۱۳۹۲/۶/۹

عدم آموزش به زبان مادرى و عواقب آن

نویسنده: سردار داغچی
يوهان آموس كومنيوس كه به عنوان پدر آموزش و پرورش نوين در دنيا شناخته شده است، در نيمه دوم قرن 17 اصولى را براى آموزش و پرورش و يادگيرى عنوان كرد كه آموزش و پرورش امروزى در دنيا از آن تبعيت مى كند. وى اعتقاد داشت كه كودكان را بايستى با شناخت و بينش اجسام آشنا كرد. يعنى معانى مستقيم اشيا و اجسام را به كودكان آموخت و در اين مسير همواره بر ضرورت استفاده از زبان مادرى تاكيد مى كرد. وى اعتقاد داشت كه آموزش تا سن 12 سالگى بايستى فقط و فقط به زبان مادرى باشد و از اين سن به بعد است كه آموزش به زبان هاى ديگر مى تواند در برنامه آموزشى فراگيران قرار گيرد و آموزش زبان هاى ديگر نه از روى دستور زبان بلكه از طريق خواندن متون انجام گيرد. كومنيوس بر استفاده از عكس و تصوير در آموزش زبان تاكيد ميكرد. بدين ترتيب كه ابتدا كودك با مفهومى كه با آن آشنا است ارتباط برقرار مى كند و سپس طريقه نوشتارى آن مفهوم را به آن پيوند مى دهد و آن مطلب را درك مى كند. 
در داخل كشور نيز ميرزا حسن رشديه كه اهل آزربايجان و متولد تبريز بوده و بنيانگذار آموزش و پروش به سبك نوين در كشور است، با ايجاد مدارس با سبك جديد پايه آموزش و پرورش نوين در كشور را گذاشت. وى كه از سوى مقامات دولتى و حكومتى زمان خود شديدا تحت فشار بود در اكثر نقاط كشور اقدام به تاسيس مدارسى كرده بود. در آموزش او نيز زبان مادرى در درجه بالايى از اهميت قرار داشت. وى كه در تدريس زبان تركى در آذربايجان كتابى تحت عنوان را نيز « وطن ديلى » آماده كرده بود و اين كتاب تا مدت ها در منطقه قفقاز به عنوان كتاب آموزش زبان تركى مورد استفاده قرار مى گرفت، از اصولى پيشرفته در آموزش استفاده ميكرد. هر چند كه مدارس تاسيس شده به دست وى پس از مدت كوتاهى به دست عوام لدولتى ويران مى گشتند. حال نگاهى به آموزش و پرورش امروزه كشور مى اندازيم.
اصول آموزشى مختلفى ذكر شد اما متاسفانه در مورد كودكان دو زبانه در كشور ما كه بيش از 53 درصد كودكان كشور را تشكيل مى دهند، بسيارى از اين اصول آموزشى كه در كل دنيا كاملا بديهى به نظر ميرسند مورد توجه قرار نمى گيرند و متاسفانه تنها در مورد كودكان فارس زبان كشور اجرا مى شود. ابتدا مختصرا با مفهوم دو زبانه بودن آشنا شويم. در يك نوع طبقه بندى دو زبانه بودن را به دو دسته طبيعى (برابر) و آموزشى (نابرابر) تقسيم بندى ميكنند. در دو زبانگى برابر فرد از آغاز تولد در يك خانواده و جامعه دو زبانه زندگى مى كند و در هر دو زبان هم شفاهاً و هم كتباً قادر به برقرارى ارتباط است. در دو زبانگى نابرابر آموزشى فرد پس از يادگيرى زبان مادرى به صورت شفاهى به دلايل آموزشى يا فرهنگى با يك زبان ديگر تماس مى يابد و دو زبانه مى شود. دو زبانگى موجود در كشور از اين نوع دو زبانگى است. همانطور كه در مطالب فوق نيز اشاره شد آموزش در مدرسه تا سن 12 سالگى فقط و فقط بايستى به زبان مادرى باشد و بعد از اين سن بايستى زبان هاى ديگر در برنامه آموزشى فراگيران قرار گيرد. چرا كه طبق نظريه روانشناسان و زبانشناسان دوازده سال اول زندگى هر شخص از لحاظ فراگيرى زبان دوران تطبيق محسوب مى شود و بعد از آن دوران يادگيرى. يعنى در دوازده سال اول زندگى شخص ضمن فراگيرى زبان، با زبان فراگرفته شده خود را به محيط اطراف تطبيق میدهد و سيستم فكرى اش شكل مى گيرد. زمانى اين نظام فكرى و تطبقى تكميل مى شود كه سوادآموزى شخص به زبان مادرى تكميل گردد، يعنى علاوه بر فراگيرى كامل تكلم