در یک کشور، وقتی یک زبان به زبان رسمی تبدیل می‌شود که افرادی که به آن زبان سخن می‌گویند، از نفوذ سیاسی کافی برای رسمیت دادن به آن و محافظت از آن برخوردار باشند. به عنوان مثال در اسپانیا تنها یک زبان رسمی (یعنی زبان کاستیلی) وجود دارد؛ آنهم در حالی که بیش از ۱۷ درصد از شهروندانش به زبان کاتالان صحبت می‌کنند. به همین دلیل است که گاه زبان اصلی در یک کشور، زبان اشغالگران آن کشور است و نه ساکنان آن.

دیگر اینکه باید میان زبان رسمی و زبان ملی تفاوت قائل شد. هرگاه صحبت از زبان ملی می‌شود، بلافاصله موضوع ارتباط میان سرزمین و زبان مطرح می‌گردد؛ یعنی زبانی که در یک قلمرو مشخص (که می‌تواند یک دولت-‌ملت باشد) توسط مردمان همان سرزمین مورد استفاده قرار می‌گیرد. به همین دلیل زبان رسمی می تواند یکی از زبان‌های ملی رایج در کشور باشد.

همزیستی زبانی در اتحادیه اروپا؛ کشورهایی با بیش از یک زبان رسمی

در میان ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا، ۶ کشور دست‌کم دارای دو زبان رسمی هستند.

این کشورها عبارتند از: بلژیک با سه زبان رسمی (هلندی، آلمانی، فرانسوی)، لوکزامبورگ با سه زبان رسمی (لوکزامبورگی، فرانسوی، آلمانی)، مالت با دو زبان رسمی (مالتی، انگلیسی)، ایرلند با دو زبان رسمی (ایرلندی، انگلیسی)، فنلاند با دو زبان رسمی (فنلاندی و سوئدی) و در نهایت قبرس با دو زبان رسمی (تورکی و یونانی)

در سوئیس که عضو منطقه شنگن اما خارج از اتحادیه اروپا است نیز چهار زبان آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و رومانش، زبان‌های رسمی هستند.

در همه این کشورها، برای زبان‌های رسمی جایگاه، حقوق و امتیازات برابری در نظر گرفته شده است و خدمات اداری، اجتماعی توسط مقامات شهرداری و استانی در مناطقی که تعداد زیادی از مردم متعلق به اقلیت‌های زبانی زندگی می‌کنند، به زبان آنها ارائه می‌شود.

در حوزه آموزش نیز، معمولا دانش آموزان به یکی از زبان‌های رسمی تحصیل می‌کنند و در صورت تمایل می‌توانند به عنوان زبان دوم، آموختن یکی دیگر از زبان‌های رسمی کشور را نیز آغاز کنند؛ البته این موضوع از کشوری به کشور دیگر می‌تواند کمی متفاوت باشد.

در ادامه به شیوۀ ادارۀ دو کشور با بیشترین «همزیستی زبانی» در این اتحادیه یعنی بلژیک و لوکزامبورگ نگاهی خواهیم داشت:

بلژیک؛ چرا بیش از یک زبان رسمی؟

کشور بلژیک که در غرب اروپا در همسایگی آلمان و هلند و فرانسه قرار دارد، مملو از جمعیتی دوزبانه است. حدود ۶۰ درصد بلژیکی‌ها (عمدتا در مناطق شمالی این کشور) به زبان هلندی یا یکی از گویش‌های آن موسوم به فلامان (هلندیِ بلژیکی) صحبت می‌کنند. حدود ۴۰ درصد مردم این کشور نیز فرانسوی زبان هستند.

در بروکسل، پایتخت بلژیک زبان‌های فرانسوی و هلندی به عنوان زبان‌های رسمی بطور گسترده در نهادهای دولتی استفاده می‌شوند.

