۱۳۹۲/۸/۹

تاثير مهم زبان مادرى در آموزش كودكان

نویسنده: سردار داغچی
امروزه اصطلاح جهانى شدن كه احساسات مثبت و منفى زيادى را برانگيخته است، در صفحه ى اول روزنامه ها به چشم مى خورد. كسانى كه جهانى شدن را محكوم مى كنند، عميق تر شدن فاصله ى بين مردم و كشور هاى غنى و فقير را به طرز چشم گيرى نتيجه ى جهانى شدن مى دانند. از طرفى ديگر عده اى از آن استقبال مى كنند زيرا تاسيس بازار هاى جهانى، داد و ستد همه جانبه را افزايش مى دهد.
يكى از ابعاد جهانى شدن كه از نظر متخصصين آموزش و پرورش اهميت دارد، افزايش فزاينده ى مهاجرت از كشورى به كشور ديگر است. عوامل بسيارى باعث جابه جا شدن مردم مى شود: رسيدن به شرايط بهتر اقتصادى، نياز به نيروى كار در كشورهايى با نرخ زاد و ولد كمتر، كشمكش ها و سركوب هاى گروهى و يا فجايع بومى. همچنين يكى شدن اتحاديه اروپا، از نظر اقتصادى، باعث جابجايى راحت كارگران و خانواده هايشان بين كشورهاى عضو شده است. و اين واقعيت كه امروزه رفت و آمد سريع بين كشورها جابجايى جمعيت را آسان تر كرده است.
تنوع زبانى، فرهنگى، مذهبى و « نژادى » از پيامد هاى جابه جايى جمعيت است. براى مثال در تورنتوى كانادا، 58 درصد بچه هاى مهد كودك، اهل كشورهايى هستند كه زبان اصلى آن ها انگليسى نيست. مدارس اروپا و آمريكاى شمالى سال هاست كه به صورت بحث انگيزى با اين نوع ناهمگونى مواجه بوده و هنوز هم هستند. تدابير آموزشى و عملى بين كشورها و حتى در داخل كشورها بسيار متفاوت است. گروه هاى نئو فاشيست در بعضى از كشورها آشكارا و بى پروا از سياست هاى نژاد پرستانه درباره ى مهاجران و اقليت هاى جوامع مختلف حمايت مى كنند. احزاب و گروه هاى سياسى ديگر نيز تا حدى موضع روشن بينانه اتخاذ كرده و در پى يافتن روش هايى براى « حل معضل»  اقليت هاى گوناگون و ادغام آنها در مدارس و جامعه هستند با وجود اين، آنها از حضور اقليت هاى مختلف به عنوان « معضل » . ياد مى كنند و معتقدند پيامد هاى مثبت كمى براى كشور ميزبان به همراه دارند. آنها نگران هستند كه تنوع و مذهب هويت كشور ميزبان را تهديد كند، بنابراين براى حل « نژاد » ، زبان، فرهنگ اين معضل از تدابير آموزشى كارساز حمايت مى كنند.
در حاليكه گروه هاى نئوفاشيست از اخراج مهاجران و يا به حاشيه كشاندن آنها از جريان اصلى جامعه (براى مثال جدا كردن مدارس و مناطق مسكونى) حمايت ميكنند، بسيارى از گروه هاى ليبرال طرفدار پذيرفتن آنها در بطن جامعه هستند. درست است که « پذيرش » مهاجران و « محروم كردن » آنها از بسيارى جهات به هم شباهت دارند، اما هر دو براى حل « معضل »  طراحى شده اند. در هر دو اين خط مشى ها گروه هاى مختلف فرهنگى ناديده گرفته مى شوند.  روش هاى جذب مهاجران، دانش آموزان را از حفظ و نگهدارى زبان مادريشان نااميد مى كند. و اگر آنها زبان و فرهنگشان را حفظ كنند، در آن صورت در جريان اصلى فرهنگى و آموزشى جامعه كمتر جذب مى شوند. هرچند دانش آموزان در مدرسه به علت صحبت كردن به زبان مادرى شان تنبيه بدنى نمى شوند (قبلا در بسيارى از كشورها چنين رفتارى اعمال مى شد)، اين پيام شديداللحن به آنها القا مى شود كه براى پذيرش از جانب جامعه و معلم ها بايد از هر گونه سرسپردگى به فرهنگ و زبان اصلى شان چشم پوشى كنند.
اين نوع جهت گيرى ها در « حل معضل »، هنوز هم در بسيارى از كشورهاى  اروپايى و آمريكاى شمالى وجود دارد كه با كمال تاسف مى تواند نتايج مصيبت بارى براى بچه ها و خانواده هايشان به بار آورد: متزلزل كردن رابطه ى آنها و والدينشان. هر متخصص با تجربه اى براين باور است كه مدارس بايد بر پايه ى تجربه و ميزان دانش دانش آموزان بنا گردد. همچنين آموزش بايد توانايى و استعدادهاى آن ها را نيز بارور سازد. خواه ناخواه، وقتى زبان مادرى كودكان را از آنها گرفته و روابط شان را با والدين، مادر بزرگها و پدر بزرگها قطع كنيم، در واقع آموزش را از جوهره اش تهى كرده ايم. 
از بين بردن زبان و فرهنگ در مدارس براى خود جامعه ى ميزبان نيز زيانبار است. در عصر جهانى سازى، جامعه اى كه با منابع چند زبانه و چند فرهنگى سر و كار دارد، شايستگى آن را دارد كه از نظر اجتماعى و اقتصادى نقش مهمى در صحنه جهانى برعهده گيرد. در تاريخ بشر، هويت تمامى جوامع بر اساس تقابل و اختلاط فرهنگى بوجود آمده. هويت جوامع و گروه هاى قومى هرگز ايستا نبوده و ساده انديشانه است باور كنيم در عصرى كه آهنگ تغيير جهان مانند امروز بسيار سريع است، آنها همچون نقاشى تك رنگ و موزه ى تك فرهنگى ثابت مانده اند.
چالش متخصصين تعليم و تربيت و سياستمداران براى شكل دادن به رشد هويت ملى به گونه اى است كه حقوق تمامى شهروندان (از جمله دانش آموزان) رعايت شده و منابع اقتصادى، زبانى و فرهنگى كشور به بيشترين حد بهره دهى رسانده شود. هدر دادن منابع زبانى كشور از طريق دلسرد كردن كودكان از رشد زبان مادريشان، از نقطه نظر منافع ملى و همچنين نقض حقوق كودك، كارى نابخردانه است.
مدارس چگونه مى توانند براى دانش آموزانى كه از نظر فرهنگى و زبانى تفاوت دارند، آموزش مناسبى را ارايه دهند؟ اولين قدم آگاهى از تحقيقات انجام شده در مورد نقش زبان، مخصوصا زبان مادرى، در پيشرفت تحصيلى آنهاست.

۱۳۹۲/۷/۱

کنوانسیون عدم تبعیض در آموزش و پرورش

جغرافیای ایران که تمامی ویژگی های یک جامعه چندملیتی، چنددینی، چندفرهنگی و چندزبانی را دارا می باشد متاسفانه این تنوع از سوی دولت و ملت حاکم به عنوان تهدیدی امنیتی نگریسته شده و سیاست های متفاوتی برای آسیمیلاسیون و انتگراسیون گروههای مغلوب در جامعه اقلیت حاکم بکار بسته شده است. بی شک مهمترین این سیاست ها از سوی سیستم آموزشی ایران که بر پایه رسمیت انحصاری زبان اقلیت فارس زبان شکل گرفته به پیش برده شده است. در حالیکه دولت ایران در اسفند ماه 1346 کنوانسیون عدم تبعیض در آموزش و پرورش را امضاء نموده متاسفانه بسیاری از بندهائی که دربرگیرنده احترام به تنوع ائتنیکی، دینی، فرهنگی و زبانی در این کنوانسیون می باشد تاکنون از سوی دولت ایران اجرا نگردیده و در عین حال سیستم آموزشی در ایران در کنار نقض آشکار موارد یاد شده اقدام به تبعیض متعدد و بزرگی در رابطه با حقوق کودکان دختر در سیستم آموزشی نموده است که مهمترین آنها تبعیض جنسیتی میباشد. کودکان دختر در سیستم آموزشی ایران ملزم به برپائی حجاب اجباری و رعایت احکام اسلامی می باشند، در عین حال یکی از اهداف سیستم آموزشی ایران ترویج فرهنگ حجاب و عفاف بیان گردیده است.      
مصوب کنفرانس عمومی سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد در 14 دسامبر 1960
اجرا از: 22 مه 1962 مطابق ماده 14
کنفرانس عمومی سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد که از 14 نوامبر تا 15 دسامبر 1960 در پاریس تشكیل شد، در یازدهمین اجلاس خود، با یادآوری این که اعلامیه جهانی حقوق بشر براصل عدم تبعیض تاکید می کند و اعلام می دارد که هر فردی حق دارد از آموزش وپرورش برخوردار شود، با توجه به این که تبعیض در آموزش و پرورش نقض حقوق تصریح شده در آن اعلامیه است، با در نظر گرفتن این که هدف سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد برحسب اساسنامه آن ایجاد همكاری بین ملت ها به منظور تقویت و پیشبرد احترام همگانی برای حقوق بشر و برابری امكانات و فرصت های آموزشی است ، با شناسایی و تایید این امر که سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد، در نتیجه، در عین احترام به تنوع نظام های آموزشی ملی، وظیفه دارد نه تنها هر شكل از تبعیض در آموزش و پرورش را ممنوع اعلام کند بلكه همچنین از برابری امكانات و رفتار با همه در زمینه آموزش و پرورش حمایت به عمل آورد، با داشتن پیشنهادهای مربوط به جنبه های متفاوت تبعیض در آموزش و پرورش که ماده 4/1/17 دستور کار اجلاس را تشکیل می دهد با توجه به این که کنفرانس عمومی در دهمین اجلاس خود تصمیم گرفت این مساله باید موضوع یك کنوانسیون بین المللی قرار گیرد و همچنین به کشورهای عضو توصیه شود، این کنوانسیون را در چهاردهمین روز دسامبر 1960 تصویب می کند. 
ماده 1
1- واژه "تبعیض" در این کنوانسیون شامل هرگونه تمایز و تفاوت گذاری، محروم سازی، ایجاد محدودیت، یا رجحان قائل شدن براساس نژاد، رنگ پوست، جنسیت، زبان، دین، عقیده سیاسی یا عقیده دیگر، منشا ملی یا اجتماعی، شرایط اقتصادی یا ناشی از ولادت است که هدف یا تاثیر آن از بین بردن یا تضعیف برابری رفتار در زمینه آموزش و پرورش و به ویژه در زمینه های زیر باشد:
الف- محروم کردن هر فرد یا گروه از افراد از دسترسی به هرنوع یا سطح از آموزش و پرورش؛
ب- محدود کردن هر فرد یا گروه ازافراد به آموزش و پرورش با استاندارد و معیار پست تر؛
ج- بر اساس موضوع مفاد ماده 2 این کنوانسیون، ایجاد یا حفظ نظام ها یا نهادهای آموزشی جداگانه برای اشخاص یا گروه های اشخاص؛ یا
د- تحمیل شرایطی که با شرافت و شئون انسان ناسازگار باشد به هر شخص یا گروه اشخاص.
2- برای اهداف این کنوانسیون، واژه "آموزش و پرورش" به همه انواع و سطوح آموزش و پرورش اشاره دارد، و شامل دسترسی به آموزش و پرورش، معیار و کیفیت آموزش و پرورش و شرایطی است که بر اساس آن آموزش و پرورش ارائه می شود. 
ماده 2
هنگامیکه این کنوانسیون در کشوری مجاز شمرده شد، در چارچوب مفهوم ماده یك آن، موقعیت های زیر را نباید باعث تبعیض به شمار آورد:
الف- ایجاد یا حفظ نظام ها یا موسسات آموزشی جداگانه برای دانش آموزان دو جنسیت، اگر این نظام ها یا موسسات دسترسی برابر به آموزش و پرورش ارائه دهند، دارای کادر آموزشی با قابلیت های معیاری مشابه و همچنین ساختمان و تجهیزات مدرسه با کیفیت مشابه بوده، و امكان برخورداری از همان دوره های درسی یا معادل آن را داشته باشند؛
ب- ایجاد یا حفظ نظام ها یا موسسات آموزشی جداگانه، برای مقاصد دینی یا زبانی، که آموزش و پرورشی ارائه دهند که با آمال و آرزوهای والدین یا اولیای قانونی دانش آموزان هماهنگ باشد، اگر مشارکت در چنین نظام ها یا شرکت در چنین موسسات اختیاری باشد و اگر آموزش و پرورش ارائه شده با معیارهایی که ممكن است به وسیله مسئولان صالح به ویژه برای آموزش و پرورش در سطح مشابه تعیین یا تصویب شده باشد، سازگار باشد؛
ج- ایجاد یا حفظ موسسات آموزشی خصوصی، اگر هدف این موسسات تضمین محرومیت هیچ گروهی نبوده بلكه ارائه تسهیلات آموزشی علاوه بر آموزش ارائه شده به وسیله نهادهای عمومی باشد، اگر این موسسات مطابق با آن هدف اداره شوند، و اگر آموزش ارائه شده با معیارهایی که ممكن است به وسیله موسسات صالح تعیین یا تصویب شده باشد، به ویژه برای آموزش در سطح مشابه سازگار باشد.
ماده 3
به منظور حذف و پیشگیری از تبعیض در چارچوب مفهوم این کنوانسیون، کشورهای طرف آن تعهد میکنند:
الف- کلیه مواد قانونی و دستورالعمل های اداری را که منجر به تبعیض در آموزش و پرورش می شوند، لغو و کلیه روش های اداری مربوطه را متوقف کنند؛
ب- هرجا ضروری باشد، با وضع قانون، تضمین کنند در پذیرش دانش آموزان به موسسات آموزشی هیچ تبعیضی اعمال نشود؛
ج- در زمینه شهریه مدارس و اعطای بورس یا شكل های دیگر کمک به دانش آموزان و صدور مجوزها و تسهیلات ضروری برای ادامه تحصیل در کشورهای خارجی، اجازه ندهند در رفتار مسئولان دولتی بین اتباع و شهروندان هیچ تفاوتی، جز برمبنای شایستگی یا نیاز، وجود داشته باشد؛
د- در اختصاص کمک های اعطایی نهادهای دولتی به موسسات آموزشی با هیچ محدودیت یا رجحانی که صرفا برمبنای تعلق دانش آموزان به یك گروه ویژه باشد، موافقت نكنند؛
ه- به اتباع خارجی مقیم در خاک خود دسترسی برابر آموزش و پرورش اعطا شده به اتباع خود را بدهند.
ماده 4
کشورهای طرف این کنوانسیون به علاوه تعهد می کنند سیاستی ملی را تنظیم، تدوین و اعمال کنند که، با شیوه های مناسب با شرایط و مقتضیات و کاربرد ملی، مشوق برابری امكانات و رفتار در زمینه آموزش و پرورش و به ویژه در مسائل زیر باشد:
الف- آموزش ابتدایی را رایگان و اجباری آند؛ آموزش متوسط را در اشكال مختلف آن در دسترس همگان قرار دهد؛ آموزش عالی را به تساوی در اختیار همگان برمبنای استعداد فردی قرار دهد؛ پیروی از این تعهدات را به وسیله همگان با اجبار به شرکت در مدارس به گونه ای که در قانون مقرر شده تضمین آنند؛
ب- تضمین کنند معیارهای آموزش و پرورش در کلیه موسسات آموزشی عمومی یك سطح، معادل باشند و شرایط مربوط به کیفیت آموزش ارائه شده نیز معادل باشد؛
ج- با اتخاذ شیوه های مناسب، آموزش اشخاصی را که هیچ آموزش ابتدایی ندیده یا دوره کامل آموزش ابتدایی را تكمیل نكرده ان میسر ساخته و ادامه آموزش آنان را برمبنای استعداد فردی تشویق و تشدید کنند؛
د- بدون تبعیض به افراد برای حرفه معلمی آموزش دهند.