به زبان مادرى، خواندن و نوشتن به زبان مادرى را نيز ياد بگيرد. در كشور كودكان فارس زبان تا سن 12 سالگى فقط و فقط به زبان مادرى خود آموزش مى بيينند و از اين سن به بعد است كه آموزش زبان عربى و انگليسى در برنامه درسيشان گنجانده مى شود، اما در مناطق دوزبانه كشور وضع بسيار متفاوت و آشفته است. يك كودك شش ساله غير فارس از همان اولين روز تحصيل بايستى با زبانى غير از زبان مادرى خود تحت تعليم قرار بگيرد. بعنوان مثال يك كودك ترك كه كوچكترين آشنايى با زبان فارسى ندارد و تنها به زبان مادرى خود با طبيعت و اطرافيان ارتباط برقرار مى كند، از همان روز اول مدرسه بايستى با زبانى غير از زبان مادرى خود، يعنى زبان فارسى آموزش ببيند. كليه اصول و قواعد ديگرى كه در مورد آموزش در سال هاى ابتدايى مدرسه بود نظير استفاده از عكس و تصوير و … براى تداعى مفاهيم انتزاعى، تنها در مورد كودكان فارس زبان كاربرد دارد و مفيد واقع مى شود. چون اين اصول براى آموزش به زبان مادرى فرد پيش بينى و طراحى شده اند. يك كودك فارس زبان با ديدن تصوير آب مفهوم آب در ذهنش تداعى مى شود و هنگامى كه كلمه آب را نيز در كنار آن مى بيند با اين مفاهيم ارتباط برقرار كرده و مطلب را درك مى كند. اما در مورد كودكان غير فارس زبان وضع متفاوت و بسيار دشوار است. چرا كه به عنوان مثال همان كلمه آب را كه به تصوير مربوط به (سو) نسبت مى دهند براى كودك ترك تازگى دارد و با دانسته ها و معلومات قبلى او مغايرت دارد، چه برسد به صورت نوشتارى كلمه كه خود سبب بروز مشكلات بعدى مى گردد.
اين سيستم نادرست آموزشى كه ساليان دراز است در برنامه آموزش و پرورش كشور قرار گرفته است باعث دلسردى دانش آموزان مناطق دوزبانه از تحصيل و درس و مدرسه مى شود. عمق فاجعه زمانى مشخص مى شود كه نيم نگاهى به آمار افت تحصيلى و ترك تحصيل در مناطق دو زبانه كشور بيندازيم. به گفته مدير كل دفتر آموزش و پرورش دوره ابتدائى و كارشناسان اين دفتر، دو زبانه بودن دانش آموزان در بدو ورود به مدرسه مهمترين علت افت تحصيلى و در نتيجه عامل ترك تحصيل آنهاست. به كار بردن اين اصول غيرعلمى در آموزش و پرورش مناطق دوزبانه باعث می شود كه بسيارى از فرزندان اين مناطق كه هركدام مى توانستند روزى گرهى از مشكلات مردم باز كنند، به دامان اعتياد و ساير بزهكارى هاى اجتماعى كشيده شوند. نتايج برخى از تحقيقات نشان مى دهد كه كودكى كه زبان مادرى خود را فرا نگرفته و ساخت هاى زبان در ذهن او استحكام نيافته شرايط مساعدى براى يادگيرى زبان دوم نخواهد داشت، و اگر به اين كودك زبان دومى غير از زبان مادرى ياد بدهيم باعث ايجاد اختلال در گويايى و درهم ريختن فكر كودك خواهد شد. مخصوصا اگر زبان دومى كه ياد مى گيرد از لحاظ دستورى كاملا متفاوت با زبان مادرى اش باشد. مثل زبان فارسى و زبان تركى كه يكى هند و اروپايى و ديگرى التصاقى است. علاوه بر مشكلات ياد شده مشكلات فراوان ديگرى نيز پديد مى آيد كه پرداختن به آنها در اين مجال نمى گنجد.
نكته هايى كه بايستى مد نظر قرار داد اين است كه اين وضعيت تا زمانى كه در افكار بسيارى متاسفانه تفكر كليشه اى « !!! احياى زبان مادرى يعنى تجزيه طلبى » لانه كرده است ادامه خواهد داشت و معلوم نيست چه زمانى كارشناسان آموزش و پرورش كشور از اغماض و چشم بستن بر عواقب وخيم عدم آموزش به زبان مادرى كودكان دوزبانه كشور دست بر مى دارند و چشم به حقايق تلخ مسائل آموزشى مناطق دو زبانه كشور مى گشايند و به اين اصل تن مى دهند كه آموزش به زبان مادرى حق همه مردم دنياست.