زبان آلمانی که در میان تقریبا ۱ درصد مردم بلژیک رایج است، سومین زبان رسمی این کشور محسوب می‌شود. آلمانی زبان‌ها از منطقه‌ای به نام «لی‌یژ» می‌آیند که هم مرز آلمان است. این زبان در مقایسه با هلندی و فرانسوی گسترش کمتری در این کشور دارد چراکه مناطق آلمانی زبان عمدتا پس از جنگ جهانی اول به بلژیک اضافه شده‌اند.

به رسمیت شناخته شدن سه زبان در بلژیک در حالی است که در این کشور از گذشته‌ها همواره میان فرانسوی زبان‌ها و فلامان زبان‌ها تنش سیاسی وجود داشته و همچنان این باور حاکم است که اعضای متعلق به جامعه فرانسوی زبان از موقعیت‌های اجتماعی بهتری برخوردار هستند.

به همین دلیل قانونگذاران در سال‌های اخیر بیش از هر زمانی، قوانینی را به تصویب رسانده‌اند که باعث ایجاد فرصت‌های برابر کاری و اجتماعی برای طرفداران هر دو زبان شود.

علاوه بر این سه زبان، زبان‌های دیگری از جمله انگلیسی، لوکزامبورگی، پیکارد و والون (گویش‌هایی از زبان فرانسه) و ییدیش (زبان جامعه یهودیان بلژیک) نیز در این کشور رایج است.

چه زبانی در مدارس بلژیک تدریس می‌شود؟

در بلژیک، تحصیل در مدارس، اجباری و تا ۱۸ سالگی رایگان است. زبان آموزش در مناطق هلندی زبان نیز هلندی و در مناطق فرانسوی زبان، فرانسوی و در مناطق همسایه با آلمان، آلمانی است.

در بروکسل پایتخت این کشور، زبان تحصیل دانش‌آموزان، به انتخاب والدین آنها می‌تواند فرانسوی یا هلندی باشد.

با این وجود دولت بلژیک، حق تحصیل به زبان مادری را در تمام نقاط این کشور به رسمیت شناخته است؛ به این معنی که کودکان خانواده‌های فرانسوی زبان، حتی اگر ساکن مناطق هلندی نشین باشند نیز می‌توانند به تحصیل به زبان مادری خود یعنی فرانسه ادامه دهند و بلعکس.

زبان‌های رسمی در ساختار اداری بلژیک

مروری بر تاریخ این کشور نشان می‌دهد که اگرچه قانون اساسی بلژیک همواره بر اصل «آزادی زبان» تاکید داشته، اما تا حدود صد سال پیش، پست‌های کلیدی در نهادهای دولتی عملا در اختیار افرادی از جامعه فرانسوی زبان‌های بلژیک بوده و حتی زبان فرانسوی، تنها زبان آموزش در این کشور محسوب می‌شده است.

با این وجود تلاش جنبش‌های مدنی در این کشور به تدریج به نتیجه رسید و در سال ۱۸۷۳ میلادی، زبان هلندی نیز به عنوان زبان رسمی این کشور به رسمیت شناخته شد؛ با این وجود برای برخی فعالیت‌های دولتی و قضایی، از جمله شهادت شفاهی در دادگاه و انجام روند کیفری در دستگاهی قضایی، همچنان تنها زبان فرانسوی پذیرفته می‌شد.

دومین قانون برای حمایت از زبان مادریِ هلندی در بلژیک در سال ۱۸۷۸ میلادی وضع شد و به این ترتیب زبان هلندی به زبان رسمی در نهادهای دولتی، حتی در بروکسل و مناطق فرانسوی نشین تبدیل گردید.

ورود زبان هلندی به ساختار آموزش بلژیک از سال ۱۸۸۳ میلادی با تصویب سومین قانون در پارلمان این کشور در حمایت از زبان‌های مادری ممکن شد.