ماده 5
1- کشورهای طرف این کنوانسیون موافقت میکنند:
الف- آموزش باید در جهت توسعه کامل شخصیت انسان و تقویت احترام به حقوق بشر و آزادی های بنیادی هدایت شود؛ آموزش باید تفاهم، تسامح و دوستی بین همه ملت ها، گروه های نژادی یا دینی را ترغیب و ترویج و فعالیت های سازمان ملل متحد را برای حفظ صلح بیشتر کند؛
ب- ضروری است به آزادی والدین و، هرگاه قابل اجرا باشد، اولیای قانونی، اولا جهت انتخاب موسساتی برای فرزندان خود، غیر از آنها که به وسیله مسئولان عمومی اداره می شوند اما با حداقل معیارهای آموزشی که ممكن است به وسیله نهادهای ذیصلاح تعیین یا تصویب شده هماهنگ است، برای تحصیل فرزندان خود احترام گذاشته شود و ثانیا به روشی سازگار با رویه قضایی که در کشور برای اجرای قوانین از آن پیروی می شود، آموزش دینی و اخلاقی کودکان هماهنگ با اعتقادات خود آنان تضمین شود؛ و هیچ شخص یا گروه اشخاص نباید وادار به دریافت آموزش دینی مغایر با اعتقادات خود شوند؛
ج- شناسایی حق اعضای اقلیت های ملی برای انجام فعالیت های آموزشی ویژه خود، از جمله اداره مدارس و، بسته به سیاست آموزشی هر آشور، استفاده وآموزش زبان خود ضروری است، مشروط براین که:
اول- این حق به روشی اعمال نشود که مانع از درک فرهنگ و زبان جامعه به طور کلی و مشارکت در فعالیت های آن به وسیله اعضای این اقلیت ها شود، یا بر حاکمیت ملی تاثیر بگذارد؛
دوم- معیار آموزش پایین تر از معیار کلی تعیین یا تصویب شده به وسیله نهادهای صالح نباشد؛ و
سوم- شرکت در چنین مدارسی اختیاری باشد.
2- کشورهای طرف این کنوانسیون تعهد می کنند کلیه اقدامات لازم را برای تضمین اجرای اصول اعلام شده در پارگراف اول این ماده انجام دهند.
ماده 6
کشورهای طرف این کنوانسیون برای اجرای آن تعهد می کنند حداکثر توجه را به همه پیشنهادهایی مبذول کنند که پس از این به تصویب کنفرانس عمومی سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد می رسد، تا اقداماتی که لازم است علیه اشكال مختلف تبعیض در آموزش و برای تحقق هدف تضمین برابری فرصت ها و رفتار در آموزش به عمل آید، تعریف شود.
ماده 7
کشورهای طرف این کنوانسیون در گزارش های دوره ای خود به کنفرانس عمومی سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد که در تاریخ ها و به شیوه ای که به وسیله آن تعیین خواهد شد تسلیم خواهند کرد، باید درباره مقررات و مطالب اداری که تصویب کرده و سایر اقداماتی که برای اجرای این کنوانسیون انجام داده اند، از جمله اقداماتی که برای تنظیم و تدوین سیاست ملی تعریف شده در ماده 4 و همچنین نتایج حاصله و موانعی که در راه اجرای این سیاست با آنها مواجه شده اند، اطلاعات بدهند.
ماده 8
هر گونه اختلاف نظر که ممكن است در زمینه تفسیر یا اجرای این کنوانسیون بین دو یا چند کشور طرف این کنوانسیون به وجود آید و از طریق مذاکره بر طرف نشود به تقاضای طرفین اختلاف، که در استفاده از سایر روش های حل اختلاف عاجز مانده اند، برای تصمیم گیری به دادگاه بین المللی دادگستری ارجاع می شود.
ماده 9
هیچ قید و شرطی برای این کنوانسیون مجاز نیست .
ماده 10
این کنوانسیون در کاهش حقوقی که افراد یا گروه ها ممكن است به موجب توافق های منعقده بین دو یا چند کشور از آنها برخوردار باشند، در شرایطی که چنین حقوقی با نص صریح یا روح این کنوانسیون تضاد نداشته باشد، تاثیری ندارد.
ماده 11
این کنوانسیون به زبان های انگلیسی، فرانسوی، روسی واسپانیایی نوشته شده و اعتبار هر چهار متن یكسان است.
ماده 12
1- این کنوانسیون باید طبق تشریفات قانونی کشورهای عضو سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد به تصویب یا پذیرش آنها برسد.
2- اسناد تصویب یا پذیرش باید به مدیرکل سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد سپرده شود.
ماده 13
1- این کنوانسیون باید برای پیوستن کلیه کشورهای غیرعضو سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد، که به وسیله هیات اجرایی این سازمان از آنها دعوت می شود، به آن بپیوندند، مفتوح باشد.
2- عمل پیوستن با سپردن سند پیوستن به مدیرکل سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد انجام می شود و اعتبار می یابد.
ماده 14
این کنوانسیون سه ماه پس از تاریخ سپردن سومین سند تصویب، پذیرش یا پیوستن به مرحله اجرا در می آید، اما فقط در مورد آن کشورهایی که اسناد مربوطه خود را در آن تاریخ یا پیش از آن سپرده باشند. این کنوانسیون در مورد هر کشور دیگری سه ماه پس از سپردن سند تصویب، پذیریش، یا پیوستن آن به مرحله اجرا در می آید.
ماده 15
کشورهای طرف این کنوانسیون تائید می کنند کنوانسیون نه فقط در خاک اصلی آنها، بلكه همچنین در همه اراضی فاقد استقلال، تحت قیمومت، تحت استعمار و سایر اراضی، که این کشورها مسئول روابط بین المللی آنها هستند، قابل اجرا است؛ این کشورها متعهد می شوند، در صورت لزوم، با دولت ها یا سایر نهادهای ذیصلاح این اراضی هنگام یا پیش از تصویب، پذیرش یا پیوستن به منظور تضمین اجرای این کنوانسیون در آن سرزمین ها مشورت کنند و مدیرکل سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد را از سرزمین هایی که کنوانسیون براین اساس درباره آنها اعمال می شود مطلع سازند. این گزارش سه ماه پس از تاریخ دریافت آن به اجرا در می آید.
ماده 16
1- هر کشور طرف این کنوانسیون می تواند از جانب خود یا هر سرزمینی که مسئولیت روابط بین المللی آن به عهده آن کشور است کنوانسیون را فسخ کند.
2- اعلام فسخ باید در سندی کتبی که به مدیر آل سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد سپرده می شود، اطلاع داده شود.
3- اعلام فسخ دوازده ماه پس از دریافت سند فسخ به اجرا در می آید.
ماده 17
مدیرکل سازمان فرهنگی ملل متحد باید سپردن همه سندهای تایید، پذیرش و پیوستن را که در ماده های 12 و 13 پیش بینی شده، و گزارش ها و اطلاعیه ها و اعلام فسخ ها را که به ترتیب در مواد 15 و 16 پیش بینی شده به کشورهای عضو سازمان، کشورهای غیرعضو سازمان که در ماده 13 به آنها اشاره شده و به سازمان ملل اطلاع دهد.
ماده 18
1- کنفرانس عمومی سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد ممكن است در این کنوانسیون تجدیدنظر کند. با وجود این، هر تجدید نظری فقط کشورهایی را موظف و متعهد می کند که طرف کنوانسیون در حال تجدید نظر شدن شوند.
2- اگر کنفرانس عمومی کنوانسیون جدیدی با تجدید نظر کلی یا جزیی در این کنوانسیون تصویب کند، در آن صورت از تاریخی که کنوانسیون تجدید نظر شده رسمیت می یابد این کنوانسیون برای تایید، پذیرش یا الحاق مفتوح نخواهد ماند مگر این که در کنوانسیون جدید به گونه ای دیگر پیش بینی شده باشد.
ماده 19
به موجب ماده 102 منشور ملل متحد این کنوانسیون به درخواست مدیرکل سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد باید در دبیرخانه سازمان ملل متحد ثبت شود.
این متن پانزدهم دسامبر 1960 در پاریس در دو نسخه معتبر با امضای رئیس یازدهمین اجلاس کنفرانس عمومی و مدیرکل سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد تهیه شده و باید به بایگانی های سازمان تربیتی علمی فرهنگی ملل متحد سپرده، و رونوشت های گواهی شده آن به همه کشورهای اشاره شده در مواد 12 و 13 سازمان ملل متحد تحویل داده شود.

۱۳۹۲/۶/۹

عدم آموزش به زبان مادرى و عواقب آن

نویسنده: سردار داغچی
يوهان آموس كومنيوس كه به عنوان پدر آموزش و پرورش نوين در دنيا شناخته شده است، در نيمه دوم قرن 17 اصولى را براى آموزش و پرورش و يادگيرى عنوان كرد كه آموزش و پرورش امروزى در دنيا از آن تبعيت مى كند. وى اعتقاد داشت كه كودكان را بايستى با شناخت و بينش اجسام آشنا كرد. يعنى معانى مستقيم اشيا و اجسام را به كودكان آموخت و در اين مسير همواره بر ضرورت استفاده از زبان مادرى تاكيد مى كرد. وى اعتقاد داشت كه آموزش تا سن 12 سالگى بايستى فقط و فقط به زبان مادرى باشد و از اين سن به بعد است كه آموزش به زبان هاى ديگر مى تواند در برنامه آموزشى فراگيران قرار گيرد و آموزش زبان هاى ديگر نه از روى دستور زبان بلكه از طريق خواندن متون انجام گيرد. كومنيوس بر استفاده از عكس و تصوير در آموزش زبان تاكيد ميكرد. بدين ترتيب كه ابتدا كودك با مفهومى كه با آن آشنا است ارتباط برقرار مى كند و سپس طريقه نوشتارى آن مفهوم را به آن پيوند مى دهد و آن مطلب را درك مى كند. 
در داخل كشور نيز ميرزا حسن رشديه كه اهل آزربايجان و متولد تبريز بوده و بنيانگذار آموزش و پروش به سبك نوين در كشور است، با ايجاد مدارس با سبك جديد پايه آموزش و پرورش نوين در كشور را گذاشت. وى كه از سوى مقامات دولتى و حكومتى زمان خود شديدا تحت فشار بود در اكثر نقاط كشور اقدام به تاسيس مدارسى كرده بود. در آموزش او نيز زبان مادرى در درجه بالايى از اهميت قرار داشت. وى كه در تدريس زبان تركى در آذربايجان كتابى تحت عنوان را نيز « وطن ديلى » آماده كرده بود و اين كتاب تا مدت ها در منطقه قفقاز به عنوان كتاب آموزش زبان تركى مورد استفاده قرار مى گرفت، از اصولى پيشرفته در آموزش استفاده ميكرد. هر چند كه مدارس تاسيس شده به دست وى پس از مدت كوتاهى به دست عوام لدولتى ويران مى گشتند. حال نگاهى به آموزش و پرورش امروزه كشور مى اندازيم.
اصول آموزشى مختلفى ذكر شد اما متاسفانه در مورد كودكان دو زبانه در كشور ما كه بيش از 53 درصد كودكان كشور را تشكيل مى دهند، بسيارى از اين اصول آموزشى كه در كل دنيا كاملا بديهى به نظر ميرسند مورد توجه قرار نمى گيرند و متاسفانه تنها در مورد كودكان فارس زبان كشور اجرا مى شود. ابتدا مختصرا با مفهوم دو زبانه بودن آشنا شويم. در يك نوع طبقه بندى دو زبانه بودن را به دو دسته طبيعى (برابر) و آموزشى (نابرابر) تقسيم بندى ميكنند. در دو زبانگى برابر فرد از آغاز تولد در يك خانواده و جامعه دو زبانه زندگى مى كند و در هر دو زبان هم شفاهاً و هم كتباً قادر به برقرارى ارتباط است. در دو زبانگى نابرابر آموزشى فرد پس از يادگيرى زبان مادرى به صورت شفاهى به دلايل آموزشى يا فرهنگى با يك زبان ديگر تماس مى يابد و دو زبانه مى شود. دو زبانگى موجود در كشور از اين نوع دو زبانگى است. همانطور كه در مطالب فوق نيز اشاره شد آموزش در مدرسه تا سن 12 سالگى فقط و فقط بايستى به زبان مادرى باشد و بعد از اين سن بايستى زبان هاى ديگر در برنامه آموزشى فراگيران قرار گيرد. چرا كه طبق نظريه روانشناسان و زبانشناسان دوازده سال اول زندگى هر شخص از لحاظ فراگيرى زبان دوران تطبيق محسوب مى شود و بعد از آن دوران يادگيرى. يعنى در دوازده سال اول زندگى شخص ضمن فراگيرى زبان، با زبان فراگرفته شده خود را به محيط اطراف تطبيق میدهد و سيستم فكرى اش شكل مى گيرد. زمانى اين نظام فكرى و تطبقى تكميل مى شود كه سوادآموزى شخص به زبان مادرى تكميل گردد، يعنى علاوه بر فراگيرى كامل تكلم به زبان مادرى، خواندن و نوشتن به زبان مادرى را نيز ياد بگيرد. در كشور كودكان فارس زبان تا سن 12 سالگى فقط و فقط به زبان مادرى خود آموزش مى بيينند و از اين سن به بعد است كه آموزش زبان عربى و انگليسى در برنامه درسيشان گنجانده مى شود، اما در مناطق دوزبانه كشور وضع بسيار متفاوت و آشفته است. يك كودك شش ساله غير فارس از همان اولين روز تحصيل بايستى با زبانى غير از زبان مادرى خود تحت تعليم قرار بگيرد. بعنوان مثال يك كودك ترك كه كوچكترين آشنايى با زبان فارسى ندارد و تنها به زبان مادرى خود با طبيعت و اطرافيان ارتباط برقرار مى كند، از همان روز اول مدرسه بايستى با زبانى غير از زبان مادرى خود، يعنى زبان فارسى آموزش ببيند. كليه اصول و قواعد ديگرى كه در مورد آموزش در سال هاى ابتدايى مدرسه بود نظير استفاده از عكس و تصوير و … براى تداعى مفاهيم انتزاعى، تنها در مورد كودكان فارس زبان كاربرد دارد و مفيد واقع مى شود. چون اين اصول براى آموزش به زبان مادرى فرد پيش بينى و طراحى شده اند. يك كودك فارس زبان با ديدن تصوير آب مفهوم آب در ذهنش تداعى مى شود و هنگامى كه كلمه آب را نيز در كنار آن مى بيند با اين مفاهيم ارتباط برقرار كرده و مطلب را درك مى كند. اما در مورد كودكان غير فارس زبان وضع متفاوت و بسيار دشوار است. چرا كه به عنوان مثال همان كلمه آب را كه به تصوير مربوط به (سو) نسبت مى دهند براى كودك ترك تازگى دارد و با دانسته ها و معلومات قبلى او مغايرت دارد، چه برسد به صورت نوشتارى كلمه كه خود سبب بروز مشكلات بعدى مى گردد.
اين سيستم نادرست آموزشى كه ساليان دراز است در برنامه آموزش و پرورش كشور قرار گرفته است باعث دلسردى دانش آموزان مناطق دوزبانه از تحصيل و درس و مدرسه مى شود. عمق فاجعه زمانى مشخص مى شود كه نيم نگاهى به آمار افت تحصيلى و ترك تحصيل در مناطق دو زبانه كشور بيندازيم. به گفته مدير كل دفتر آموزش و پرورش دوره ابتدائى و كارشناسان اين دفتر، دو زبانه بودن دانش آموزان در بدو ورود به مدرسه مهمترين علت افت تحصيلى و در نتيجه عامل ترك تحصيل آنهاست. به كار بردن اين اصول غيرعلمى در آموزش و پرورش مناطق دوزبانه باعث می شود كه بسيارى از فرزندان اين مناطق كه هركدام مى توانستند روزى گرهى از مشكلات مردم باز كنند، به دامان اعتياد و ساير بزهكارى هاى اجتماعى كشيده شوند. نتايج برخى از تحقيقات نشان مى دهد كه كودكى كه زبان مادرى خود را فرا نگرفته و ساخت هاى زبان در ذهن او استحكام نيافته شرايط مساعدى براى يادگيرى زبان دوم نخواهد داشت، و اگر به اين كودك زبان دومى غير از زبان مادرى ياد بدهيم باعث ايجاد اختلال در گويايى و درهم ريختن فكر كودك خواهد شد. مخصوصا اگر زبان دومى كه ياد مى گيرد از لحاظ دستورى كاملا متفاوت با زبان مادرى اش باشد. مثل زبان فارسى و زبان تركى كه يكى هند و اروپايى و ديگرى التصاقى است. علاوه بر مشكلات ياد شده مشكلات فراوان ديگرى نيز پديد مى آيد كه پرداختن به آنها در اين مجال نمى گنجد.
نكته هايى كه بايستى مد نظر قرار داد اين است كه اين وضعيت تا زمانى كه در افكار بسيارى متاسفانه تفكر كليشه اى « !!! احياى زبان مادرى يعنى تجزيه طلبى » لانه كرده است ادامه خواهد داشت و معلوم نيست چه زمانى كارشناسان آموزش و پرورش كشور از اغماض و چشم بستن بر عواقب وخيم عدم آموزش به زبان مادرى كودكان دوزبانه كشور دست بر مى دارند و چشم به حقايق تلخ مسائل آموزشى مناطق دو زبانه كشور مى گشايند و به اين اصل تن مى دهند كه آموزش به زبان مادرى حق همه مردم دنياست.