از سال ۱۸۹۸ میلادی نیز با وضع «قانون برابری» زبان‌ها، به هر دو زبان فرانسوی و هلندی در این کشور، جایگاهی کاملا برابر در تمام فعالیت‌های حقوقی و اداری و آموزشی و حتی نظامی داده شد و مقامات محلی نیز موظف شدند که به ساکنان هر منطقه، خدمات مورد نیاز را به زبان مادری یا به زبانی که ساکنان انتخاب می‌کردند، ارائه دهند.

سرانجام در سال ۱۹۶۷ میلادی نسخه رسمی قانون اساسی بلژیک به زبان هلندی تصویب شد.

بر این اساس در حال حاضر در سراسر بلژیک، از عالی‌ترین تا جزئی‌ترین فعالیت‌های اداری و اجرایی به هر سه زبان اصلی ارائه می‌شود. بطور مثال در ایستگاه‌های راه آهن و فرودگاه‌های بلژیک، همه اطلاعیه‌ها به دو زبان هلندی و فرانسوی و در مناطق آلمانی نشین، در کنار این دو زبان به زبان آلمانی نیز ارائه می‌شود.

در این کشور همچنین در مناطقی که ترکیبی از مردمی از هر دو زبان رسمی زندگی می‌کنند، هر ۱۰ سال یک بار سرشماری انجام می‌شود تا زبان رسمی غالب در آن منطقه مشخص و بر اساس آن خدمات اداری لازم متناسب با آن زبان به ساکنان داده شود.

در بلژیک تابلوهای شهری به هر دو زبان فرانسوی و هلندی هستند.

لوکزامبورگ؛ شیوه‌ای متفاوت برای رسمیت دادن به سه زبان

در این کشور کوچک که اکنون دومین سرانه تولید ناخالص داخلی جهان را دارد نیز اگرچه سه زبان لوکزامبورگی، فرانسوی، آلمانی به عنوان زبان‌های رسمی شناخته شده‌اند اما حضور گستردۀ مهاجرانی از دیگر کشورهای اروپایی باعث شده دو زبان انگیسی و پرتغالی نیز بسیار رایج باشند.

بر خلاف بسیاری از کشورهای چندزبانه دیگر مانند بلژیک، سوئیس یا کانادا که منطق استفاده از چند زبان رسمی «توزیع جغرافیایی جمعیت» است، در لوکزامبورگ منطق «کاربردی» حاکم است؛ به این معنی که انتخاب زبان به شرایط بستگی دارد.

بر اساس قانون سال ۱۹۸۴ میلادی، زبان ملی این کشور «لوکزامبورگی» است؛ قوانین به زبان «فرانسه» نوشته می‌شوند و دولت نیز از سه زبان «لوکزامبورگی، فرانسوی، آلمانی» استفاده می‌کند.

در این قانون همچنین آمده است که «اگر شهروندی سوالی به زبان لوکزامبورگی، آلمانی یا فرانسوی بپرسد، دولت باید تا آنجا که ممکن است به همان زبان به او پاسخ دهد».

در مدارس لوکزامبورگ، همه دانش‌آموزان باید به هر سه زبان رسمی تحصیل کنند؛ با این وجود برای این کار به گروه سنی دانش آموزان نیز توجه می‌شود. به این ترتیب که در دبستان‌ها آموزش‌ها به زبان آلمانی اما توضیحات به زبان لوکزامبورگی است و با افزایش سن دانش‌آموزان، به تدریج آموزش زبان فرانسه نیز آغاز می‌شود، به‌گونه‌ای که در نهایت در مقطع دبیرستان همه علوم پایه و در کنار آن دروس مربوط به بخش‌های بازرگانی و اداری کاملا به فرانسه تدریس می‌شوند.

در پارلمان لوکزامبورگ نیز هر سه زبان استفاده می‌شود اما رای گیری برای تصویب قوانین، به زبان فرانسه است.

در رسانه‌های این کشور، اعم از صوتی، تصویری و مکتوب، از هر سه زبان رسمی به‌طور گسترده استفاده می‌شوند.