۱۳۹۲/۵/۱۲

نگاهى به كشورهای كثيرالمله و چندزبانه - آمریکا

نویسنده: سردار داغچى
جغرافيا:
ايالات متحده آمريكا كيلومتر با 9.363.364 کیلومتر مربع چهارمين كشور وسيع جهان است كه در نيمكره شمالى، نيمكره غربى، در قاره آمريكاى شمالى، دركنار اقيانوس هاى كبير، اطلس و منجمد شمالى و خليج مكزيكو واقع شده است و با كشورهاى كانادا در شمال و مكزيك در جنوب همسايه است. ايالات متحده آمريكا از 48 ايالت همجوار و 2 ايالت جدا از ديگر ايالت ها تشكيل شده است كه دو ايالت جداى اين كشور به نام هاى آلاسكا (در شمال غربى كانادا) و هاوايى (در اقيانوس كبير) با خاك اصلى آن فاصله زيادى دارند.
دين و زبان:
شعار ملى كشور آمريكا عبارت است از: ما به خدا ايمان داريم. آمريكا به طور رسمى يك كشور سكولار مى باشد. در ايالات متحده آمريكا بر اساس متمم اول قانون اساسى ايالات متحده آمريكا، هيچ دينى بطور رسمى وجود ندارد، اما همين متمم نيز آزادى تمام اديان را تضمين كرده است. به همين دليل است كه زنان محجبهٴ مسلمان آمريكايى اجازه حضور در مراكز دولتى و دانشگاهى كشور را از نظر قانونى دارند. با وجود جدايى دين از سياست در آمريكا، دين اهميت و نقش مهمى در اين كشور دارد كه نماد آن جمله ما به خدا ايمان داريم شعار كشور آمريكا است كه بر روى اسكناس دلار آمريكا نيز نقش بسته است. گروه هاى مذهبى قدرت اثرگذارى قابل توجهى در آمريكا دارند. در دهه 1920 اين گروهها توانستند دولت را ترغيب به ممنوعيت توليد و مصرف مشروبات الكلى كنند (اصلاحيه بيستم قانون اساسى آمريكا كه در اصلاحيه بيست و يكم برداشته شد ) و بر تدريس نظريه تكامل در مدارس آمريكا بصورت محدود و در برخى ايالات محدوديت ايجاد كنند ولى با افزايش خشونت ها در پى گسترش قاچاق مشروبات الكلى اين قوانين برداشته شد. گروه هاى مذهبى به خصوص پروتستان هاى اونجليكال و كاتوليك ها مواضع سرسختانه اى را دربرابر موضوعاتى چون همجنسگرايى، سقط جنين و آموزش مختلط در مدارس آمريكا، اتخاذ كرده اند.
كشور ايالات متحده آمريكا داراى زبان رسمى نيست، گرچه انگليسى آمريكايى نقش زبان ملى! را دارد و در عمل نيز زبان اصلى كشور است. يكى از پيش نياز هاى مهاجرت و اقامت در آمريكا براى خارجيان، تسلط نسبى به زبان انگليسى است. لازم به توضيح است كه زبان انگليسى در 28 ايالت به عنوان زبان رسمى شناخته مى شود، و فعاليت هايى براى به رسميت شناختن انگليسى به عنوان زبان رسمى دولتى نيز در جريان است.
زبان هاى مرسوم در آمريكا به ترتيب عبارت اند از:
انگليسى آمريكايى: ٪ 82٫1
اسپانيولى: 10٫7 درصد
ساير زبان هاى هند و اروپايى: 3٫8 درصد
زبان هاى آسيايى و اقيانوسيه: 2٫7 درصد
ساير زبان ها: 0٫7 درصد
ساختار سياسى:
شكل حكومت در كشور ايالات متحده، جمهورى فدرال با دو مجلس قانونگذارى مى باشد. قوه مقننه از دو مجلس تشكيل شده يكى كنگره و ديگرى مجلس نمايندگان. اين كشور در تاريخ 1776.7.4 میلادی از انگلستان استقلال گرفت. قانون اساسی موجود در سال 1789 تدوين شده است و تاكنون 25 اصلاحيه خورده است. بر اساس آخرين تقسيمات كشورى، ايالات متحده آمريكا از 50 ايالت و يك بخش فدرال تشكيل گرديده كه به صورت فدرال و زير نظر يك فرماندار انتخابى اداره مى شوند. فعاليت احزاب در آمريكا آزاد بوده و رقابت بين دو حزب اصلى جمهورى خواه و دموكرات است. احزاب كوچك ديگرى نيز فعاليت دارند كه مهمترينشان عبارتند از: احزاب محافظه كار آمريكا، آمريكا، خلق، آزاديخواه، سوسياليست كار و سوسياليست كارگر. روز ملى آمريكا چهارم ژوئيه مى باشد. اين كشور در سال 1945 ميلادى به عضويت سازمان ملل در آمده و علاوه بر آن در سازمان هاى مهم ناتو، سازمان كشور هاى آمريكائى، فائو و. . . نيز عضويت دارد.
رسانه ها:
به غير از ارگان هايى همانند گروه فرارسى شماره اى، صداى آمريكا و يا هيئت كارفرمايان پخش كه توسط ارگان هاى دولتى براى مخاطبين خارج از آمريكا تنظيم مى شوند، اكثر رسانه هاى درون آمريكا يا همانند شبكه هايى نظير فاكس، اچ بى او، ام تى وى و سى ان ان بطور كاملا خصوصى و با درآمد حاصل از تبليغات و آگهى هاى تجارتى اداره مى گردند و يا همانند راديوى عمومى ملى و پى بى اس توسط موسسات و بنياد هاى خيريه تامين مالى مى گردند. از 1200 شبكهٴ تلويريونى آمريكا از بزرگترين و نامدارترين آنان در تاريخ رسانه هاى آمريكا مى توان به 3 شبكه ٴاى بى سى، ان بى سى و سى بى اس اشاره نمود.
برده دارى در ايالات متحده آمريكا:
در اوايل قرن هفدهم آشوب هاى دينى و سياسى در انگلستان و وجود ظلم و ستم در فرانسه موجب مهاجرت افراد بسيارى از اين كشورها به آمريكاى شمالى شد. به جز اينان مهاجران اروپايى زياد ديگرى نيز به سرزمين جديدى پاى نهادند. در قرن هفدهم شهرهاى بزرگى چون بوستون، نيويورك و فيلادلفيا به وجود آمدند. از سال 1619 ورود بردگان سياه به آمريكا آغاز شد و از اين راه ميليونها سياه آفريقايى بكار در مزارع گمارده شدند. از همين دوران مسئله تبعيض نژادى در آمريكا آغاز شد. مهاجرنشينها از همان آغاز سازمان هاى پارلمانى داشتند. جنگ استقلال آمريكا از نوزدهم آوريل 1775 با نبر دهاى لكسينگتون و كنكورد آغاز شد. اين نبردها به عقب نشينى انگلستان منجر گرديد. در ماه ژوئن همين سال كنگره ى مهاجرين، جرج واشنگتون را به فرماندهى سپاهيان خود انتخاب كرد. در ماه ژوئيه سال 1776 ، اعلاميه استقلال آمريكا از سوى كنگره در شهر فيلادلفيا صادر گشت كه اين سال معمولا سال استقلال آمريكا خوانده میشود. به موجب پيمان پاريس كه در سال 1783 ميان نمايندگان انگلستان و آمريكا منعقد گرديد، ايالات متحده به عنوان ملتى مستقل شناخته شد. در سال 1787 قانون اساسى آمريكا تصويب شد كه طى آن حكومتى ملى با قدرت اجرايى وسيع برقرار گرديد. در 1789 جرج واشنگتون، قهرمان جنگ هاى انقلاب به سمت اولين رئيس جمهور انتخاب شد. در سال 1803 آمريكا با منعقد كردن پيمان خريد لوئيزيانا با فرانسه و پرداختن 15 ميليون دلار به آن كشور نواحى وسيعى را به خاك خود ضميمه كرد. بموجب اين خريد وسعت آمريكا دو برابر شد. بدنبال اختلافات دامنه دار آمريكا با انگلستان در ماه ژوئن 1812 ، آمريكا در جنگ با آن كشور به پيروزيهايى نايل آمد. در ادامه جنگ، انگليسیها پايتخت آمريكا را گرفته و ويران كردند. سرانجام به موجب پيمان گان در بيست و چهارم دسامبر 1814 ، جنگ پايان يافت. در همان دوران جنگ ميان بوميان (سرخپوستان) و سفيد پوستان شدت گرفت و بدنبال آن قتل عام سرخپوستان آغار گرديد. از اوايل قرن نوزدهم اقتصاد آمريكا رو به پيشرفت نهاد. برده دارى تا حدودى جو سياسى را متشنج كرده بود. طی سالهای 53- 1846، آمریکا با  استفاده از جنگ و پول، نواحى وسيعى را در غرب از مكزيك تجزيه و به خاك خود الحاق نمود و از اين زمان جمعيت فراوانى به آن مناطق روان شدند از همان دوران برده دارى مجددا گسترش يافت. در كنگره نيز بر سر وجود يا عدم وجود برده دارى دودستگى افتاد. اين اختلافات پى در پى بالا میگرفت و اساس احزاب از هم میپاشيد. در آن زمان ايالات متحده آمريكا به دو دسته ى جنوبى (طرفدار برده دارى) و شمالى (مخالف برد هدارى) تقسيم شده بودند. با انتخاب لينكلن به رياست جمهورى در سال 1860 ، رهبران جنوبيها كه منافع خود را در معرض خطر میديدند خواستار تجزيه ايالاتشان از آمريكا شدند و خود « ائتلافيه ايالات آمريكا» به همين خاطر جنگ داخلى (انفصال) در گرفت كه چهار سال (65-1861) به طول انجاميد. جنوبيها در جنگ هاى اول و سوم و شماليها در جنگ هاى دوم و چهارم به پيروزى دست يافتند. جنگ سرانجام در نهم آوريل 1865 پس از صدمات مالى و جانى بسيار به نفع شمالیها پايان يافت. چند روز پس از پايان جنگ لينكلن ترور و كشته شد. در نتيجه جنگ هاى انفصال، برده دارى رسما لغو گرديد.
تبعيض نژادي در آمريكا:
با پايان جنگ داخلى آمريكا و آزادى ميليون ها برده رهايى يافته از نظام برده دارى، جامعه آمريكا وارد نبرد بى وقفه نژادى شد. در يك سوى اين نبرد، سفيدپوستان جنوب بودند كه در جريان جنگ داخلى، تمام ثروت و امتيازات اشرافى خود را از دست داده بودند و مى بايست با بردگان سابق خود همانند انسان هاى برابر رفتار كنند و در سوى ديگر سياهپوستان مى خواستند حقوق تضييع شده خود و اجدادشان را در كوتاه ترين زمان ممكن طلب كنند. بديهى است چنين فضاى آشفته اى، رابطه ميان نژاد سفيد و سياه را بيش از پيش تخريب كرد. برخى از بردگان سابق راه سرزمين هاى وسيع غرب را كه هنوز به تصرف كامل در نيامده بود، در پيش گرفتند و زندگى جديدى را براى خود و فرزندانشان بوجود آوردند. اما ميليون ها سياه فقير كه هنوز به اربابان سابق خود وابسته بودند در جنوب باقى ماندند و با مشكلات عديده از جمله فقر، بيكاري و نژاد پرستى مواجه شدند.
دولت فدرال براى حل معضل برده دارى، اصلاحيه سيزدهم قانون اساسى ايالات متحده آمريكا را در سال 1865 به تصويب رساند. براساس اين اصلاحيه بردگى كار اجبارى جز به عنوان مجازات جرمى كه شخص، به عنوان مجازات جرمی که شخص، طبق مقررات به  آن محكوم شده باشد. در ايالات متحده يا هر مكان ديگرى در حوزه قضايى آنها ممنوع شد. این قانون  سه سال بعد با اعطاى حق شهروندى به كليه اتباع ايالات متحده آمريكا فارغ از نژاد و رنگ پوست بر اساس اصلاحيه چهاردم قانون اساسى تكميل شد.
تا يك قرن بعد، ميليون ها سياهپوست آمريكايى در فقر و تنگدستى گرفتار بودند. بسيارى از كارفرمايان در جنوب علاقه اى نداشتند كه سياهان را به كار بگمارند. وضعيت تحصيلى و آموزشى سياهان نيز در شرايط اسفناكى قرار داشت. تا زمان الغاى برده دارى، سواد خواندن و نوشتن براى برده ها جرم غير قابل بخششى بود. بعد از الغاى برده دارى نيز سياهپوستان فقير قادر نبودند كه كودكان خود را در مدارس ثبت نام نمايند. آن دسته از كودكان سياه كه از شانس بيشترى برخوردار بودند، مجبور بودند در مدارسى جدا از سفيد پوستان تحصيل كنند. سياهان در حالى با اين مشكلات دست به گريبان بودند كه گروهى از نژادپرستان متعصب سفيد پوست با تشكيل جوخه هاى مرگ به نام كوكلاكس كلان سياهان را هدف حملات خود قرار مى دادند. اين افراد به بردگان سابق حمله مى كردند، اموال ناچيزشان را غارت مى كردند و به شكل دلخراشى آنان را به قتل مى رساندند. شيوه شكنجه سياهپوستان نيز به شكل« لينچ كردن » بود كه آنان را قطعه قطعه و يا زنده زنده مى سوزاندند. اين اقدامات ضد  انسانىِ متعصبين سفيد پوست با بى تفاوتى حكومت فدرال، پليس و دستگاه قضايى همراه بود.
تعارض نژادى ميان سياهان و سفيدپوستان در سال هاى پايانى قرن 19 و اوايل قرن 20 متأثر از رقابت هاى حزبى بود. حزب دموكرات ايالات متحده آمريكا كه از ابتدا جنوب برده دارى را پايگاه اصلى خود قرار داده بود، همچنان از اين نظام غيرعادلانه حمايت می كرد. اين حزب براى دفاع از منافع كلان كشاورزان جنوب حتى تا پاى تجزيه ايالات متحده آمريكا نيز پيش رفت. شمال كه توسط آبراهام لينكلن و حزب تازه تأسيس جمهوريخواه رهبرى می شد، آزادى برده ها را به جنوب دموكرات تحميل كرد. بدين ترتيب دو حزب بزرگ آمريكا، يكى در جايگاه حمايت از حقوق سياهپوستان قرار گرفت و ديگرى دفاع از شرايط پيش از جنگ را سرلوحه خود قرار داد.
البته اين تقسيم بندى در اوايل قرن بيستم به شكل اساسى دگرگون شد. دموكرات ها كه از حاكميت مطلق 40 ساله حزب جمهوريخواه ايالات متحده آمريكا به تنگ آمده بودند، به تدريج نفوذ خود را درايالت هاى شمال شرقى، منطقه اى كه روز به روز مهاجرين تاز هاى را به خود جلب مى كرد، افزايش دادند. مهاجرين، رنگين پوستان و اقشار فرودست جامعه به دور دموكرات ها جمع شدند و اين حزب كه روزگارى سمبل نظام برده دارى بود، براى كسب قدرت به حامى اصلى سياهپوستان تبديل شد. از آن زمان تاكنون دموكرات ها، حزب مدافع رنگين پوستان از جمله سياهان و حزب جمهوريخواه حزب سفيد پوستان لقب گرفته اند.
وقوع جنگ جهانى دوم و شركت گسترده سياهپوستان در دفاع از آزادى در مقابل فاشيسم، موقعيت اين گروه نژادى را در تحولات داخلى آمريكا تغيير داد. اولين گام براى ارتقاى موقعيت اجتماعى آنان، با ادغام واحد هاى نظامى سياهپوستان در ديگر واحد هاى ارتش آمريكا در سال 1945 صورت گرفت. سپس ديوان عالى فدرال ايالات متحده آمريكا در سال 1954 كه جمهوريخواهان در كاخ سفيد حضور داشتند، با صدور حكم تاريخى براون در برابر هيئت آموزش جدايى نژادى در مدارس را غير قانونى اعلام كرد. اين حكم سياهان را از يك تبعيض نارواى تاريخى نجات داد.