منطق انتخاب چند زبان رسمی در این کشورها چیست؟

یکی از دلایل اصلی داشتن چند زبان رسمی به جای یک زبان در این کشورها آن است که این جوامع در جریان فراز و نشیب‌های تاریخی و به گواه «نقشه زبانی» هر کشور به این نتیجه رسیده‌اند که «زبان مشترک» عامل اتحاد ملی آنها نیست.

نقشه زبانی این کشورها، در واقع سرزمینی متشکل از چند جامعه زبانی متفاوت را در چند منطقه جغرافیایی جداگانه نشان می‌دهد. اگرچه میان این جوامع رفت و آمد برقرار است و همه بر هویت ملی خود زیر یک پرچم و قانون تاکید دارند اما «زبان مشترک» عامل اتحاد ملی نیست. موج عظیم مهاجرت چه به دلیل جنگ‌ها و چه رونق فعالیت‌های تجاری در دویست سال اخیر، همچنین شکل بندی‌های جدید مرزی به واسطۀ توافقات میان دولت‌ها، جمعیتی بزرگ با زبان و فرهنگ های متفاوت را در داخل مرزهای یک واحد سیاسی به نام کشور اسکان داده است.

به همین دلیل است که این کشورها برای کاستن حداکثری از تنش‌های قومی، اقدام به اجرای سیاست «همزیستی مسالمت آمیز زبانی» کرده‌اند؛ سیاستی که بر سه اصل برابری زبان‌های رسمی، آزادی استفاده از زبان‌ها و اعطای قدرت اجرایی بیشتر به مناطق بر اساس اصل قلمرو استوار است.

آیا چند زبانی با یکپارچگی کشور در تضاد است؟

با وجود تنش‌های فرهنگی میان جوامع زبانی که گاه به گاه در این کشورها نیز دیده می‌شود، این اتفاق نظر وجود دارد که جدایی زبانی به معنای رد هویت ملی نیست. مثلا سوئیسی‌ها همواره بر این نکته تاکید دارند که نه جامعۀ سوئیسی‌های فرانسوی زبان، بخشی از فرانسه و نه جامعۀ سوئیسی‌های آلمانی زبان بخشی از کشور آلمان هستند. در این کشور همچنین بر این موضوع تاکید می‌شود که مرزها زبانی دقیقا بر مرز کانتون‌ها منطبق نیست و به همین دلیل، هم کانتون‌های دو زبانه و هم کانتون‌های سه زبانه وجود دارند.

در سوئیس مرزهای زبانی بر مرزهای مذهبی نیز منطبق نیست. بنابراین هیچ سندی مبنی بر اینکه همه آلمانی زبان‌های سوئیس پروتستان و همه فرانسوی زبان‌های این کشور کاتولیک هستند نیز وجود ندارد؛ بلکه برعکس آن نیز دیده شده است. یعنی سه کانتون فرانسوی زبان ژنو، وو، نوشاتل نقش بسزایی در ترویج پروتستانیسم در سوئیس داشته‌اند.

مزایای داشتن بیش از یک زبان رسمی چیست؟

اولین مزیت داشتن بیش از یک زبان رسمی، برقراری روابط بهتر میان ساکنان مناطق مختلف کشور و افزایش سطح «تحمل زبانی و فرهنگی» در جامعه و کاستن از قطب بندی‌های اجتماعی است.

این کار همچنین تلاشی از سوی دولت‌ها برای پاسخ به یک چالش اجتماعی پیچیده است؛ اینکه با ایجاد فرصت برابر برای جمعیت‌هایی با بیشترین گستره زبانی در کشور، بتوان تسهیلات قانونی و اجرایی را به میزانی عادلانه‌تر میان آنها تقسیم کرد.

داشتن بیش از یک زبان رسمی همچنین باعث می‌شود علاوه بر کمک به هر اقلیت زبانی برای حفظ و توسعۀ ویژگی‌های فرهنگی خود، آنها وجوه مشترک و به تبع آن اهداف مشترک بیشتری با مردمان دیگر بخش‌های کشور پیدا کنند؛ امری که باعث تقویت وحدت ملی می‌شود.