اما مقاومت در برابر ادغام نژادى در ايالت هاى سابقاً برده دار همچنان به شكل جدى ادامه داشت. سياهان همچنان از ورود به اماكن مخصوص سفيد پوستان از جمله باشگه ها، رستوران ها و بارها محروم بودند. حتى در برخى از شهر هاى جنوب، سياهپوستان حق نداشتند بر روى صندلى مخصوص سفيد پوستان در اتوبوس هاى عمومى بنشينند. اقدام خانم روزا پاركس در سال 1955 در شهر مونتگمرى ايالت آلاباما روح تازه اى به مبارزات سياهپوستان داد. پاركس در اقدامى شجاعانه، از بلند شدن از روى صندلى مخصوص سفيد پوستان در يك اتوبوس عمومى خوددارى كرد و توسط پليس دستگير شد. اين اقدام، خشم سياهان را شعله ورتر كرد. كشيش جوانى به نام مارتين لوتر كينگ يك تحريم چند ماهه را عليه سيستم حمل و نقل عمومى در ايالت آلاباما شكل داد. اين اعتراض سپس به جنبش حقوق مدنى تبديل شد. در با هدف رفع « قانون حقوق مدنى » سال 1960 با تلاش و كوشش مارتين لوتر كينگ تبعيص نژادى به تصويب رسيد.
تغييرات بنيادين در قوانين نژادى در دوران حكومت دموكرات ها در دهه 1960 حاصل شد. جان اف كندى و جانشينش ليندون جانسون گام هاى بلندى را براى فائق آمدن بر معضل تاريخى نژادى در ايالات متحده آمريكا برداشتند. اين تحولات سبب شد جناح محافظه كار كه همچنان بر اصالت نژادى فرهنگ آنگلو – پروتستانى سفيد پوستان پافشارى مى كرد، هم قسم شود و جنگ ايدئولوژيكى عليه ليبرال ها را آغاز كند.
اگرچه جمهوريخواهان در زمان حضور خود در كاخ سفيد برخى از اقدامات كم سابقه نظير انتخاب نخستين زن عضو ديوانعالى فدرال و يا نخستين وزير خارجه سياهپوست را در كارنامه خود به ثبت رسانده اند، اما هنوز لايه هاى اصلى اين حزب بخصوص در ايالت هاى جنوبى بر طبل جدايى نژادى مى كوبند. در سوى ديگر اين تعارض نژادى، ليبرال ها بويژه جناح چپ آن قوياً از حقوق رنگين پوستان حمايت مى كنند. به اعتقاد برخى از ليبرال ها، رفع نابرابرى نژادى در آمريكا نمى تواند حقوق پايمال شده تاريخى سياهپوستان را تامين كند. از اين رو حاميان حقوق رنگين پوستان، نظريه Affirmative Action و يا تبعيض مثبت را مطرح كرده اند. بر اساس اين  نظريه، آفريكن – آمريكن ها (اصطلاحى براى نام بردن سياهپوستان) بايد از مزاياى بيشترى در مقايسه با سفيد پوستان در زمينه آموزش و تحصيل بر خوردار باشند. در حال حاضر برخى از دانشگاه هاى آمريكا از جمله دانشگاه ميشيگان براى دانشجويان تازه وارد سياهپوست امتيازات بيشترى قائل هستند. در سال 2003 چالش عميقى ميان ليبرال هاى طرفدار تبعيض مثبت و دولت محافظه كار جورج بوش در خصوص نظام سهميه بندى دانشگاه ها از جمله در دانشگاه شيكاگو بروز كرد. اما از آنجا كه تبعيض مثبت بر اساس حكم تاريخى ديوانعالى فدرال در 25 سال پيش به تصويب رسيده است، تلاش محافظه كاران براى لغو امتيازات دانشجويان سياهپوست به نتيجه نرسيد.
مارتين لوتركينگ رهبر مبارزه با تبعيض نژادي در آمريكا:
مارتين لوتركينگ يكى از رهبران پرنفوذ جنبش حقوق مدنى جهان و از چهره هاي درخشان مبارز سياه پوست آمريكا وكشيشى كه به سبك گاندى وارد مبارزه مدنى شد، چنان فصيح و شمرده سخن مى گفت كه تاريخ آمريكا چنين صدايى را به ياد ندارد. « لوتركينگ » در 15 ژانويه سال 1929 ميلادى در“ آتلانتا“ به دنيا آمد، ديپلم خود را در رشته جامعه شناسى از پوهنتون“ مورهاوس“ اخذ كرد، درخواست وى براى ادامه تحصيل در مدرسه“ الهيات ييل“ پذيرفته نشد و به همين دليل به “چستر پنسيلوانيا” رفت تا در مدرسه دين شناسى ” كروزر“ الهيات بخواند. در سال 1951 ميلادى سند فراغت تحصيلى خود را در رشته“الهيات“ دريافت كرد. در سال 1955 ميلادى با درجه دكتراى“ دين شناسى“ از دانشگاه ”بوستون” فارغ التحصيل شد. راه پيمايى هاى او براى بسيج سياه پوستان جهت دفاع از حقوق مدنى شان و حق رأى و دستمزد برابر باعث بسيج و به حركت در آوردن ميليونها سياه پوست آمريكائى شد. لايحه حقوق شهروندى سال 1964 ميلادى و لايحه حق رأى سال 1965 ميلادى از دل همين راه پيمائى ها بيرون آمد و وارد قانون اساسى ايالات متحده گرديد. سال 1965 سال آغاز اوج گيرى جنبش ضد جنگ ويتنام بود و « لوتركينگ »  در برابر سياست جنگى دولت وقت اين كشور مقاومت كرد و سخنرانى 4 آپريل سال 1967 ميلادى او در زمينه بمباران كاخ سفيد در اوج پرواز طيارات غول پيكر ب 52 آمريكا براى بمباران ويتنام شمالى بود،« لوتركينگ »    بانگ برداشت كه آمريكا مى خواهد ويتنام  را مستعمره خود كند و آمريكا بزرگ ترين مروج خشونت در جهان شده است. لوتر کینگ كلام را از اين مرز نيز گذراند و اعلام داشت به زودى يك انقلاب حقيقى  در ارزش ها براى تقابل شديد فقر و ثروت الزامى است، سرمايه داران غرب پول زيادى در آسيا، آفريقا و آمريكاى جنوبى سرمايه گذارى كرده اند تنها براى اين كه سود فراوان از اين طريق بدست آورند؛ بدون آن كه كارى به بهبود اجتماعى كشورها داشته باشند. لوتركينگ خواهان تغييراتى ريشه اى در نظام سياسى آمريكا شد، و افزود: شما نمى توانيد در مورد مشكل سياهان صحبت كنيد بدون آن كه از ميلياردها دلار  صحبت نكنيد، نمى توانيد در مورد پايان دادن به محلات فقيرنشين (اسكان غيررسمى افراد فقير بدون امكانات شهرى) صحبت كنيد بدون آن كه در ابتدا از سود موجود در محلات فقيرنشين صحبت نكنيد… مشكلاتى در سرمايه دارى وجود دارد … بايد توزيع بهترى از ثروت وجود داشته باشد، شايد و بايد آمريكا به سوى سوسيال دموكراسى حركت كند.
در سال 1968 ميلادى لوتركينگ "راهپيمائى بزرگ مردمان فقير" را براى نشان دادن وضعيت نامناسب عدالت اقتصادى برگزار كرد. آنها خواهان كمك به محرومان ايالات متحده بودند. او مى رفت تا رهبرى يك انقلاب اجتماعى را در آمريكا برعهده بگيرد و اين بزرگترين زنگ خطر براى سرمايه دارى آمريكا بود كه خود را حامى مذهب و كليساها مى دانست. بانگ انقلاب از دهان كشيشى بلند شده بود كه بسيار پرقدرت تر و جذاب تر از رهبران وقت آمريكا سخن مى گفت و كلامش ميليون ها آمريكائى را به حركت در مى آورد، ساعت 6 و يك دقيقه بعد از ظهر 4 آپريل سال 1968 ميلادى اين دهان را از سرب پر كردند و به دست يك سفيد پوست نژاد پرست، در حالى كه براى يك راهپيمائى طولانى آماده مى شد ترور كردند. او زمانى ترور شد كه از روى بالكن يك هتل با چند تن از همراهان خود گفتگو مى كرد و آماده شركت در يك سخنرانى مى شد. اين سخنان تاريخى او كه اكنون در متن يك موزيك بسيار هيجان انگيز در ميليون ها نسخه در سراسر جهان پخش شده خواندنى است، كه گفته بود:
من رؤيايى دارم؛ روزى اين ملت برخواهد خاست و به معناى حقيقى زندگى خواهد كرد.
ما اين حقايق را آشكار خواهيم كرد: كه همه انسان ها برابر خلق شده اند.
من رؤيايى دارم؛ روزى بر روى تپه هاى سرخ"جورجيا" فرزندان برده هاى پيشين و فرزندان برده داران پيشين با يكديگر پشت ميز هاى برادرى خواهند نشست.
من رؤيايى دارم؛ روزى ايالت "ميسى سيپى "، ايالتى" بيابانى " خسته از گرماى سوزان ظلم و بى عدالتى، به سبزه زار آزادى و عدالت بدل خواهد شد.
من رؤيايى دارم؛ چهار كودك من روزى در سرزمينى زندگى خواهند كرد كه با رنگ پوست شان قضاوت نشوند بلكه با ظرفيت شخصيت شان سنجيده شوند.
با اين ايمان مى توانيم از كوه ياس، سنگ اميد استخراج كنيم
با اين ايمان مى توانيم با هم كار كنيم، با هم نيايش كنيم
با هم تلاش كنيم، با هم به زندان برويم
با هم براى آزادى قد علم كنيم. . .
با يقين به روزى كه آزاد خواهيم شد..
سخنان فوق مارتين لوترگينگ قابل دقت.
سخنان فوق مارتين لوترگينگ قابل دقت است زيرا هدف و پيام او امروز نيز به همان اهميت خويش باقيست، اينطور به نظر مى آيد كه نطق ها و سخنرانى هاى دكتر لوتركينگ براى اين دوره نوشته شده است زيرا مبارزه مسالمت آميز نه تنها در برخورد با مشكلات امروزه مؤثر است بلكه اگر غلو نشود براى يك هزار سال ديگر نيز موثر خواهد بود. لوتركينگ يك سال بعد از تحصيلات بعنوان خطيبى يك كليسا شروع بكار كرد و پاى در جاى پاي پدر خود گذاشت. در اين زمان او يك فعال حقوق مدنى شناخته شده به حساب مى آمد و از اعضاى كميته اجرائيه اتحاديه ملى پيشبرد حقوق " رنگين پوستان " بزرگترين سازمان سياه پوستان آمريكا بود در اين حال تا تبديل شدن لوتركينگ به يك رهبر سرشناس و پر نفوذ جنبش مدنى در آمريكا اندكى طول كشيد. دكتر لوتركينگ اولين تظاهرات بزرگ مسالمت آميز سياهان آمريكا را در سال 1955 ميلادى رهبرى كرد. اين تظاهرات با اقدام اعتراض آميز "روزا پارك" خانم پير سياه پوست آغاز شد كه از واگذارى جاى خود در سرويس به يك سفيدپوست خوددارى كرد. در آن زمان سياهان آمريكا با آنكه به اندازه هر كس ديگرى براى سوارشدن سرويس پول بليط مى دادند، اما تنها اجازه داشتند در صندلى هاى عقب بنشينند. اگر صندلى هاى جدا خالى بود تا زمانيكه يك سفيد پوست سر پا بود آنها حق نشستن نداشتند، روزا پارك اولين سياه پوست آمريكايى نبود كه از دادن صندلى خود به يك سفيد پوست سر باز زد، پيش از اين اعتراضات بسيارى به اين قانون نژادپرستانه آمريكايى شده بود. اما نه بصورت گسترده و سازمان يافته. در اين زمان بود كه لوتركينگ جوان رهبرى اين مخالفت ها را بر عهده گرفت. سياه پوستان در شهر "ماستان مرى" براى 382 روز از سوارشدن به سرويس ها ابا و خوددارى ورزيدند تا زمانيكه در روز 21 دسامبر سال 1956 ديوان عالى آمريكا قانون جدايى صندلى هاى سياه پوستان و سفيد پوستان در سرويس را مخالف قانون اساسى خوانده و نقض كرد. اين اعتراض گسترده سياه پوستان به تحريم سرويس "مات كامرى " مشهور شد و لوترکینگ به عنوان يك رهبر پر نفوذ جنبش مدنى بر سر زبانها افتاد. دكتر « لوتركينگ » و براى كسب حقوق سياه پوستان دست به اقدامات بيشمارى زد، تنها بين  سال هاى 1957 تا 1968 ميلادى او بيش از شش ميليون مايل سفر كرده و بيش از 25 هزار سخنرانى ايراد كرد و در هر جاى آمريكا كه بى عدالتى و تظاهرات بود او مبارزه با تبعيض نژادي را پيشينه خود ساخته بود و همنوعان خود را از هر خشونتي مانع مى شد. در سال 1963 ميلادي جنبش عظيمي به رهبري وي با راهپيمايي بزرگ به منظور رفع تبعيض نژادي و اخذ حقوق سياهان در امريكا برپا شد. مارتين لوتركينگ بواسطه مبارزات صلح آميز و بدون خشونت در جهان شهرت دارد. در اين سالها او همچنين پنج كتاب نوشت و مرد سال مجله تايمز شد و در سن 35 سالگى جوان ترين شخصى شد كه در سال 1964 ميلادي موفق به دريافت جايزه صلح نوبل شد. راهپيمايي مارتين لوتركينگ از“ آلاباما ” با تقاضاي لغو تبعيض نژادي در موتر هاى سرويس شروع شد و در ديگر ايالات جنوبي امريكا به تظاهر عليه هر نوع بروز آپارتايد (به ويژه در مدارس) تبديل شد و روز 28 اگوست سال 1963 ميلادى به تجمع وسيعي در واشنگتن انجاميد كه مارتين لوتركينگ در آن جمع جمله ي معروف خود:
من رويايي دارم " (I have a dream) " ادا كرد. جالب است بدانيم او با  وسواس به راهپيمايان تذكراتي در جهت رعايت عدم خشونت داده بود و حتي توصيه كرده بود تا اولا مواظب جاده و پياده رو و مرز بين آن ها باشند و از كنار حركت كنند و ثانيا در راهپيمايیها همه آهسته، در سكوت و صلح جويانه، با اميد به پيش روند.
سياست هاى آموزشى در ايالات متحده آمريكا
هزينهٴ آموزش و تحصيلات در سطوح مدرسه اى و متوسطه در ايالات متحده را اكثراً دولت پرداخت مى كند. ايالات متحده با داشتن قريب به 5،800 دانشگاه و مؤسسه آموزش عالى تقريباً امكان تحصيلات در سطوح آموزش عالى را براى تمامى افراد جامعه فراهم كرده است. وام هاى كم بهره، كمك هزينه هاى بلاعوض و انواع بورس هاى تحصيلى از اقسام راههايى اند كه دانشجويان اقدام به پرداخت شهريه هاى خود مى كنند. در اين ميان دانشگاه ايالتى اوهايو با داشتن بيش از 53،715 دانشجو در يك پرديس، پرجمعيت ترين دانشگاه آمريكا محسوب مى شود. در ميان آمريكاييان بالاى 25 سال، 84٫6 درصد از دبيرستان فارغ التحصيل شده اند، 52٫6 درصد وارد كالج، دانشگاه يا مؤسسات ديگر آموزش عالى شده اند، 27٫2 درصد مدرك كارشناسى دريافت كرده اند، و 9٫6 درصد داراى مدارك كارشناسى ارشد و بالاتر هستند.
تقريبا 99 درصد آمريكاييان داراى حداقل سواد پايه هستند. در طبقه بندى سازمان ملل متحد، شاخص آموزشى در كشور ايالات متحده 0٫97 است كه در رتبه دوازدهم جهانى جاى دارد.
در آمريكا هيچ سياست ملى در خصوص نحوه برخورد با تفاوت هاى توانايى دانش آموزان وجود ندارد. در عوض مدارس محلى در مناطق گوناگون و رؤساى مدارس فعاليتهايى را انجام مى دهند كه مبتنى است بر تفاوت هاى فردى، تصورات آنها از نيازهاى دانش آموزان و همچنين منابع مالى آنها. خود مختارى كلى در سطح مدارس تنوع وسيعى را در برنامه هاى آموزشى موجب شده است. بسيارى از مدارس دولتى در ايالات متحده به دانش آموزان خدمات آموزشى ارائه مى كنند كه از زمينه هاى اجتماعى و توانايى هاى متفاوتى برخوردار هستند. در ايالات متحده آمريكا سيستم منسجمى براى نحوه مواجهه با تفاوت هاى فردى در توانايى هاى دانش آموزان وجود ندارد بلكه در اين زمينه سيستم هاى متنوعى وجود دارد. هر يك از مناطق و هر مدرسه اى برنامه ها و رويكرد هاى خاص خود را در اين باره بسط و گسترش داده است. عليرغم اين برخى استراتژيها توسط مدارس و مناطق مختلف رعايت مى شود.