نکتۀ مهم اینکه، باید توجه داشت که داشتن بیش از یک زبان رسمی در کشور، به معنای افزایش توان و «ظرفیت» نهادهای رسمی برای پاسخگویی به مطالبات شهروندان به هر کدام از این زبان‌ها است و «نه الزام همه» به آموختن همۀ زبان‌های رسمی.

با رسمی کردن بیش از یک زبان در داخل مرزها، در واقع حکومت‌ها می‌پذیرند که اقلیت‌های زبانی با بیشترین گسترۀ جمعیتی در کشور، این حق را دارند تا زبان مادری خود را حفظ کنند و خدمات عمومی را نیز به زبان خودشان دریافت کنند.

این کار همچنین به معنای احترام به کثرت‌گرایی زبانی و فرهنگی در یک جامعه متنوع است. اجرای چنین سیاستی، همکاری بیشتر مقامات استانی با مرکز را نیز می‌طلبد که درنهایت باعث می‌شود به لطف تبادل اداری بیشتر مرکز با مناطق، احتمال حل و فصل مشکلات در مناطق دور افتاده نیز افزایش یابد.

اما بی‌شک داشتن بیش از یک زبان رسمی در کشور، باعث افزایش بوروکراسی و نهادهای اداری بیشتر به‌ویژه در سطح استان‌ها و ایالات می‌شود.

با این وجود طرفداران سیاست داشتن «چند زبان رسمی» معتقدند که دولت‌ها می توانند با حذف یا ادغام بسیاری از ادارات یا بخش‌هایی که کارهای موازی انجام می‌دهند یا به مرور زمان کارکرد خود را از دست داده‌اند، ضعف افزایش بوروکراسی در سیستم‌های چند زبانه را برطرف کنند.

با این وجود داشتن چند زبان رسمی در این کشورها به معنای پایان یافتن چالش‌های فرهنگی و اجتماعی نیست. در بلژیک همچنان میان فلامان‌ها و فرانسوی زبان‌ها تنش‌های زیادی وجود دارد، در لوکزامبورگ نیز در سال ۲۰۱۶ میلادی دادخواست آنلاینی با ۱۵ هزار امضا عمدتا از سوی ملی‌گرایان و گروه‌های راست افراطی تهیه و به پارلمان فرستاده شد که اعلام می‌داشت «زبان لوکزامبورگی باید به عنوان اولین زبان رسمی و ملی این کشور تعیین شود.»

تهیه این دادخواست انتقادات بسیاری را در این کشور در پی داشت؛ بسیاری از دانشگاهیان لوکزامبورگ طرح این موضوع را نمادی از تقویت گرایش‌های پوپولیستی در کشور دانستند و اعلام کردند که نه تنها چندزبانه بودن تهدیدی برای زبان لوکزامبورگی نیست بلکه باعث جذب نیروهای متخصص خارجی بیشتری به این کشور شده است؛ نیروهایی که خود و خانوادۀ آنها به تدریج زبان لوکزامبورگی را نیز آموخته‌اند.

آنها همچنین بر این موضوع تاکید کردند که تاکید صرف بر زبان لوکزامبورگی به عنوان تنها زبان رسمی و اداری، آنهم در حالی که این کشور همسایگانی با زبان‌های بین‌المللی دیگر دارد، باعث انزوای این کشور کوچک متکی بر نیروی خارجی خواهد شد.