پاسخ به نياز هاى دانش آموزان مختلف در مدارس دولتى، موضوعى است كه در ايالات متحده بحث در خصوص آن هيچگاه پايان نمى پذيرد. خط مشى دهندگان، آموزگاران، دادگاهها و والدين دائما در جستجوى بهترين روش ها براى آموزش همه دانش آموزان هستند. به عنوان مثال تصميمات اخذ شده دادگاهها و سياست جبران بى عدالتى هاى گذشته نسبت به اقليت ها، باعث ايجاد ابتكاراتى مى شوند كه كيفيت آموزش را در همه مدارس و به ويژه آماده نمودن و حمايت از معلمان جهت تدريس در كلاس هايى كه تنوع مليتى دانش آموزانشان زياد است، بهبود مى بخشند. برنامه هاى ارزيابى، براى اجراى آزمون هاى مناسب دانش آموزان اقليت هاى زبانى و دانش آموزان معلول، در حال گسترش هستند.
در سطح ابتدايى اكثر دانش آموزان كه نياز به آموزش ويژه دارند خدمات آموزشى كه براى آنها در نظر گرفته شده است را در همان كلاس هاى معمولى دريافت مى دارند؛ به اين معنى كه آنها به هنگام آموزش ويژه كلاس هاى عادى خود را ترك مى كنند و به همراه گروه كوچكى متشكل از ساير دانش آموزان به كلاس هاى خاصى رفته و آموزش مى بينند و پس از آن به كلاس هاى عادى خود باز مى گردند. آمار هاى ملى كه توسط مركز ملى آمار هاى آموزشى در سال تحصيلى 4- 1993 تهيه شده است نشان  مى دهد كه دانش آموزان به درصد هاى زير در برنامه ها و يا خدمات خاص و تقويتى شركت كردند.
3.97 درصد در آموزش زبان انگليسى  به عنوان زبان دوم
3.7 درصد در آموزش دو زبانه
6.90 درصد در آموزش تقويتى رياضى 
10.88 درصد در مطالعه تقويتى
6.88 درصد در برنامه معلولين. 
جمعيت شناسى ائتنیکی دانش آموزان
تنوع جديد زبانى در مدارس آمريكا به طور عمده با تنوع زبانى مهاجران سابق تفاوت دارد. اين تنوع، جامع و فراوان است. به عنوان مثال، مونت گومرى كانتى مريلند و آرلينگتون ويرجينيا كه هر دو در منطقه كلان شهر واشنگتن هستند، دانش آموزانى را ثبت نام میكنند كه والدينشان به بيش از 36 زبان متفاوت صحبت میكنند(زبان مادرى اين دانش آموزان متفاوت از هم است). در لانگ بيچ كاليفرنيا كه به طور ناگهانى به عنوان پناهگاه كسانى كه از غرب ميانه ايالات متحده می آيند، شناخته شد، بيش از يك سوم ثبت نام دانش آموزان در مدارس دولتى امروزه از آسياى جنوب شرقى است. علاوه بر اين، حفظ ارتباط با« سرزمين كهن » آسانتر است. حمل و نقل و ارتباطات مدرن به خانواده هاى مهاجر اجازه میدهد به ارتباطاتشان ادامه بدهند و بدين ترتيب زبان و فرهنگشان را حفظ میكنند. در يك مدرسه متوسطه در لانگ بيچ، خانواده هاى كامبوجى به اجراى دروس روزانه در خِمِر براى بچه هايشان كمك كردند. مهاجرت اخير، پاسخ گوى بيشتر تنوعى است كه در مدارس آمريكا بوجود آمده است. اما مدارس بدون مهاجرت هم تنوع می يابند. حدود 17 درصد دانش آموزان مقاطع 12 گانه(K-  12)،  آفريقايى– آمريكايى هستند و حدود يك در صد آمريكايى بومى هستند. خانواده هاى بسيارى از آنهايى كه اسپانيايى يا لاتين هستند، می توانند ميراث اجدادشان را با زندگى در مناطق كه جزو مناطق جنوب غربى ايالات متحده شدند، دنبال كنند. در بين بيشتر زير گروههاى جمعيت دبستانى اسپانيايیها، بيشتر در صد دانش آموزانى كه تولد بومى دارند، مربوط به اجداد مكزيكیها هستند. زير گروه هاى بزرگ ديگر شامل پويرتو ريكانس و آمريكايیهاى كوبايى هستند كه مهاجرتشان پيش از مهاجرت خانواده هاى آمريكايى مركزى شروع شد. در مجموع، اسپانيايیها تا سال 2005 بزرگ ترين گروه اقليت در مدارس دولتى آمريكا به حساب می آمدند. هدف مدارس آمريكايى ايجاد سرزمين چند مليتى است. اين خط مشى سابقه فرهنگى طرفدار يكسان سازى را به حداقل می رساند. امروزه، هنوز مدارس بر روى سواد زبان انگليسى تأكيد می كنند عملا آنها همچنين بر یادگيرى فرهنگ هاى گوناگون نيز تمركز دارند. كتاب هاى درسى و ساير منابع كلاسى كوشش می كنند معرفى گسترده اى از فرهنگ هاى متفاوت ارائه دهند و تلاش هايى كه براى استخدام معلمان گوناگون انجام می شود با هدف ايجاد تنوع بيشتر در كار تدريس صورت می گيرد. دولت فدرال و برخى از برنامه هاى ايالتى، بودجه هايى را براى آموزش و پرورش دو زبانه در نظر می گيرند. اين استراتژى يادگيرى چند تا از دروس آموزشى به زبان بومى در كنار زبان انگليسى، در اواخر قرن گذشته به منظور نگه داشتن دانش آموزان آلمانى زبان در مدارس دولتى در شهرهاى ايالت هاى ميانى ايالات متحده، به كار می رفت. ترس از خارجی ها پس از جنگ جهانى اول منجر به واكنش شديد عليه برنامه هاى آموزش دوزبانه شد. تصميمى كه يك دادگاه عالى ايالات متحده در سال 1970 (ده هى 70 ميلادى) گرفت، براى دانش آموزان اقليت هاى زبانى، آموزش و پرورش ويژه و مناسب و در نتيجه حمايت از بازگشت برنامه هاى دوزبانه را تضمين كرد. اما به هر حال، نگرانى از موج گسترده مهاجرت به كاليفرنيا، در جلب موافقت رأى دهندگان در رفراندمى كه شديداً كلاس هاى دوزبانه را در آن ايالت محدود می كند، تأثير داشت. با اين كار، اولويت به يك تغيير و تحول سريع به سمت زبان منحصر انگليسى به عنوان پيروى از قانون دادگاه عالى، داده می شود. از سوى ديگر، وزير آموزش و پرورش ايالات متحده ريچارد ريلى پشتيبانى خود را از برنامه هاى متمركز دو زبانه جهت كمك به دانش آموزانى كه به زبانهاى اقليت صحبت می كنند كه بتوانند شيوايى و روانى زبان خودشان را حفظ كنند، در گذشته اعلام كرده بود. اين برنامه ها در كنار آموزش انگليسى دادن يك فرصت خوب به دانش آموزان انگليسى زبان تا بتوانند يك زبان ديگر را ياد بگيرند، اجرا می شوند. تأثير تنوع ائتنیکی و نژادى در مدارس، در بين ايالت هاى مختلف، متفاوت است پنج ايالت كاليفرنيا، تگزاس، فلوريدا، نيويورك و ايلى نويس بزرگترين ثبت نام اقليت هاى زبانى را تجربه می كنند. تنوع ثبت نام ها همچنين گرايش به متمركز شدن در مدارس شهرهاى مركزى دارد (تقريباً همة نواحى شهرى بزرگ اكنون دانش آموزان اقليت را بيشتر از دانش آموزان سفيد پوست دارند). اما حتى در مدارس روستايى در چنين ايالت هايى همچون آلاباما و كانزاس می توان تعداد زيادى بچه هاى اقليت هاى زبانى يافت كه خانواده هايشان جذب جوامع نه چندان صنعتى شده اند. نكته ديگر درباره تنوع نژادى – ائتنیکی در مدارس ايالات متحده، كه مهمتر هم هست، اين است كه چگونه اين مراكز آموزشى پاسخ اين تنوع را می دهند. در گذشته، معمولاً كاركنان مدارس انتظار داشتند پيشرفت دانش آموزان اقليت كمتر از دانش آموزان سفيد پوست باشد و در نتيجه دانش آموزان اقليت ائتنیکی و نژادى زيادى را در برنامه هاى جبرانى و يا حرفه اى جاى می دادند. ترك تحصيل اين دانش آموزان پيش از گرفتن ديپلم دبيرستان نسبت به دانش آموزان سفيد پوست خيلى بيشتر بود. اصلاحات آموزشى كه از سالها پيش شروع شد، بر مبناى استانداردهاى بالاتر براى همه دانش آموزان بود. اين اصلاحات، مدارسى را كه عملكرد ضعيفى دارند و عمدتاً بچه هاى خانواده هاى كم درآمد و يا اقليت را ثبت نام می کنند.، به يك چالش خاصّ كشاند. « از بين بردن فاصله » پيشرفت براى اين مدارس يك اولويت شده است و اين تا حدودى نشانة پيشرفت است. ميزان فارغ التحصيلان دانش آموزان سفيد پوست و آفريقايى – آمريكايى اكنون تقريباً برابر است، اگر چه دانش آموزان اسپانيايى هنوز خيلى عقب ترند. چند ايالت، مانند تگزاس، احتياج به مدارسى دارند كه ميزان بهبود سطح پيشرفت در بين زيرگروه هاى دانش آموزان را نشان دهد. اين به اين معنى است كه نمرات كلى نمی توانند مسائل و مشكلات دانش آموزان اقليت را پنهان كنند. هر جا مدارس امكانات ويژهاى براى دانش آموزان اقليت با عملكرد ضعيف مهيا می كنند – مانند كلاس هاى كوچ كتر، استراتژى خواندن بر مبناى تحقيق و انگيزه آمادگى براى دانشگاه – پيشرفت دانش آموز اقليت اغلب از ميانگين ملى فراتر می رود.
اهميت تحصيل و تدريس دوزبانه در ايالات متحده آمريكا:
امروزه اينترنت اجازه مى دهد تكنولوژى از مرزهاى ملى عبور كند و حتى مشاغل كوچك وارد و صادر مى شوند. سيستم آموزش و پرورش ايالات متحده اين تغييرات و تحولات را بايد انعكاس دهد. در واكنش به اين پيشرفت ها و در واكنش به تلاش هاى بى وقفه ى ايالات متحده آمريكا براى تقويت روابط بين المللى، پرزيدنت كلينتون دست به يك ابتكار تاريخى براى قوى كردن تعهد آمريكا نسبت به آموزش و پرورش بين المللى زد. در طول بيش از 35 سال، اين اولين ابتكار ايالات متحده در نوع خودش بود. اين ابتكار چهار هدف عمده دارد:
1- افزايش تعداد مبادلات دانش آموزان  و گسترش تكنولوژِى آموزش و پرورش 
2- گسترش زمان موقعيت هاى يادگيرى
3- مطمئن شدن از اينكه دانش آموزان آمريكايى حداقل يك زبان خارجى را ياد گرفته و فرهنگ بيگانه را ياد گرفته اند 
4- تقسيم كردن اطلاعات مربوط به تمرينات خوبآموزشى با ديگر كشورها.
جيسون (يكى از محققين و پژوهشگران و صاحب نظران مسايل آموزشى آمريكا) مى گويد در اقتصاد بين المللى، دانش – دانش زبانى– يعنى قدرت. دانستن يك زبان دوم با ارزش تر از هر چيزى است. به عقيده ى جيسون، شهروندانى كه زبان انگليسى و يك زبان ديگر بلدند، ذخاير عظيم ملت آمريكا در سال هاى آتى خواهند بود.

۱۳۹۲/۴/۲۹

نگاهى به كشورهای كثيرالمله و چندزبانه - ایران

نویسنده: سردار داغچى
جغرافيا: 
كشور ايران با مساحت 1648195 كيلومتر مربع و جمعيت 71243000 نفر در نيمكره شمال شرقى و در جنوب آسيا و منطقه خاورميانه واقع شده است. اين كشور از شمال با تركمنستان، آزربايجان، ارمنستان و درياى خزر، از جنوب با خليج ، درياى عمان، از غرب با عراق و تركيه و از شرق با پاكستان و افغانستان همسايه است. بر اساس بخش بندى كشورى (مصوب 1286 شمسى ) ممالك محروسه ايران به 4 ايالت « آزربايجان »، « كرمان و بلوچستان »،« فارس » و « خراسان » تقسيم شد و هر ايالت به چند ولايت حاكم نشين و هر ولايت به چند نايب الحكومه نشين تقسيم شد. در سال 1287 اين تقسيمات شامل 4 ايالت، 38 ولايت و 137 بلوك تثبيت گرديده و از سال 1290 ولايات ايران به حكومت هاى درجه اول و دوم تقسيم و تا سال 1316 اين تقسيمات با دگرگونى هاى كوچكى به همين گونه ماند. 
در سال 1316 خورشيدى با تصويب قانون جديد تقسيمات كشورى، ايران به 10 استان و 49 شهرستان تقسيم شد. به مرور زمان با ايجاد استان هاى جديد، تعداد استان هاى ايران افزايش يافت. براى مدت هاى مديدى پس از پيروزى انقلاب بهمن 1357 ، ايران همچنان داراى 24 استان بود. در سال 1372 استان اردبيل از استان آزربايجان شرقى جدا شد. همچنين استان قم در سال 1374 از استان تهران جدا شد و استان قزوين در سال 1373 از استان زنجان جدا و به استان تهران پيوست و در سال 1376 به استان قزوين مبدل شد. در سال 1383 استان خراسان به سه استان: خراسان جنوبى، خراسان شمالى و خراسان رضوى تقسيم شد. به اين ترتيب اكنون ايران از 30 استان تشكيل شده است. پايتخت كنونى ايران شهر تهران مى باشد.
دين و زبان:
اسلام دين رسمى و تشيع مذهب رسمى ايران است. اديان رايج در ايران عبارتند از: مسلمان: 99.43 درصد، مسیحی 16/ درصدد، زرتشتی 03/ درصد، بقیه 38/0 درصد (با وجود تلاش های فراوان آمار دقیقی از پیروان مذهب تشیع و تسنن بدست نیامد). زبان رسمى و آموزشى در ايران زبان فارسى است اما با وجود اين گروه هاى زبانى ديگرى نيز در ايران زندگى مى كنند كه با وجود داشتن جمعيت هاى چند ميليونى، زبان آنها در حد زبان محاره مورد استفاده قرار مى گيرد. بزرگترين گروه هاى زبانى ايران عبارتند از: فارسى، تركى، كردى، عربى، بلوچى و. . . طبق بررسى هاى بدست آمده در ايران حدود 75 زبان و گويش رواج دارد كه از ميان آنها تنها زبان فارسى به عنوان زبان رسمى پذيرفته شده است. لازم به ذكر است كه متاسفانه با وجود تلاش هاى فراوان براى بدست آوردن آمار متكلمين زبان هاى تركى، كردى، عربى، تركمنى و. . .، از هيچ يك از كتب دولتى و سايت هاى دولتى آمارى بدست نيامد حتى در كتاب«87- اطلس جامع گيتا شناسى 88 » كه به معرفى تمام كشورهاى جهان  پرداخته و آمارها و درصدهايى از نژادها و گروه هاى زبانى كشورهاى مختلف جهان بدست داده، هيچ آمار و درصدى از گروه هاى زبانى و نژادى و مذهبى ايران در اختيار خوانندگان قرار داده نشده است.
سيستم آموزشى:
آموزش پيش دبستانى: مشتمل بر دوره آموزش اختيارى 1 ساله ويژه كودكان رده سنى 5 سال با هدف آمادگى كودكان جهت ورود به مراكز آموزش ابتدايى مى باشد.
آموزش ابتدايى: مشتمل بر دوره آموزشى 5 ساله ويژه كودكان رده هاى سنى 6 تا 11 سال مى باشد.
آموزش راهنمايى: مشتمل بر دوره آموزشى 3 ساله ويژه دانش آموزان رده های سنی 14 -11 سال مى باشد. 
آموزش متوسطه، شاخه نظرى، شاخه فنى حرفه اى، شاخه مهارتى (كاردانش) و دوره پيش دانشگاهى، ديگر سطوح آموزشى تا ورود به دانشگاه مى باشند.
نهاد هاى مركزى آموزش رسمى:
در جمهورى اسلامى ايران مسئوليت اداره و نظارت بر امور آموزشى و پرورشى كشور بر عهده 3 وزارتخانه مى باشد كه عبارتند از: 
2-  وزارت علوم، تحقيقات و فن آورى
3- وزارت بهداشت و درمان
تاريخچه اى از مدارس و نظام آموزشى ايران:
در سال 1231 هجرى قمرى، 5 نفر دانشجو به انگليس فرستاده شد و نخستين چاپخانه سربى در سال 1227 هجرى قمرى در تبريز به كار افتاد. نخستين مدرسه به شيوه ى امروزى با همت ميرزا حسن رشديه در 1254 هجرى قمرى در اورميه و در سال بعد در تبريز كار خود را آغاز كرد. ميرزا حسن رشديه كتابى به نام « وطن ديلى » را به زبان تركى براى تدريس در مدارس آزربايجان تاليف نمود و اين كتاب براى آموزش زبان تركى آزربايجانى در مدارس آن روز به كار می رفت. دارالفنون مركز آموزشى دانش و فن نوين بود كه در سال 1231 هجرى شمسى با تلاش ميرزا تقى خان اميركبير در تهران بنيانگذارى شد. نخستين معلمان اين مدرسه، اروپايى و بيشتر اتريشى بودند. نخست صد نفر فراگير از ميان فرزندان اشراف و بزرگان دولتى براى تحصيل در دارالفنون انتخاب شدند كه در رشته هاى نظامى، پزشكى، دارو سازى، معدن و مهندسى به تحصيل مشغول شدند. در سال 1298 مسيونرهاى مذهبى و اقليت هاى دينى به احداث كودكستان ها و مركز آموزش پيش دبستانى در تهران مبادرت نمودند. در همان اثنا زنده ياد جبار باغچه بان در سال 1303 به احداث باغچه اطفال در شهرستان تبريز مبادرت نموده و چند سال بعد در سال 1307 كودكستان ديگرى در شهرستان شيراز داير نمود.
برنامه هاى آموزشى:
از جمله مهمترين برنامه هاى آموزشى مقطع آموزش پيش دبستانى عبارتند از:
آموزش زبان فارسى، رياضيات مقدماتى، مفاهيم ابتدايى علوم و اعتقادات مذهبى و. .
از جمله مهمترين برنامه هاى آموزشى مقطع آموزش ابتدايى مى توان به موارد ذيل اشاره نمود: علوم قرآنى و تعليمات دينى، انشاء و املاء فارسى، زبان فارسى (خواندن و درك مطلب)، تعليمات اجتماعى، رياضى و. . . از جمله مهمترين برنامه هاى آموزشى مقطع راهنمايى عبارتند از: زبان و ادبيات فارسى، زبان عربى، زبان خارجى، رياضيات، تعليمات دينى، تاريخ، جغرافيا، آمادگى دفاعى، علوم قرآنى و. . .
سيستم آموزشى ايران و كودكان دو زبانه:
از سال 1989 با توجه به مشكلات زبانى كودكان مناطق دو زبانه كشور حين ورود به مقطع آموزش ابتدايى، نرخ بالاى تجديد كودكان طى سال هاى اوليه آموزش ابتدايى، عدم تسلط كافى در برقرارى ارتباطات به زبان فارسى و مشكلات عديده اى همچون ترك تحصيل و فرار از مدرسه هر ساله كلاس هاى آمادگى يك ماهه قبل از شروع سال تحصيلى در مناطق غير فارس زبان تشكيل مى گردد. همچنين وزارت آموزش و پرورش به فراهم نمودن زمينه هايى جهت آمادگى كودكان ساكن مناطق مذكور جهت ورود به مقطع آموزش ابتدايى از طريق تعيين برنامه هاى مورد نياز و صدور بخشنامه هاى مربوطه اقدام مى نمايد. اما با اين وجود مناطق غير فارس زبان هنوز نتوانسته اند بر مشكلات آموزشى فائق آيند. (البته لازم به ذکر هست که کودکان مناطق ملی به ذاته دوزبانه نیستند و زبان فارسی به کودکان غیرفارس به عناوین مختلف به نام زبان دوم تحمیل می گردد، در حالیکه همین کودکان هنوز قادر به تحمیل به زبان مادری خود نمی باشند)
سياست هاى آموزشى:
از جمله مهمترين سياست هاى كشور ايران در جهت ارتقاء روابط علمى، منطقه اى و بين المللى در حوزه آموزش عالى پس از پيروزى انقلاب می توان به موارد ذيل اشاره نمود:
1-  بازنگرى و اصلاح ساختار برنامه ريزى و برنامه هاى آموزشى
2-  تقويت و توسعه دوره هاى تحصيلات تكميلى و ارتقاء كيفيت علمى آن در جهت تامين هيات علمى به مراكز آموزشى و پژوهشى، رفع نيازهاى تخصصى بخش هاى مختلف و كاهش اعزام دانشجو به خارج از كشور.
3-  اهتمام به توسعه زبان فارسى و فرهنگ اسلامى و فارسى در منطقه خاورميانه و آسيا و تقويت كرسی هاى آموزش زبان فارسى در مراكز معتبر علمى جهان.
اهميت زبان فارسى در سيستم آموزشى ايران:
در اصل پانزدهم قانون اساسى آمده است:
زبان و خط رسمى و مشترك مرم ايران فارسى است. اسناد و مكاتبات و متون رسمى و كتب درسى بايد با اين زبان و خط باشد ولى استفاده از زبان هاى محلى و قومى در مطبوعات و رسانه هاى گروهى و تدريس ادبيات آنها در مدارس، دركنار زبان فارسى آزاد است.
در اصل شانزدهم قانون اساسى نيز آمده:
از آنجا كه زبان قرآن و علوم و معارف اسلامى عربى است و ادبيات فارسى كاملا با آن آميخته است اين زبان بايد پس از دوره ابتدايى تا پايان دوره متوسطه در همه ى كلاسها و در همه ى رشته ها تدريس شود.
آموزش زبان فارسى در كليه مقاطع تحصيلى از پيش دبستانى گرفته تا مقاطع عالى تحصيلى در دانشگاهها، جز درس هاى ضرورى و مهم محسوب مى شود. در اهداف كليه مقاطع تحصيلى، رشد و پويش زبان فارسى به چشم مى خورد. اهميت زبان فارسى در مقاطع مختلف به صورت زير نمايان است:
در اهداف مقطع آموزش پيش دبستانى مى بينيم كه:
1- رشد و پويش زبان فارسى
2-  آموزش زبان فارسى در جهت تقويت ارتباطات و ابزار هاى آموزشى كودكان اعم از خواندن، نوشتن، شنيدن و حرف زدن از اهداف مهم به شمار مى روند. همچنين مهمترين هدف درمقطع ابتدايى، آشنايى فراگيران با الفباى زبان فارسى و تركيب حروف در جهت ساختن كلمات و جملات مى باشد. علاوه بر اين آموزش مهارت هاى سواد آموزى جهت كسب مهارت در قرائت و نگارش متون ساده فارسى نيز از اهم اهداف آموزشى مقطع ابتدايى به شمار مى رود.
اهتمام به توسعه زبان فارسى در منطقه خاورميانه و آسيا و تقويت كرسى هاى آموزش زبان فارسى در مراكز معتبر علمى جهان از جمله مهمترين سياست هاى كشور ايران در جهت ارتفاء روابط علمى، منطقه اى و بين المللى در حوزه آموزش عالى مى باشد. اعزام و پشتيبانى مدرسين زبان و ادبيات فارسى به دانشگاه هاى كشورهاى چين، بنگلادش، ژاپن، اردن، سوريه، اسپانيا، لهستان و يمن و همچنين پذيرش دانشجويان غيرايرانى رشته زبان و ادبيات فارسى و ايران شناسى جهت گذراندن دوره هاى كوتاه مدت آموزش زبان فارسى در كشور از مهمترين اقدامات كشور ايران در جهت ارتقاء روابط علمى، منطقه اى و بين المللى درحوزه آموزش عالى مى باشد.
زبان تركى و سيستم آموزشى ايران:
اگر نگاهى به وقايع انقلاب مشروطه بيندازيم خواهيم ديد كه زبان و ادبيات تركى نقش چشم گيرى در پيروزى انقلاب مشروطه داشته است. بزرگانى چون ميرزا حسن رشديه و جبار باغچه بان كه براى اولين بار در تاريخ ايران اقدام به تاسيس مدارس امروزى نمودند، آذربايجانى بودند. نويسندگان و روزنامه نگارانى چون ميرزا على اكبر صابر، صاحب اثر هوپ هوپ نامه و ميرزا جليل قلى زاده، مدير مسئول و سردبير نشريه ملا نصرالدين آثار ادبى و هنرى خود را به زبان تركى آزربايجانى آفريدند. كتاب وطن ديلى كه توسط ميرزا حسن رشديه تاليف شده بود در سال هاى مشروطه به عنوان زبان درسى در مدارس آزربايجان تدريس مى شد. اما با وجود اين، در طول نود سال گذشته (از زمان تشكيل حكومت پهلوى تا امروز) زبان و ادبيات تركى تنها 1324 هجرى شمسى در مدارس آزربايجان تدريس شد. در سال - در سال هاى 1325 - 1324 با روى كار آمدن حكومت ملى آزربايجان به رهبرى سيد جعفر پيشه ورى تغييرات و تحولات زيادى در آزربايجان به وقوع پيوست كه برخى از آنها عبارتند از:
1-  رسميت تحصيل در تمام مقاطع تحصيلى به زبان تركى آزربايجانى با اين شرط كه در سه كلاس اول ابتدايى تدريس فقط به زبان تركى بوده و از آن به بعد زبان فارسى به عنوان زبان مشترك تدريس گردد. اقليت هاى زبانى از آن جمله كردها، ارمنى ها، آسورى ها و. . . كه در آزربايجان مقيم هستند حق دارند كه در سه كلاس اول ابتدايى به زبان مادرى خود تدريس كنند.
2-  تنبيه بدنى ممنوع شد.
3- تفويض حق انتخاب كردن و انتخاب شدن به زنان در انتخابات مجلس، انجمن هاى ايالتى و ولايتى، انجمن هاى شهر و بخش و ده، با حقوقى برابر با مردان.
4- به موجب مصوبه مورخ  9/10/24 تاسيس دانشگاه ملى آذربايجان به مرحله اجرا درآمد. تاسيس دانشگاه ملى آزربايجان انحصار دانشگاه تهران را در ايران شكست و لزوم امكان تاسيس دانشگاه در ساير استان ها و نقاط كشور را به اثبات رساند.
5- به موجب تصويب نامه مورخ 16/10/24 حكومت ملى، رسميت زبان تركى آزربايجانى اعلام و به موقع اجرا گذاشته شد. كه به موجب آن علاوه بر تدريس در تمام مقاطع تحصيلى به زبان تركى، كليه مكاتبات ادارى، مذاكرات رسمى و رسيدگى ها در دادگاهها و تابلوى مغازه ها بايد به زبان تركى باشد.
6- قانون تقسيم اراضى خالصه و املاك مصادره شده مالكينى كه آزربايجان را ترك كرده و برعليه حكومت ملى توطئه چينى مى كنند.
7- تعديل روابط مالك و زارع بر حسب قانون خاص و با توافق و تراضى مالك و زارع و نظارت و اداره كشاورزى با موفقيت انجام گرفت.
8-  احداث راديو تبريز.
1325 هنگامى كه در مورخه  26/1/1325 به طور آزمايشى و در تاريخ 6/2/1325 به طور رسمى جمله ى« دانيشير تبريز » از ايستگاه فرستنده راديويى تبريز طنين افكند،  دل هاى همه ى آزربايجانيان آزادى خواه لبريز از شادى گرديد.
9- تاليف كتب درسى كلاس هاى ابتدايى درمدت كوتاه و چاپ و ارسال آنها به مدارس در سراسر آذربايجان، تاسيس چاپخانه آزربايجان، تشويق انتشار 50 روزنامه و مطبوعات در تبريز و شهرستان ها.
هم اكنون در هيچ يك از مدارس و دانشگاه هاى آزربايجان تدريس زبان تركى آزربايجانى صورت نمى گيرد و فرزندان آزربايجان از تحصيل به زبان مادرى و يادگيرى زبان مادرى محروم هستند. افت تحصيلى در مقاطع مختلف و مشكلات عديده ى تحصيلى، ترك تحصيل، فرار از مدرسه و دهها مشكل ديگر همگى از نتايج تدريس تك زبانه ى فارسى در مدارس آزربايجان است.
زبان هاى كردى، عربى، تركمنى، بلوچى و. . . و سيستم آموزشى ايران:
زبان كردى همچون زبان تركى آزربايجانى تنها در سال هاى 1325 اجازه تدريس در مدارس شهرهاى كردنشين را يافت. همچنين در شهرهاى عرب زبان كشور، زبان عربى تنها طبق اصل 16 قانون اساسى از مقطع راهنمايى تدريس مى شود كه متاسفانه با وجود تدريس زبان هاى عربى و انگليسى در مقاطع راهنمايى و متوسطه تا به حال ديده نشده كه دانش آموزى تحت تاثير اين كلاس ها موفق به يادگيرى زبان عربى يا انگليسى شود. ساير زبان هاى رايج در ايران نيز وضعيتى مشابه با زبان هاى تركى آزربايجان و كردى و عربى داشته و به استثناى زبان ارمنى هيچ كدام از آنها در مدارس ايران تدريس نمى شود.
زبان ارمنى و سيستم آموزشى ايران:
تا سال 1936 كليه مواد درسى در مدارس ارمنى زبان به زبان ارمنى تدريس مى شد. از سال 1941 زبان اصلى تدريس همان زبان فارسى گرديد و در كنار آن به طور كلى هفته اى 6 ساعت به مواد درسى ارمنى (زبان – ادبيات – تاريخ - دينى) اختصاص يافت و اين در حالى بود كه پيش از 1936 بطور كلى از 36 ساعت درسى نيمى به مواد ارمنى و نيمى ديگر به ساير مواد از جمله زبان و ادبيات فارسى، تاريخ، علوم، زبان خارجى، رياضيات و غيره اختصاص مى يافت. در سال 1946 با وساطت شوراى خليفه گرى ارمنيان تهران درس دينى به عنوان ماده درسى رسميت يافت.
وضع تدريس زبان و ادبيات و تاريخ و درس دينى به همين منوال ادامه يافت تا سال 1982 به دستور وزير آموزش و پرورش وقت كتاب دينى فارسى به عنوان ماده درسى رسمى در اين زمينه در مدارس ارمنى تعيين شد. ساعات تدريس ارمنى كاهش يافت و تدريس كتاب تاريخ ارمنيان از برنامه درسى حذف شد. تدريس كليه مواد درسى ارمنى در دبيرستان ها نيز از برنامه درسى حذف گرديد. در نتيجه سطح دانش ارمنى (زبان، دينى، تاريخ و ادبيات) در ميان دانش آموزان ارمنى به شدت تنزل يافت. از سال تحصيلى 80-1379 دگرگون ىهايى درمدارس ارمنى صورت می گيرد اكنون بتدريج مديران مدارس از ميان آنان منصوب میشوند. تعداد ساعات درسى ارمنى رو به افزايش است. عليرغم وجود اين مسايل ارمنيان ايران از نظر آموزش زبان مادرى همواره برتر از ارمنيان ساير كشورها (غير از ارمنستان) بوده اند كه اين امر خود گواه آزادیهاى نسبى بيشترى در زمينه حق استفاده از زبان ارمنى براى ارمنيان ايران میباشد.
برخى از اصول قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران
اصل 15 – زبان وخط رسمى و مشترك مردم ايران فارسى است. اسناد و مكاتبات و متون رسمى وكتب درسى بايد با اين زبان و خط نوشته شود ولى استفاده از زبان هاى محلى و قومى در مطبوعات و رسانه هاى گروهى و تدريس ادبيات آنها درمدارس دركنار زبان فارسى آزاد است.
اصل 19 – برابرى قومى: مردم ايران از هر قوم و قبيله كه باشند از حقوق مساوى برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اينها سبب امتياز نخواهد بود.
اصل 152 – سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران بر اساس نفى هرگونه سلطه جويى و سلطه پذيرى و حفظ استقلال همه جانبه و تماميت ارضى كشور و دفاع از حقوق مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت هاى سلطه گر و روابط صلح آميز متقابل با دول غيرمحارب استوار است.
اصل 30 – دولت موظف است وسايل آموزش و پرورش رايگان را براى همه ملت تا پايان دوره متوسطه فراهم سازد و وسايل تحصيلات عالى را تا سرحد خودكفايى كشور به طور رايگان گسترش دهد.