منبع

۱۳۹۹/۱۱/۱۰

‌آیا قوانین موجود در دولت‌ها برای تحقق آموزش به زبان مادری کافی‌اند؟

اومود اورمولو

شیلا آیکمن از پیوند مابین زبان و هویت ائتنیکی و پیچیدگی رابطه مذکور سخن می‌گوید. به عنوان مثال مجادله تورک‌ها و زبان تورکی، که به عنوان ملتی تحت ستم ملی در ایران فعالیتهای جسته گریخته‌ای که حول حفظ و بسط زبان تورکی صورت گرفته و یا مجادله‌ای که برای تحقق "عدالت اجتماعی" در ایران پرداخته و می‌پردازند به خوبی می‌توان مشاهده نمود. دیگر گروه‌های ائتنیکی فرودست در ایران نیز مجادله‌ا‌ی که برای تحقق حقوق زبانی-فرهنگی انجام می‌دهند خواستار شکل‌گیری مدلهای آموزشی هماهنگ با فرهنگ و زبان خویش و در عین حال دربرگیرنده مفاهیم تکثرگرائی، چندفرهنگ‌گرائی، چندزبانگی و دیگر فواید جهان گلوبال جهت همزیستی می‌باشند. فقط این خواستها تنها در سایه تغییر قوانین قابل تحقق نمی‌باشد، همانطور که دیر جینگرن و شیرین میلر در نمونه‌ی هندوستان اشاره می‌کنند علارغم وجود قوانین، کاربرد زبان مادری در مدارس هندوستان مدلهای آموزشی به ظاهر دوزبانه ولی باطنا تک‌زبانه‌ دانش‌آموزان را به صورت آگاهانه به سمت زبان دوم سوق می دهد و یا دانش آموزان را به شیوه‌هائی ملزم به کاربرد زبان مادری خود به صورت غیررسمی در مدارس سوق دهی می‌کنند. قانون اساسی ایران رسمیت انحصاری زبان فارسی را بی‌قید و شرط پذیرفته و زبان فارسی را نه تنها به عنوان زبان دولت ایران بلکه با عنوان "زبان مشترک" تمامی ملل جغرافیای ایران مشخص ساخته است. در بخشی از اصل ۱۵ قانون اساسی از زبانهای ملی دیگر گروههای ائتنیکی مغلوب با عناوینی همچون "زبان محلی و یا زبان قومی" یاد نموده و حق آموزش ادبیات زبانهای یاد شده در کنار انحصاریترین زبان رسمی را به رسمیت شناخته است ولی طی ۴۰ سال گذشته همین اصل به شدت ناقص و غیرقابل پاسخگو با نیازهای امروز نیز علارغم وجود در قانون اساسی اجرا نگردیده و شرح های متفاوتی بر آن رفته است، حتی بسیاری از منتسبین جامعه حاکم همچون غلامعلی حداد عادل از اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی طی بیش از ۱۵ سال گذشته خبر داده‌اند. در دیگر سو سیستم آموزشی ایران که تماما تک‌زبانه و بر پایه زبان گروه حاکم می‌باشد نه برای آموزش علوم به دانش‌آموزان بلکه با هدف اساسی"فارسیزه"  کودکان تورک، عرب، بلوچ، کرد، گیلک، مازنی و ... بکار بسته می‌شود. در کنار تغییر قوانین و تصویب قوانین حمایتی از آموزش دوزبانه و چندزبانه، افزایش منابع مادی آموزشی، ترسیم نقشه‌های زبانی به صورت علمی و بی‌طرف، تشکیل انستیتوهای آکادمیک آموزشی جهت تحقیق بر روی مدلهای آموزشی و ... جهت تحقق سیاست‌های آموزشی چندزبانه به صورت علمی جزء ملزومات می‌باشد. در دیگر سو وجود قانون آموزش به زبان مادری در هر سطح و کیفی نیز به منزله‌ی تحقق امر آموزش به زبان مادری نیست، موردی که در ایران شاهد آنیم.