اصل 23 – منع تفتيش عقايد: تفتيش عقايد ممنوع است و هيچ كس را نمى توان به صرف داشتن عقيده اى مورد تعرض و مواخذه قرار داد.
اصل 27 – تشكيل اجتماعات و راهپيمايى ها بدون حمل سلاح به شرط آن كه مخل به مبانى اسلام نباشد آزاد است.
اصل 37 – اصل برائت: اصل، برائت است و هيچ كس از نظر قانون مجرم شناخته نمى شود مگر اينكه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.
اصل 26 – احزاب، جمعيتها، انجمن هاى سياسى و صنفى و انجمن هاى اسلامى يا اقليت هاى دينى شناخته شده آزادند مشروط به اين كه اصول استقلال، آزادى، وحدت ملى، موازين اسلامى و اساس جمهورى اسلامى را نقض نكنند. هيچ كس را نمى توان از شركت در آنها منع كرد يا به شركت در يكى از آنها مجبوركرد.
آپارتايد و تبعيض نژادى در ايران:
پيدايش و رشد آپارتايد و تبعيض نژادى در ايران را مى توان همزمان با عصر مدرنيزاسيون و ظهور سلطنت پهلوى دانست. نگاهى به تاريخ معاصر نشان دهنده ى اين است كه به طور كلى آپارتايد و تبعيض نژادى در ايران در دوره ى متفاوت از هم قابل بررسى و تامل است:
ابتدا نگاهى اجمالى و كوتاه به پيدايش و رشد آپارتايد در مرحله ى اول داشته، سپس به طور اجمالى به بررسى روند روبه رشد آپارتايد و تبعيض نژادى در مرحل هى دوم خواهيم پرداخت.
مرحل هى اول: از ظهور سلطنت پهلوى تا انقلاب بهمن 1357 و سقوط رژيم شاهنشاهى
با روى كار آمدن سلسله ى پهلوى توسط كشورهاى استعمار گر چون انگليس و اعمال سياست هاى نژادپرستانه ى اين كشورها و حكومت مستبد رضا شاه، يكسان سازى فرهنگى و زبانى در ايران شروع شد و تبعيض هاى نژادى و زبانى در شكل هاى مختلف در جامعه نمايان شد و ائتنیک ها و ملل مختلف ايرانى چون ترك ها، عرب ها، كردها، بلوچ ها، تركمن ها و. . . زير سلطه ى حكومت مستبد مركزى قرار گرفته و متحمل وحشيانه ترين سياست هاى فاشيستى و نژادپرستانه شدند. مناطق ترك نشين ايران به خصوص آزربايجان كه پيش از اين وليعهدنشين بود از هم تجزيه شد و اسامى اصيل و تركى مناطق مختلف در ايران عوض شد. فرهنگ و زبان تركان سركوب و دستور ممنوعيت استفاده از زبان تركى و تحصيل و تدريس آن از سوى حكومت فاشيست پهلوى صادر شد. جوك سازى، جعل تاريخ، هويت سازى جعلى، تبعيض اقتصادى، فشار هاى سياسى و... در دستور كار حكومت فاشيست پهلوى قرارگرفت. فقر و فساد و بيكارى روز به روز در آزربايجان بيشترشد بسيارى از تركان براى بدست آوردن شغل و داشتن يك زندگى عادى، شهر و ديار خود را ترك كرده و راهى مناطق مختلف ايران شده و آواره ى شهر هاى بزرگ چون تهران شدند. تركان كه درمدت 1100 سال امپراطورى بر دنياى اسلام در ايران و عثمانى، خود پرورش دهنده و شكوفا كننده ى فرهنگ ها و تمدن ها و زبان هاى مختلف بودند و خدمات شايان توجهى به دنياى اسلام و فرهنگها و زبان هاى مختلف ازجمله زبان عربى و زبان فارسى انجام داده بودند اين بار خود در خطر حل شدن در فرهنگ و زبان فارسى و از دست دادن هويت واقعى و زبان مادرى خود قرارگرفتند. عوامل حكومت پهلوى با مطرح كردن تئورى يك زبان، يك ملت و يك حكومت، وحشيانه ترين ستم ها را در حق ائتنیک ها و ملل ايرانى روا داشتند. آنان عقيده داشتند كه براى رشد و پيشرفت جامعه بايستى تمامى ايرانيان تنها به يك زبان (زبان فارسى) بخوانند و بنويسند و ساير زبان ها (تركى، عربى و. . . ) كه به عقيده ى آنان غيرايرانى محسوب مى شد بايد به تدريج از بين مى رفت. عوامل ياد شده و بسيارى از عوامل مختلف كه فرصت پرداختن به آن نيست، موجب شكل گيرى حركت ملى و مردمى آزربايجان شد كه اين حركت تا به امروز ادامه داشته و هم اينك به حركت ملى آزربايجان معروف است. با تضعيف حكومت پهلوى درجنگ جهانى دوم و اشغال ايران درسال 1320 هجرى شمسى، مردم آزربايجان با الهام گيرى از مبارزات دوران مشروطه و قيام شيخ محمد خيابانى در شكل گيرى و گسترش فرقه ى دمكرات آزربايجان كه از مدت ها پيش فعاليت خود را آغاز كرده بود، كوشيدند تا اينكه در نهايت آزربايجانيان توانستند در 21 آذر سال 1324 هجرى شمسى فضاى استبداد و خفقان را شكسته و اداره ى امور آزربايجان را بدست گيرند و تحولات و اصلاحات بى نظيرى را در سراسر آزربايجان پديد آورند كه درتاريخ ايران بى سابقه بوده است. انسان هاى بزرگوارى چون سيد جعفر پيشه ورى، فريدون ابراهيمى، محمد بى ريا و. . . تمام تلاش خود را در عمران و آبادانى و سروسامان دادن به امور آزربايجان به كار بستند. سيد جعفرپيشه ورى، معلم، ژورناليست و فعال سياسى كه از سال 1309 تا 1320 هجرى شمسى در زندان رضاشاه به سربرده بود به عنوان نخست وزيرحكومت ملى آزربايجان انتخاب شد و اعلام داشت كه تلاش خواهد كرد تا آزادى و دمكراسى را درسراسرايران برقراركند و آزربايجان سردمدار اين حركت عظيم وملى خواهد بود. باسركارآمدن حكومت دموكراتيك درآزربايجان بسيارى ازفعالين سياسى و فرهنگى از نواحى مختلف كشور از جمله تهران و اصفهان به آزربايجان آمده و تحت حمايت حكومت ملى آزربايجان قرارگرفتند. برخى ازاصلاحاتى كه حكومت دموكراتيك آزربايجان درعرض يك سال انجام داد عبارتند از:
1-  نخستين بار در تاريخ ايران زنان از حق راى برخوردار شدند.
2-  كلا سهاى سواد آموزى، مدارس و دانشگاه به زبان تركى آزربايجانى تاسيس شد.
3- نخستين اصلاحات ارضى توسط حكومت ملى آزربايجان اجرا شد و زمينها از اربابان و خوانين ستانده شد و بين روستاييان و كشاورزان تقسيم شد.
4- درمانگاه هاى رايگان در اختيار مردم قرارگرفت.
5-  قانون جامع كار به تصويب رسيد.
6- با گشودن فروشگاه هاى دولتى قيمت مواد غذايى ثابت ماند.
7- شوراهاى نظارت بركارهاى دولتى تاسيس شد.
8- خيابان ها آسفالت كشى شد و همچنين يك ايستگاه راديويى قدرتمند (راديو تبريز) تاسيس شد. و. . . .
پس از يك سال اصلاحات بى نظير و تحولات عظيم درآزربايجان متاسفانه در آذرماه سال 1325 هجرى شمسى با خيانتهاى روس، انگليس و آمريكا و زدوبندهاى دولت هاى استعمارگر با رژيم پهلوى و حمايت اين دولتها از رژيم شاهنشاهى، آزربايجان ازهوا وزمين مورد تجاوز ارتش شاهنشاهى قرارگرفت وجنايت هاى اسفناكى در آزربايجان رخ داد. دهها هزارنفركشته و آواره شدند و خاك و ناموس مردم بيگناه مورد تجاوز قرارگرفت و فجيع ترين جنايتها به وقوع پيوست و در نهايت حكومت ملى و دموكراتيك آزربايجان سرنگون شد. نسل كشى مردم آزربايجان و تجاوز بى شرمانه به ناموس و خاك مردم بى گناه آزربايجان هنوز هم در ياد و خاطر هى پيرمردان و پيرزنان آزربايجان باقى است.
پس از آذر سال 1325 ، حركت ملى آزربايجان ابعاد جديدى به خود گرفت و به مسيرخود ادامه داد و تا سال 1357 هزاران شهيد تقديم راه عدالت و آزادى نمود. نويسندگان سرشناسى چون غلامحسين ساعدى، محمد على فرزانه، على تبريزلى و انسان هاى بزرگوارى چون صمد بهرنگى و بهروزدهقانى و. . . نمونه هايى بى نظير از جانبازى و فداكارى در راه آزربايجان و به دست آوردن آزادى ومبارزه با ظلم و ستم هستند.
مرحله ى دوم: از انقلاب بهمن 1357 و شكل گيرى حكومت جمهورى اسلامى تا به امروز
با وقوع انقلاب بهمن 1357 ، تركان كه خود نقشى اصلى و محورى دراين انقلاب داشتند جانى دوباره گرفتند و بار ديگر با فرو ريختن ديوار استبداد بوى خوش آزادى به مشام رسيد. درهمان دوران، كتابها و نشريات زيادى به زبان تركى منتشر شد و اصول مختلفى در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران مبنى بر اداى حقوق اقوام و ملل مختلف ايران به تصويب رسيد و موجبات شادى و خرسندى تركان ايران على الخصوص ملت بزرگ آزربايجان را فراهم نمود. متاسفانه فضاى باز سياسى و چاپ و نشر كتب و روزنامه ها به زبان تركى تنها در 2 سال اول بعد از انقلاب يعنى تا سال 1360 ادامه داشت و پس از محكم شدن پايه هاى حكومت جمهورى اسلامى دوباره فضاى خفقان و سركوب بر آزربايجان حاكم شد. البته ذكر اين نكته لازم است كه قبل از اين، يعنى در همان اوايل شكل گيرى حكومت جمهورى اسلامى و رفتار قهر آميز حكومت با آيت الله شريعتمدارى مرجع تقليد عاليقدر دنياى اسلام كه آزربايجانى بود و سركوب طرفداران آيت الله شريعتمدارى و. . . مواردى است كه هيچ گاه از حافظ هى تاريخ ملت آزربايجان و ديگر تركان ايران پاك نخواهد شد. با حاكم شدن مجدد خفقان و استبداد در سال هاى اول پس از پيروزى انقلاب از طرفى و نيز آغاز جنگ ايران و عراق از طرف ديگر، فرزندان آزربايجان چون گذشته به ميدان هاى نبرد شتافتند و جان و مال خود را در راه دفاع از كشور تقديم نمودند. در مدت هشت سال دفاع مقدس مسئولين جمهورى اسلامى به بهانه هاى مختلف از جمله اوضاع و شرايط نابسامان جنگ، از اجراى اصول قانون اساسى شانه خالى كردند و وعده ى اجراى آن را در آينده دادند. اما پس از پايان جنگ نيز متاسفانه چون گذشته آزربايجان مورد بى مهرى مسئولين قرارگرفت و نه تنها اصول قانون اساسى اجرا نشد بلكه محروميت و تبعيض هاى زبانى وفرهنگى و اقتصادى و فشارهاى سياسى و. . . ازجوانب مختلف بر آزربايجان بيشتر شد. همزمان با پايان جنگ تحميلى دور جديدى ازحركت ملى آزربايجان شروع شد كه نشريات مختلف و انواع كتابهاى منتشرشده و نام ههاى مختلف كه ازجانب فعالين و نخبگان آزربايجانى به مسئولين لشكرى و كشورى از جمله مقام رهبرى، رياست جمهورى، رياست مجلس شوراى اسلامى، وزيرآموزش وپرورش و. . . در سالهاى اخير ارسال شده شاهدى براين مدعاست. به طور كلى می توان آپارتايد و تبعيض نژادى حاكم بر آزربايجان در دوران جمهورى اسلامى را از دو جنبه مورد بررسى قرار داد كه عبارتند از:
1- جنبه ى داخلى كه عبارت است از: آپارتايد و تبعيض نژادى حاكم بر آزربايجان و ترك هاى ايران
2- جنبه ى خارجى كه عبارت است از: سياست هاى تبعيض آميز جمهورى اسلامى در عرصه ى بين المللى در قبال ترك هاى مسلمان كشور هاى مختلف چون جمهورى آزربايجان، چين، روسيه وغيره.
بررسى جنبه ى داخلى سياست هاى تبعيض آميز جمهورى اسلامى:
منظور از جنبه ى داخلى، سياست هاى تبعيض آميز جمهورى اسلامى در قبال ترك هاى ايران مى باشد كه شامل آزربايجانيان، قشقايى ها، تركمن ها و. . . مى شود. هر چند جمهورى اسلامى در ظاهر با انجام اقداماتى چون راه اندازى شبكه هاى استانى و. . . سعى نموده تا نشان دهد كه درصدد احقاق حقوق اقوام و ملل ستمديده ى ايرانى است كه در دوران شاهنشاهى مورد تبعيض واقع شده اند اما از طرف ديگر با انجام اقداماتى چون در پيش گرفتن روند آسيميله كردن ملت آزربايجان از طريق همين شبكه هاى استانى، توقيف روزنامه ها و نشرياتى مختلف آزربايجانى از گذشته تاكنون، اخراج دانشجويان و ممانعت از ادامه تحصيل آنان، دستگيرى و شكنجه ى فعالان فرهنگى و مدنى آزربايجان چون سعيد متين پور و. . . و مهمتر از همه با عدم اجراى اصل 15 و اصول 19 و 48 قانون اساسى و دهها اقدام تبعيض آميز ديگر، عملا نشان داده در مسيرى گام بر مى دارد كه پيش از اين، سردمداران سلطنت پهلوى دقيقا در همان مسير گام بر مى داشتند. نمونه هايى زير دليل روشنى بر ادامه ى روند آپارتايد و تبعيض نژادى در جمهورى اسلامى است.
1- گردهمايى عظيم و با شكوه آزربايجانيان در قلعه بابك كه در نهايت با رفتار قهر آميز حاكميت مواجه شد و مورد سركوب واقع شد.
2- همايش باشكوه آزربايجانيان و ترك هاى تهران در بزرگداشت ستارخان و انقلاب مشروطيت در شاه عبدالعظيم كه آن هم در نهايت مورد بى مهرى حاكميت قرار گرفت و سركوب شد.
3- اقدامات توهين آميز رسانه ها و روزنامه هاى جمهورى اسلامى نسبت به ملت آزربايجان كه در ارديبهشت 1374 و ارديبهشت و خرداد 1385 به اوج خود رسيد و موجب بروز اعتراضات گسترده ى آزربايجانيان شد كه همين اعتراضات نيز با خشونت تمام سركوب شد.
4- همايش عظيم آزربايجانيان در حمايت از درياچه اورميه و اعتراض به عدم توجه حاكميت به مسايل زيست محيطى آزربايجان در سالهاى اخير كه آن هم در نهايت با رفتار قهر آميز و سركوب خشونت آميز حاكميت مواجه شد.
5- بزرگداشت 21 آذر سالروز تشكيل حكومت ملى آزربايجان، مراسم 21 فوريه (روز جهانى زبان مادرى) و دهها حركت مدنى و فرهنگى ديگر كه همگى سركوب و بايكوت شدند دلايل روشنى بر ادامه ى روند استبداد و آپارتايد و تبعيض نژادى و رفتار قهرآميز با آزربايجان است.
علاوه بر موارد ياد شده، ادامه ى روند جعل تاريخ و تحريف تاريخ آزربايجان چون پوشيده نگه داشتن واقعيت هاى موجود در سال هاى انقلاب مشروطه، قيام شيخ محمد 1324 و عدم محكوم كردن - خيابانى، حكومت ملى آزربايجان در سال هاى 1325 قتل عام مردم آزربايجان در آذر ماه سال 1325 كه توسط رژيم شاهنشاهى انجام گرفت و دهها عمل ناشايست كه فرصت پرداختن به آن نيست، همگى نشان دهنده ى آن است كه حكومت جمهورى اسلامى حتى نسبت به ظلم تاريخى به آزربايجان در دوران حكومت پهلوى نيز بى تفاوت است.
بررسى جنبه ى خارجى سياس تهاى تبعيض آميز جمهورى اسلامى:
طبق اصل 152 قانون اساسى:
سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران براساس نفى هرگونه سلطه جويى و سلطه پذيرى، حفظ استقلال همه جانبه و تماميت ارضى كشور و دفاع از حقوق مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت هاى سلطه گر و روابط صلح آميزمتقابل با دول غيرمحارب استوار است.
اما آنچه كه تاكنون در سياست هاى خارجى جمهورى اسلامى مشاهده شده كاملا در تضاد با اصل 152 قانون اساسى است. پس از فروپاشى شوروى و مستقل شدن آزربايجان شمالى و با وقوع جنگ بين آزربايجان و ارمنستان و اشغال منطقه ى مسلمان نشين قره باغ از سوى ارمنستان، جمهورى اسلامى به جاى اينكه به حمايت از كشور مسلمان و ترك جمهورى آزربايجان بپردازد عملا به حمايت از ارمنستان پرداخت و حتى مرزهاى شمالى را به روى پناهندگان آزربايجانى بست و مانع از ورود مردم جنگزده ى آزربايجان شمالى به آزربايجان جنوبى شد. در حاليكه ارمنی ها پس از اشغال قره باغ مساجد را يا ويران كرده و يا تبديل به اصطبل و طويله می كردند و وحشيانه ترين جنايت هاى تاريخ بشرى را در خوجالى و. . . مرتكب شدند، جمهورى اسلامى به جاى محكوم كردن اين اعمال وحشيانه، عملا به فراهم كردن امكانات اوليه چون خوراك، پوشاك و تهيه مواد سوختى چون گاز و. . . براى ارمنستان پرداخت، در حاليكه در همين دوران كليه ى كشورهاى مسلمان همسايه با ارمنستان مر زهاى خود را به روى ارمنستان بسته بودند، جمهورى اسلامى مر زهاى خود را به روى ارمنستان باز گذاشت و علاوه بر آن به فراهم كردن امكانات براى آنان پرداخت تا بيشتر به قتل و غارت بپردازند. جالبترين نكته در مورد سياست هاى داخلى و خارجى جمهورى اسلامى اين است كه ارمنی ها تنها گروه ائتنیکى هستند كه در ايران از حق تحصيل به زبان مادرى برخوردار هستند در حاليكه آزربايجانى ها، تركمن ها، اعراب و. .. از اين حق محروم هستند.
در كشتار مسلمانان تركستان شرقى به دست دولت چين كه در سال گذشته به وقوع پيوست، دولت جمهورى اسلامى عملا هيچ واكنشى نشان نداد و سكوت اختيار كرد و اين مسئله را يك مسئله ى داخلى خواند! با اينكه خبر جنگ ائتنیکی در تركستان شرقى از روز شروع درگيرى سر تيتر خبرها بود اما جمهورى اسلامى آنرا نديده گرفت زيرا دولت چين در صحنه بين المللى براى جمهورى اسلامى پوشش ديپلماتيك ايجاد می كند و در عوض از امتيازهاى اقتصادى در ايران بهره مند میگردد. هر دو دولت هماهنگى كاملى در تبليغات خود با يكديگر دارند و بدين جهت عليرغم اينكه تعداد زيادى مسلمان در اورومچى كشته شدند و حتى نخست وزير و رئيس جمهور تركيه وقايع شهر اورومچى را نسل كشى مسلمانان اويغور ناميدند، سران جمهورى اسلامى و مطبوعات تحت سانسور ايران با تمام ادعاهاى اسلام خواهى شان عملا درباره اين وقايع سكوت كامل اختيار كردند و با اين كار خود نشان داده اند كه دفاع از مسلمانان فلسطين تبليغات سياسى بيش نبوده و فاقد قصد و انگيزه سالم است. مرگ دسته جمعى مسلمانان اويغور ناديده گرفته میشود درعوض همزمان با آن براى مرگ يك زن مسلمان در اروپا، هياهو راه انداخته میشود. جمهورى اسلامى درگذشته نيز در چچن به روسها باج داد و عملا به جاى دفاع از مسلمانان روسيه به دفاع از دولت روسيه پرداخت. با اين وصف هيچ مسلمان واقعى، ديگر اسلامى بودن حكومت تهران را باور نخواهد كرد.
نتيجه
چيزى كه در تمامى صفحات اين كتاب خودنمايى ميكند وجود تنوع ائتنیکی، فرهنگى، نژادى و زبانى در تمامى كشورهاى مذكور است. همانگونه كه ديديم تنوع ائتنیکی، فرهنگى و زبانى در بسيارى از كشور هاى جهان از كم وسعت ترين آنها گرفته تا پهناورترين آنها، از كم جمعيت ترين آنها گرفته تا پرجمعيت ترين آنها، از فقيرترين آنها گرفته تا ثروتمندترين آنها امرى مشهود و طبيعى است. ليكن سياست گذارى ها و نحوه برخورد با اين تنوع از كشورى به كشور ديگر متفاوت است. بسيارى از كشورهاى جهان كوشيده اند تا با برقرارى نوعى عدالت سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى و زبانى، زمينه ى رشد و توسعه ى تمامى زبان ها و فرهنگ هاى موجود در كشورشان را فراهم آورند. اما در اين ميان كشور ايران مسيرى كاملا متفاوت و متضاد با ساير كشورهاى جهان را پيموده است. هر چند كه اصولى در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران بر برابرى تمامى اقوام و ملل ايرانى تاكيد دارد و برقرارى عدالت سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى در بسيارى از اصول قانون اساسى به چشم مى خورد اما متاسفانه تا به امروز نظام حكومتى حاكم بر ايران نتوانسته است در اين زمينه موفق عمل كند و رضايت اقوام و ملل مختلف ايرانى را بدست آورد. در سياست گذارى هاى نظام حاكم بر ايران موارد ضد ونقيض، بسيار آشكار و مشهود است به عنوان مثال با اينكه جمعيت كمتر از صد هزار نفرى ارمنى زبان، از كليه امكانات تحصيل به زبان مادرى برخوردار است اما در مقابل جامعه ى حداقل بيست ميليونى ترك ايران از تحصيل و تدريس به زبان مادرى بى بهره بوده و حتى يك مهد كودك هم به زبان تركى به طور رسمى در ايران فعاليت ندارد. علاوه بر وجود تبعيض در امر آموزش به زبان مادرى، حوادث مختلف تاريخى چون 19 ارديبهشت سال 1374 (پخش پرسش نامه تبعيض آميز از سوى صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران در شهر تهران كه در آن موارد تبعيض آميزى عليه مردم آزربايجان مطرح شده بود)، وقايع ارديبهشت و خرداد سال 1385 (اعتراض همگانى مردم آزربايجان به چاپ كاريكاتور موهن در روزنامه دولتى ايران كه در آن مردم آزربايجان و زبان مادريشان مورد اهانت قرار گرفته بود)، اعتراض مردم آزربايجان به سياست خشكاندن درياچه اورميه در سالهاى اخير و ... نشان از وجود عوامل و افكار فاشيستى در برخى از نهاد هاى رسمى و سازمان هاى حكومتى دارد. به تبع تبعيض فرهنگى، تبعيض اقتصادى و سياسى هم در مناطق مختلف ايران به چشم مى خورد. در حاليكه در مناطق فارس زبان و مركزى ايران سرمايه گذارى هاى كلان براى توسعه ى صنعت، اقتصاد، . . . و در نهايت رفاه مردم اين مناطق صورت گرفته در مناطق ترك نشين، عرب نشين و. . . شاهد افزايش روز افزون بيكارى و مهاجرت هستيم، گفتنى است كه بنا بر اخبار خود حكومت، استان آزربايجان شرقى بالاترين نرخ مهاجر فرستى را داراست. علاوه بر موارد مذكور وجود سياست هاى پيچيده و سردرگم كننده در برخى موارد نيز باعث شگفتى وتعجب آدمى مى شود به عنوان مثال حكومت ايران در سال هاى اخير با احداث شبكه هاى استانى سعى در تقويت فرهنگ بومى برخى از مناطق كرده اما متاسفانه باز به دليل نگرش امنيتى و سياست يكسان سازى فرهنگى و زبانى تمام ايران كه ريشه در سياست هاى اشتباه دوران پهلوى دارد، شبكه هاى استانى نتوانسته اند آنگونه كه بايد و شايد به وظيفه خود عمل نموده و به توسعه ى فرهنگ بومى مبادرت ورزند. به عنوان مثال برنامه كودك شبكه استانى آزربايجان غربى به زبان فارسى است ! علاوه بر اين در طول شبانه روز چند مرتبه اخبار به زبان فارسى و زبان تركى آزربايجانى نيز پخش مى شود كه اخبار و برنامه هاى تركى زبان علاوه بر ضعف ادبى و ديالوگى به جاى تقويت فرهنگ و زبان آزربايجانى رفته رفته به تحريف و از بين بردن زبان و فرهنگ آزربايجانى كمك ميكنند. متاسفانه كيفيت و محتواى برنامه هاى شبكه هاى استانى در حد و اندازه هاى شبكه هاى ملى نبوده و نتوانسته اند آنگونه كه بايد و شايد مخاطبان پرشمارى را از جمله از طيف هاى كودك و نوجوان و جوان جذب كنند. جالبترين نكته در شبكه هاى استانى، مربوط به استان آزربايجان غربى مى باشد. اين استان تنها استانى است كه از دو مركز صدا و سيما برخوردار است (صدا و سيماى مركز اورميه و صدا و سيماى مركز مهاباد). وجود شهر هاى كرد زبان در قسمت هاى جنوبى استان آزربايجان غربى سبب شده تا اين استان از دو مركز صدا و سيما برخوردار باشد و علاوه بر آن برخى از برنامه هاى صدا و سيماى مركز اورميه نيز به زبان كردى است. اين مورد هر چند نشان از يك روند عادلانه و منصفانه در نحوه ارائه خدمات فرهنگى و. . . براى مردم استان آزربايجان غربى دارد اما اين سؤال را پيش مى آورد كه چرا با وجود اينكه بيش از 50 درصد مردم استانهايى چون تهران، قم و. . . ترك زبان هستند، شبكه هاى تهران و. . . هيچ برنامه اى به زبان تركى ندارند !!؟؟ يا چرا استان فارس كه مامن جمعيت حداقل يك ميليونى قشقايى هاست در امر سياست گذارى فرهنگى و زبانى متفاوت از استان آزربايجان غربى عمل ميكند!!؟؟ اگر واقعا قصد حاكميت ارائه ى امكانات فرهنگى و زبانى به تمامى اقوام و ملل ايرانى است بايستى شرايطى فراهم آورد كه تمامى اقوام و ملل ايرانى در سراسر ايران بتوانند به حقوق سياسى، فرهنگى، زبانى و. . . دست يابند. اعمال سياست هاى ضد و نقيض و گاها مشكوك علاوه بر ايجاد فاصله بين مردم و حاكميت سبب عقب افتادگى جامعه ايرانى شده و اقوام و ملل مختلف را از پيشرفت و توسعه بازميدارد. با نگرش به سياست گذارى هاى حكومت ايران، ما در آينده شاهد ادامه يكى از دو روند متفاوت زير خواهيم بود.
روند اول: ادامه ى سياست هاى گذشته
اگر حاكميت همچنان به سياست هاى گذشته در خصوص ائتنیک ها و ملل ايرانى ادامه دهد طبيعتا ما شاهد وجود اختلافات ائتنیکی و مذهبى و در نتيجه عدم پيشرفت ايران خواهيم بود. در اين صورت بين مردم و مسئولين فاصله افتاده و روز به روز بر نارضايتى مردم افزوده خواهد شد. به تبع اين شرايط حاكميت سعى در كنترل و مديريت و سركوب نارضايتى ها كرده و مردم نيز براى احقاق حقوق خود تلاش هاى بيشترى خواهند كرد. نتيجه اين امر آن خواهد شد كه نخبگان و روشنفكران ائتنیک ها و ملل مختلف ايرانى به جاى تلاش براى توسعه ى اقتصاد، فرهنگ و. . . در تلاش و مبارزه براى احقاق حقوق ابتدايى خود بوده و سياست گذاران و مسئولين حكومتى نيز با توجه به نگرش امنيتى حاكم بر ايران به جاى تصميم گيرى هاى صحيح سعى در توجيه و در نهايت سركوب نخبگان و ائتنیک ها و ملل مختلف خواهند كرد. ادامه چنين روندى نه تنها در داخل ايران بلكه در سطح جهانى نيز به ضرر هيئت حاكمه تمام شده و رفته رفته اعتماد داخلى و وجهه مثبت خارجى! خدشه دار شده و از بين خواهد رفت. عواقب ادامه سياست هاى غلط گذشته، سنگين تر و هزينه برتر از آنچه كه ذكر شد خواهد بود.
روند دوم: بازنگرى، اصلاح و اتخاذ سياست هاى صحيح
اگر حاكميت با نگرش صحيح و منطقى به جاى اينكه فعالان سياسى و فرهنگى ائتنیک ها و ملل ايرانى را تجزيه طلب بخواند، سعى در جذب آنان و استفاده از نظرات و افكار آنان بكند و خواسته هاى آنان را با كمال ميل گوش داده و فاصله بين خود و ائتنیک ها و ملل مختلف را كم كند، آنگاه به مرور زمان خواهد توانست علاوه بر اصلاح زود هنگام و سازنده ى جامعه ى ايرانى، رضايت ائتنیک ها و ملل ايرانى را نيز بدست آورد. اولين اقدام حاكميت در اين خصوص مى تواند احقاق حقوق فرهنگى و زبانى باشد. حاكميت مى تواند با اجراى اصل 15 قانون اساسى و تصويب قوانين جديد و استفاده از تجربيات و برنامه هاى سازنده كشور هاى جهان و مطالعه ى الگو هاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و آموزشى كشورهاى كثيرالملله و چند زبانه جهان همچون كشورهايى كه در اين كتاب ذكر شد، اولين گام اساسى را در احقاق حقوق و ايجاد رضايت ائتنیک ها و ملل مختلف بردارد. حاكميت مى تواند با كنار گذاشتن نگرش امنيتى و استفاده از فعالان اقوام و ملل مختلف و به كار بردن نظرات و پيشنهادات آنان علاوه بر ايجاد ساختار صحيح و دموكراتيك، در جلب اعتماد تمامى مردم ايران نيز بكوشد. مطمئنا ادامه اين روند به پيشرفت زود هنگامى تمامى نقاط ايران خواهد انجاميد. حاكميت متيواند با فرهنگ سازى و معرفى فرهنگ ائتنیک ها و ملل مختلف ايرانى نه تنها به شناخت هر چه بيشتر ايرانيان از خود كمك كند بلكه اختلافات ائتنیکی و ملى را به كمترين حد خود برساند. مادامى كه شخصيت هاى منفى و كودن و احمق برنامه هاى تلويزيونى و راديويى از ميان ائتنیک ها و ملل مختلف به خصوص تركان انتخاب مى شود، و در كتاب هاى درسى و دانشگاهى و. . . فرهنگ و هويت تركان و ساير ائتنیک ها و ملل مورد تحريف واقع مى شود، نيمتوان انتظار پيشرفت و عدالت را در ايران داشت. تا زمانى كه واژه هايى چون اقليت، خرده فرهنگ و. . . در مورد جمعيت چند ميليونى تركان (تركان اكثريتى هستند كه اقليت واقع شده اند!!!) و ساير ائتنیک هاو ملل ايرانى به كار ميرود و با آزربايجانى ها و ساير اقوام و ملل ايرانى در حد و اندازه هاى شهروند درجه دوم رفتار مى شود، نمى توان انتظار ايرانى آباد و متحد را داشت. لازم به ذكر است كه حاكميت هميشه و در طول تاريخ از ائتنیک ها و ملل مختلف ايرانى به خصوص آزربايجانيان خواسته كه به دليل اتحاد در برابر عوامل مختلف به خصوص دشمن خارجى از حقوق خود صرف نظر كرده و سكوت كنند. ديگر ادامه چنين روندى نه تنها امكان پذير نيست بلكه خنده دار نيز هست چرا كه لازمه ى اتحاد، ايجاد عدالت سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى و زبانى است نه سكوت يا سركوب! حاكميت بايستى مسئله ى تنوع ائتنیکی، فرهنگى و زبانى را جدى گرفته و با بررسى دقيق و اتخاذ سياست هاى صحيح و مديريت اصولى و علمى سعى در احقاق حقوق تمامى ائتنیک ها و ملل ايرانى داشته باشد. مادامى كه حاكميت به پاك كردن صورت مسئله و انكار مسايل مربوط به ائتنیک ها و ملل ايرانى ادامه ميدهد، نمى توان انتظار موفقيت در اداره ى امور كشور و ايجاد رضايت براى تمامى ايرانيان را داشت.