۱۳۹۹/۱۱/۱

آیا "آموزش به زبان مادری" نسبت به "عدم آموزش به زبان مادری" هزینه‌بر می‌باشد؟

اومود اورمولو
نتایج گزارشی که در سال ۲۰۰۶ برای گردهمائی وزرای آموزش آفریقا در رابطه با هزینه و فواید آموزش به زبان مادری حاضر شده، نشان می دهد که مدل‌های آموزشی که بر پایه‌ی زبان مادری کودک شروع شده و به صورت مرحله‌ای آموزش زبان‌های دیگر تداوم یافته نسبت به مدلهای آموزشی تک‌زبانه دارای فواید متعددی از جمله کاهش هزینه‌ها می‌باشد. اگرچه برنامه‌های آموزشی چندزبانه در شروع ۳-۴% دارای هزینه بیشتر نسبت به مدل‌های آموزشی تک‌زبانه‌اند ولی هزینه‌ها در طول زمان کاهش می یابند چون در صورت کاربرد آموزش دوزبانه هزینه‌هائی همچون تکرار کلاس‌ها، رفوزگی دانش‌ آموزان، فرار از مدرسه، ترک تحصیل و ... به شدت کاهش می‌یابد.

۱۳۹۹/۱۰/۱۵

آیا آموزش دوزبانه امکانپذیر هست؟

اومود اورمولو

سوزان مالوم تحقیقاتی در مورد مدل‌های آموزشی که بر مبنای زبان حاکم بوده و در برنامه‌های آموزشی تلفیق زبانهای اقلیت را جای داده‌اند، انجام داده است. مدل‌های آموزشی که توسط وی ارائه شده چندمرحله‌ای بوده و در کنار کسب مهارت گفتاری روان کودک به زبان مادری به علاوه‌ی افزایش اعتماد به نفس پس از آموزش به زبان مادری کودک طی پروسه‌ای شروع به آموزش خواندن – نوشتن به زبان‌های دیگر را پیش‌بینی نموده است. نتایج تحقیقات مالوم حاکی از موفقیت چنین مدل‌های آموزشی پنج مرحله‌ای می باشد. در مدلهای آموزشی ارائه شده توسط سوزان مالوم افزوده شدن آموزش زبان‌های دوم و سوم طی کدام مرحله و به چه مقدار در برنامه آموزشی کودک به موضوعاتی نظیر مفردات، خواست‌ها و نیازهای دانش‌آموز، آموزگاران و کادر آموزشی و ... متفاوت می باشد. در عین حال مدلهای آموزشی دوزبانه مذکور تفاوتی در مدارسی که برای کودکان خانواده‌های فقیر یا دارا تحقق یافته تاثیر متفاوتی از هم نداشته و هر دو موفقیتهای متعددی را نشان می دهند.


۱۳۹۹/۳/۲۵

آیا در مدت زمان کوتاهی می‌توان با گذر از زبان مادری مرحله آموزش دوزبانه را آغاز نمود؟

اومود اورمولو
بسیاری از تحقیقات صورت‌گرفته حکایت از عدم گذر کوتاه‌مدت به زبان دوم آموزش پس از آموزش زبان اول(یا زبان مادری) می‌باشد، بر اساس تحقیقاتی که توسط کاتلین هیوگ در ۲۹ کشور آفریقائی مختلف صورت گرفته نتایج تحقیق حاکی از آن هست که مدلهای آموزشی که در کوتاه‌مدت پس از زبان اول(یا زبان مادری) به زبان دوم گذر می‌کنند(پس از آموزش ۱ الی ۳ سال خواندن – نوشتن به زبان مادری و سپس گذر به زبان حاکم) گرچه دارای فوایدی نیز بوده ولی طی ۵ سال پیش رو کودک تمامی فواید پروسه گذر کوتاه‌مدت را از دست می دهد. مدلهای آموزشی تاثیر گذار بر پایه زبان مادری تنها در صورتی دارای نتایج موثر می‌باشند که در دوره‌هائی همچون ۶ تا ۸  سال صورت پذیرد، پس از آموزش زبان مادری طی دوره‌های ۱۰ ساله و سپس گذر به آموزش زبان دوم روند مثبتی را با توجه به توانایی‌های کودک از زبان مادری به زبان دوم نیز منتقل می‌گردد.